خصال شيخ صدوق

    از ویکی‌نور
    نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
    خصال شيخ صدوق
    خصال شيخ صدوق
    پدیدآورانابن‌بابویه، محمد بن علی (نویسنده) کمره‎‌ای، محمدباقر (مترجم)
    ناشرکتابچی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1377 ش
    چاپ8
    شابک964-6000-02-9
    موضوعابن بابویه، محمد بن علی، 311 - 381ق. الخصال - نقد و تفسیر

    احادیث اخلاقی - قرن 4ق.

    احادیث شیعه - قرن 4ق.

    اخلاق اسلامی
    زبانفارسی
    تعداد جلد2
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏248‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ ‎‏خ‎‏604228
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    خصال شيخ صدوق ترجمه آیت‌‌الله محمدباقركمره‌اى مى‌باشد.

    خصال از كتب معتبره اخبار اماميّه در باب مسائل اجتماعى، اخلاقى و دينى است.

    نگاهى به ترجمه

    هركس بتواند متنى را بطور مستقيم بخواند و آنرا دريابد و در فضاى متن قرار گيرد اين بهترين حالت است امّا اين حالت براى افراد كمى اتفاق مى‌افتد و براى افراد خاصى شدنى است در نتيجه ضرورت ترجمه احساس مى‌شود.

    مترجم بايد براى اين كار، نخست متن را بفهمد و سپس براى خواننده توضيح دهد. مترجم مى‌كوشد آنچه را كه در متن اصلى وجود دارد براى خواننده‌اى به زبان ديگر مفهوم سازد.و اين زمانى ميسّر است كه ميان افق فرهنگ متن اصلى و مترجم امروزى اختلاف فرهنگى زيادى نباشد تا مسئله‌ساز نشود و زمانى كه ميان افق فرهنگى مترجم با افق اصلى امتزاج حاصل شود مى‌توان انتظار داشت متن ترجمه شده با متن اصلى يكسان است لذا اگر مى‌بينيم غالب ترجمه‌هاى متون حديثى درست و بى‌هيچ آرايه‌هاى كلامى منتقل شده‌اند به دليل يگانگى افق‌هاى آنهاست و ترجمه آیت‌الله كمره‌اى از اين قبيل است با اينكه ترجمه ايشان متأثر از تركيب زبان عربى و متن حديث است يعنى فعلها معمولا در اول جمله مى‌آيد و حال آنكه در فارسى فعل بايد در آخر جمله بيايد يا به عبارت ديگر ترجمه‌ها تقريبا به شيوه تحت اللفظى است جلد اول حديث 66 صفحه 73 عن ابى عبدالله(ع)قال:اصبر على اعداء النعم فانك لن تكافى من عصى الله فيك بافضل من ان تطيع الله فيه «امام ششم فرمود: صبر كن بر دشمنان نعمت‌اللهى يعنى حسودان زيرا نمى‌توانى بكسى كه خدا درباره تو معصيت مى‌كند پاداشى بهتر از اين بدهى كه خدا مرا درباره او اطاعت كنى.»[۱] 

    حديث 45 از همين جلد صفحه 69: الى اميرالمؤمنين قال:كونوا على قبول العمل اشد عناية منكم على العمل الزهد فى الدنيا قصر الامل و شكر كل نعمه الودع عما حرّم الله عز و جل من اسخطبدنه ارضى ربه و من لم يسخط بدنه عصى ربه «اميرالمؤمنين(ع) فرمود: قبول شدن عمل را از خود عمل بيشتر اهميّت بدهيد، در دنيا زهد كوتاه كردن آرزو است و شكر هر نعمتى كناره‌گيرى از حرام‌هاى الهى است كسى كه تن خود را تعب داد خداى خود را خشنود كرد و كسى كه تن خود را تعب نداد معصيّت خدا را نموده»[۲] و نمونه‌هاى ديگرى كه در كتاب خواهيد ديد و در مجموع روان و سليس و خوشخوان نيست و اين اشكال ترجمه تحت اللفظى مى‌باشد: و به همين دليل معمولا بعد از ترجمه كلمه شرح يا معنى يا توضيح آورده مى‌شود تا با جملات ديگر معنا و مفهوم را براى خواننده روشن‌تر نمايند.اگر اينگونه توضيحات و شروح نباشد خواننده بايد با كمى تأمل و انديشه متوجّه معنا شود.

    ساختار و محتوا

    يكى از ویژگی‌هاى مهم در مترجم اين است كه معمولا پس از اتمام كار، در مقدّمه كتاب به معرفى كتاب، مؤلف، نسخه‌هاى مورد اعتماد، نحوه تحقيق و شيوه ترجمه مى‌پردازد.

    آیت‌الله كمره‌اى در جلد اوّل كه از دو مقدّمه و 4 فصل در 60 صفحه مى‌باشد، مباحث مهمّى از مكتب شيخ صدوق را مطرح كه قابل تامل و بررسى است.

    مقدمه اوّل به بيان اهميّت حسن اخلاق در جامعه بشرى اشاره مى‌كند و به تعليمات انبياء و روش آنها در تهذيب نفوس كه يك روش ابتكارى و نو بود مى‌پردازد كه هر انسانى كه يك دوره تربيت آنها را طى مى‌كرد داراى روحى مى‌شد كه او را از عالم زمينى جدا و به تمام فرشتگان ميرسيد.مقدمه دوم در شرح‌حال شيخ صدوق و روزگارى كه او در آن زيست ميكرده هم از لحاظ تاريخى و هم از لحاظ سياسى و چگونگى همكارى شيخ با سياستمداران دوران خود.

    فصل اوّل روش نگارش شيخ در بيان تاريخ و داستان‌نويسى كه از سه روش رومانتيك، كلاسيك فلسفه تاريخى و كلاسيك تاريخ ساده، روش اخير را برمى‌گزيند.شيخ داستانهاى تاريخى را با عبارتى ساده مى‌نوشت همچنانكه بر زبان مى‌راند.كتب تاريخى صدر اسلام تا اواسط قرن 4 هجرى مانند سيره ابن هشام، تاريخ طبرى و كامل ابن اثير گواه اين مطلب است.سبب اين نوع نگارش، وفورلغات كه در آن دوره دائر و معمول بوده و ديگر اصرار زياد خود صدوق و پدرش بر نصوص صادره از ائمه معصومين(ع)خصوصا نظر به اينكه اكثر تأليفات آنها جمع‌آورى متن روايات است و كمتر از خود بيانى آورده‌اند.

    قلم صدوق، قلم علمى و دينى بوده برخلاف ديگر نويسندگان كه قلم ادبى را برگزيده بودند.نمونه‌هايى از اين سبک ساده داستان تألیف من‌ لا‌يحضره‌ الفقيه، [[عيون أخبار الرضا عليه‌السلام (تصحیح لاجوردی‌) |عيون اخبار الرضا]] و خطبه‌هاى من‌ لا‌يحضره‌ الفقيه و التوحيد است كه جمله‌هاى كوتاه و بسيار بليغ و شيوا آورده است.فصل دوم روش و نظام تعليم و تربيت دينى در مكتب شيخ صدوق است كه روش او طريقه پيغمبر(ص) و ائمه(ع) و بزرگان صدر اسلام مى‌باشد.

    او كليه مطالب و شرائع مذهب اسلام را با همان زبان آورنده شريعت و اوصياى او تعليم مى‌داد زيرا اين روش در خور فهم همه افراد بود و بر همگان تأثير داشت زيرا اگر روش متكلمين و فيلسوفان در تعليم تربيت و هدايت مردم مؤثرتر و كارسازتر بود آن طريق را پيامبر و اوصياى او بكار مى‌بردند.اين انتخاب صدوق(ره) در روش تعليم و تربيت بخاطر عجز او از استدلالات منطقى و فلسفى نبوده و نه از روى اخبارگرى بلكه فيلسوفى دينى و مجتهدى عالى‌مقام است و اختلاف او با سايرين يك اختلاف مبنايى است، گواه اين تحقيقات علمى شرح حديث منزلت و غدير در معانى الاخبار است.فصل سوم:اساس دعوت پيامبران الهى توليد عقيده و ايمان در افراد بشر است و شاهكار اسلام و عظمت پيامبر(ص)همه اين بود كه در مدّت كوتاه مردان و زنانى با عقيده و ايمان تربيت كرد.1-آيا پيامبر(ص) براى دميدن روح ايمان و تربيت آنها از فلسفه و از روش مشائيل، اشراقيون و مسلك تصوف و عرفان استفاده نمود بر اسلام براى تربيت بشر، زبانى ساده و عموم فهم ابتكار كرد كه مصدر و مبداء آن قرآن مجيد و سپس بيانات پيامبر(ص)، امامان(ع) و پس از غيبت امام عصر(عج) توضيحات و بيان علماى بزرگ اسلام در شرح و تحليل همان روش قرآن مى‌باشد.پس روش مكتب صدوق(ره)هم در بيان هر موضوع از موضوعات دينى به همان تعبير و بيانى است كه زبان قرآن و اخبار اداء كرده است، مانند اخبار كتاب التوحيد كه احتجاجاتى است كه امام(ع) در برابر مادى‌گرايان دوره خود در اثبات عقايد اسلام اظهار داشته است.فصل چهارم:حكم الهى و فتواى شرع مقدس را چگونه بايد بيان نمود؟

    آیت‌الله كمره‌اى پاسخ ميدهد افتاء سه دوره را طى كرده اول از عصر پيامبر(ص) تا اوائل عصر غيبت كه دوره اصول اربعمائه نام دارد.دوم دوره مجامع(مدرسه كلينى) که طول غيبت صغرى بود، دوره جمع‌آورى و تنظيم اصول اربعمائه.سوم دوره خلاصه‌نويسى مجامع و كتب بزرگ احكام از اواخر دوره غيبت صغرى شروع و در آغاز غيبت كبرى توسط شيخ صدوق رسمى گرديد.در تمام اين دوره‌ها و نزد همه علماى مذهب از زبان پيامبر(ص) تا دوره صدوق اين اصل مسلّم بود كه بايد حكم خدا را با زبان و تعبير معصوم(ع) ادا كرد.ادله اين حكم يكى تعبيرات خود ائمه معصومين(ع) براى عموم مكلفين رساتر و مفهوم‌تر است.دوم دستور خصوصى از جمله حديث اللهم ارحم خلفائى ثلاثا قيل يا رسول‌الله و من خلفاؤك قال الذين ياتون بعدى يروون حديثى و سنّتى و توقيع معروف بخط امام عصر(عج) بتوسط محمد بن عثمان براى اسحاق بن يعقوب صادر شده است و ديگر سؤال حسين بن روح از امام عسکرى(ع) و دليل آخر اجماع و سيرة تمام فقهاء تا اوائل قرن 4 هجرى.و اين روش در مقام بيان احكام كه همان نقل روايت و نصوص صادره اكتفاء مى‌شد همان روش در مكتب شيخ صدوق(ره)جارى است.انحراف از اين روش و نظام چه موقع شروع و تا كجا كشيد و چه آثارى بوجود آورد؟سؤالاتى است كه آیت‌‌الله كمره‌اى در كتاب به آنها پاسخ مناسب داده است.جلد دوم هم يك مقدمه 90 صفحه‌اى دارد كه مباحث امامت و خلافت اسلامى از نظر نصوص و هم از منظر لياقت و شايستگى حضرت اميرالمؤمنين(ع) بررسى شخصيت ابوطالب، فداكاریها و كوششهاى او براى اسلام و پيامبر(ص) نقل قصيده ابوطالب از سيره ابن هشام و دستور العمل حكومتى اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر.

    مرحوم كمره‌اى در مقدّمه جلد اوّل بيان مى‌كند كه روات سند هر روايت را حذف نموده و سپس طرق شيخ را در روايات كتاب در آخر ضبط كرده و به ذكر متن احاديث و عنوانهاى مطالب اكتفاء شده تا دسترسى به آنها سهل‌تر و مفيدتر باشد و ايشان فهرستى از اساتيد شيخ صدوق(ره) و روايات مسلسل كتاب خصال فراهم كرده و اسانيد هر طبقه و بابى را به ترتيب روايات كتاب درج نموده است.

    و ديگر از ویژگی‌هاى ترجمه ايشان توضيحات و شرحهايى كه براى بهتر فهميدن احاديث آورده مخصوصاً اين شرحها در جلد دوم بيشتر به چشم مى‌آيد و مشكلات فهم احاديث را برطرف مى‌كند.

    نسخه حاضر

    در اين نسخه روايات متن فاقد اعراب‌گذارى و در بالاى صفحه و ترجمه در پائين قرار گرفته است جلد اوّل داراى فهرست موضوعى مى‌باشد ولى جلد دوم فاقد اين فهرست است.اين كتاب توسط انتشارات كتابچى با عنوان چاپ هشتم به سال 1377 در دو جلد و يك مجلد چاپ و به بازار عرضه گرديده است.

    پانویس

    1. الخصال، ترجمه کمره‌ای، ج۱، ص۷۳
    2. همان، ج۱، ص۶۹

    وابسته‌ها