جامع التواریخ (تاریخ اغوز)

جامع التواریخ (تاریخ اغوز) نوشته رشيد‌الدين فضل‌الله همدانى، تصحيح محمد روشن اين كتاب در نخستين سال‌هاى سده هشتم هجرى قمرى، در دوره غازانخان (704 - 695) به دستور وى و به فارسى نوشته شده است.

جامع التواریخ (تاریخ اغوز)
جامع التواریخ (تاریخ اغوز)
پدیدآورانرشیدالدین فضل‌الله (نویسنده) روشن، محمد (مصحح)
عنوان‌های دیگرجامع التواریخ. برگزیده
ناشرمرکز پژوهشی ميراث مکتوب
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1384 ش
چاپ1
موضوعایران - تاریخ - مغولان و ایلخانان، 616 - 756ق. نثر فارسی - قرن 7ق.
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏DSR‎‏ ‎‏953‎‏ ‎‏/‎‏ر‎‏5‎‏ ‎‏ج‎‏20‎‏14
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

برخى از مورخان گفته‌اند كه مغولان از محو شدن در فرهنگ و تمدن ايرانى بيمناك بودند و از اين رو، غازانخان كوشيد تا با تدوين تاريخ ترك و مغول و شرح جنگ‌ها و فتوحاتشان و گرد آورى گزارش‌هایى از روزگار و فرزندان چنگيزخان، نام خود و نياكانش را ماندگار سازد و خواجه رشيد‌الدين، پزشک و وزير درگاهش را به سامان دادن اين كار بزرگ؛ يعنى نوشتن تاريخى خصوصى فرمان داد.

او از 702 هجرى، بر پايه يادداشت‌ها و نوشته‌هاى «نامدون و نامرتب» خزانه شاهى يا مكتوبات موجود نزد شمارى از افراد يا متون ميانه مغولى - تركى، به نوشتن اين كتاب دست گشاد، اما پيش از اين كه كارش به فرجام برسد، غازان‌خان درگذشت (704ق) و رشيد‌الدين در دوره جانشين و برادر او، سلطان محمد اولجايتو (خوبنده / خدابنده) فرمان يافت كه تاريخى عمومى بنويسد و او نوشتن جامع التواريخ را آغاز كرد و پس از پنجاه سال آن را به پايان رساند. «تاريخ اغوز»، پاره‌اى از بخش «تاريخ عالَم» اين كتاب است كه با فصاحت و بلاغت، درباره افسانه‌ها و داستان‌هاى فراوانى از آن قوم گزارش مى‌دهد و «شرح حال اغوز و اعقاب او» و پادشاهان ترك (ملوك اتراك) را در بر دارد.

ساختار

اين كتاب، هجده بخش دارد كه از «تاريخ اغوز و حال او» آغاز مى‌شود و به «ذكر ابتداى پادشاهى بغراخان (پسرقراخان) و جلوس او بر تخت شاهى» پايان مى‌يابد. هر يك از صفحات اين اثر، به انگيزه ساده كردن كار پژوهش‌گر در يافتن نسخه بدل‌ها، به سه يا چهار پاره تقسيم شده‌اند كه هر پاره، پنج خط دارد.

گزارش محتوا

الف) افسانه اُغوز

اُغوز، نام قبيله يا «اتحاديه‌اى» مركب از قبيله‌هاى ترك زبان بود كه سرزمين اصلى آنها، شمال شرقى آسياى ميانه و كرانه شاخه‌هايى از رود ينيسئى در مغولستان كنونى به شمار مى‌رفت. يكى از معناهاى اين واژه، دو شاخه اصلى قبيله اغوز در حماسه «اغوزان» و برگفته از نام اغوزغاقان / خان (بنياد گذار و فرمان‌رواى افسانه‌اى قبيله اغوز) است. اُغوزخان، خاقان افسانه‌اى ترك بود كه اقوام گوناگون ترك را گرد آورد و به كشور گشايى دست زد و بخش مهمى از جهانِ آباد را به فرمان خود درآورد. داستان اغوزخان و شخصيت افسانه‌اى و فرا زمينى او، نمونه‌هايى در داستان‌هاى ديگر اقوام نيز دارد.

ب) راويان افسانه

روايت‌ها (پرداخت‌ها) درباره اين قصه فراوان است و همه آنها از دگرگونى‌هاى فرهنگى - تاريخى تأثير پذيرفته‌اند. ويژگى‌هاى قومى و آيينى اين قصه باستانى مغولستان، آرام آرام تغيير پذيرفت. اغوزخان در روايت اسلامى اين داستان، از فردى با ويژگى‌هاى دشمن به انسانى همانند پيامبران بدل شد. براى نمونه، رشيد‌الدين در اين كتاب، نسب قراخان (پدر اغوز) را با يك يا دو واسطه به يافث بن نوح مى‌رساند. اغوز در گهواره، مادر كافرش را به خدا پرستى مى‌خواند و در جشن يك سالگى‌اش، سخن مى‌گويد و از مهتران مى‌خواهد كه وى را اغوز بنامند و هنگامى كه به بلوغ مى‌رسد، همسرانش؛ يعنى دختر عموهاى خود را پنهانى به ايمان آوردن دعوت مى‌كند و با فاش شدن راز يكتا پرستى وى، جنگى 75 ساله ميان او و پدرش درمى‌گيرد.

وى هم‌چنين، ماجراى نبرد (مَصاف) اغوز را با پدر و عموها و خويشانش گزارش مى‌كند و از پيروزى او بر آنان خبر مى‌دهد. بر پايه اين روايت، اغوز همراهان و همدلانش را «اويغور»؛ يعنى پيرو زبان تركان و عمو زادگان كافرش را «مغول» مى‌نامد.

ج) فصل‌هاى كتاب

رشيد‌الدين كه از فرهنگ اسلامى تأثير پذيرفته، در روايت خود از اين داستان، قلمرو پدر اغوزخان را تلاس و صيرم تا بخارا دانسته و از تصرف «تمام ممالك ايران و توران و شام و مصر و روم افرنج» سخن به ميان آورده است. هنگامى كه ايلچيان فرستاده اغوز، او را از پاسخ‌هاى درشت هندیان آگاه ساختند، وى به قصد هندوستان روان شد و گرفتن سرزمين‌هاى شرقى را آغاز كرد و پس از آن با قوم «قيل براق» در «حدود تاريكى» جنگيد و پس از شكست خوردن از آنان، با مشورت و همكارى زنان براق، بر آن قوم چيره شد و به سوى سرزمين تاريكى (ظلمات) رفت.

مورخ با اشاره به ويژگى‌هاى زمين ظلمات و راه اغوز بدان جا، از رويدادهاى پيش آمده در اين مسير حكايت مى‌كند و از رفتن ايلچى (پيك) به فرمان اغوز به «شروان» و «شماخى» گزارش مى‌دهد. مردمان آن‌جا ايلچى را پاس داشتند و به فرمان پذيرى از اغوز سر سپردند.

اغوز پس از آن، «به جانب ارّان و موغان» رفت و بر اثر گرمى هوا، در كوه‌هاى «يايلاق» ماند و همه ولايت‌هاى آنجا را گرفت و از خاک، پشته‌اى ساخت و آن را «آدربايگان» ناميد و از آن پس به مردم بغداد و گرجستان و «ديار بكر و رقّه» پيام فرستاد كه بدان جاها خواهم آمد.

وى پس از گرفتن گرجستان، به سوى كردستان روان شد و پس از پاکسازى كوه‌هاى آنجا از مفسدان به سوى ديار بكر رفت. مردم ولايت‌هاى اربل و موصل و بغداد از او فرمان پذيرفتند و او در بهار، به قصد شام راه افتاد. جز انطاكيه ديگر شهرها بدو سر سپردند و انطاكيه پس از يك سال جنگ به دست اغوز افتاد. گزارش فرستادن ايلچيان همراه با صد مرد، به دمشق و مصر و ماجراى جنگ و صلح مردمان آنجا با اين فرستادگان نيز در همين بخش آمده است.

هنگامى كه اغوز احوال فرنگ و روم را شناخت، پسرانش را بدان جاها فرستاد تا كنار آب دريا جايى بگيرند و پيك‌هايى نزد فرنگيان بفرستند. داستان رفتن ايلچيان تكفور (پسر اغوز) به فرنگ، و آمدن فرستادگان پادشاه آنجا نزد اغوز و گفت‌وگوهاى آنان و نمايش شكوه و بزرگى سپاه اغوز بدانان، و جنگيدن ديگر پسران اغوز با روميان و شرح احوال و ويژگى‌هاى لشكر روم، درون‌مايه گزارش‌هاى رشيد‌الدين در اين بخش است.

وى با اشاره به لشكركشى اغوز به دمشق، آمدن ايلچيان دمشقى نزد وى و توصيف ويژگى‌هاى اغوز براى بزرگان خود و سر سپارى آنان به وى، از رفتن او به مصر گزارش مى‌دهد. اغوز درباره گرفتن مصر با لشكريانش مشورت كرد و سه پسرش را با نُه هزار «منقله» بدان جا فرستاد و خود در پى آنان روان شد و پيرامون دمشق، غوطه، ولايت قدس و خليل قشلاق كرد و دمشقيان را فرستاد تا مصريان را از شمار لشكريانش آگاه سازند. مصريان پيشكش‌هاى فراوان آوردند و بدو سر سپردند. اغوز يك سال ديگر در دمشق ماند و فرمان داد كه كسى به مكه و مدينه برود و چندى از خاک آدم(ع) بياورد تا بر تن خود بمالد و شكرانه به جاى آورَد.

هنگامى كه هوا خنك شد، اغوز به سوى بصره و بغداد به راه افتاد و پس از فرمان پذيرى مردمان آن سامان، پسرانش را به پارس و کرمان فرستاد و آنان چنان كه اصفهان را گرفته بودند، کرمان و فارس (شيراز) را نيز تصرف كردند و اغوز كه در اصفهان بود، پس از بازگشت آنان، در انديشه گرفتن عراق افتاد. از اين رو، دويست مرد را از راه رى و قزوين و همدان، بدان جا فرستاد. مردمان اين سرزمين‌ها نيز با ديدن شكوه و توان اغوز، به او سر سپردند. رشيد‌الدين با آوردن ديگر ماجراهاى پيش آمده در اين سفر و داستان رفتن اغوز به مازندران، گرگان، دهستان، خراسان و قهستان و اشاره به پادشاهى پسر او (كونخان) در هفتاد سالگى، از ديدار مردى بزرگ (خوجه) از دوستان اغوز با كونخان گزارش مى‌دهد. خوجه به او سفارش مى‌كند كه با پنج برادر خود نستيزد و به هر يك از آنان و فرزندانشان مقامى واگذارد تا هر كس راه خودش را در پيش گيرد. وى آنان را به دو دسته (بوزوق و اوجوق) تقسيم كرد و به هر يك از آنان نشانه (تمغايى) و لقبى داد.

هر يك از شش فرزند اغوز، چهار پسر داشت كه مورخ از آنان نام مى‌برد و معناى نام و نشان و شرح حالشان را باز مى‌گويد و سرانجام، ماجراى جانشينى فرزندان و برادر زادگان و تبار «دست راستى» و «دست چپى» كونخان و داستان جنگ آورى‌ها و پيروزى‌هايشان را گزارش مى‌كند و اين بخش را با پادشاهى بغراخان (پسر قراخان) پايان مى‌دهد.

وضعيت كتاب

مصحح اين كتاب، براى بخش‌هاى بدون عنوان آن، عنوان‌هايى پيشنهاد كرده و پيش از عنوانهاى خود نویسنده، واژه «ذكر» را در قلاب آورده و فهرست آيه‌هاى قرآن، عبارت‌هاى تازى (عربى)، شعرهاى فارسى و نمايه كسان و شهرها و... را در پايان گنجانده است. هم‌چنين فهرستى دراز دامن از تركيب‌ها و واژگان مهم در پايان كتاب وجود دارد.

نسخه بدل‌هاى تاريخ اغوز بر پايه شماره صفحات و سطرهاى اين كتاب، پيش از فهرست‌ها جاى گرفته و نشانه‌هاى اختصارى نسخه‌ها، در بخش نسخه شناسى پيش گفتار مصحح آمده و از اين رو كه صورت لاتين نام‌ها و لقب‌ها در پانوشت هر صفحه عرضه شده، به انگيزه خوانش درست‌تر اين واژگان، بخشى با نام «آوا نگارى» نيز در آغاز كتاب گنجانده شده است.

هم‌چنين، 25 نگاره (مينياتور) موجود در تاريخ اغوز همراه با توضيح كوتاهى درباره آنها و تصوير آغاز و انجام شمارى از نسخه‌هاى اين كتاب، در آستانه اين اثر ديده مى‌شود. نام‌هاى فرزند زادگان اغوز كه در نسخه‌ها آشفته و در هم آمده، به كوشش مصحح در پنج صفحه و در قالب درخت‌نامه‌اى گويا، سامان يافته است.

منابع مقاله

  1. متن كتاب.
  2. پيش گفتار مصحح كتاب.
  3. موسوى بجنوردى، كاظم (1379)، دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، تهران، مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى.
  4. روشن، محمد (تابستان 1379)، «در آستانه تحقيق و نشر جامع التواريخ منسوب رشيدى»، آيينه ميراث، سال سوم، شماره يكم.
  5. كامران مقدم، شهين‌دخت (تير و مرداد 1352)، «خواجه رشيد‌الدين فضل‌الله همدانى و فصلى از جامع التواريخ»، وحيد، شماره 116 و 115.
  6. مرتضوى، منوچهر (تابستان 1341)، «مقلدين شاهنامه در دوره مغول و تيمورى و تاريخ منظوم شمس‌الدين كاشانى»، دانشکده ادبيات و علوم انسانى تبريز، شماره 61.