سیاح، محمدعلی

    از ویکی‌نور
    شجاع السلطنه
    نام شجاع السلطنه
    نام‎های دیگر ح‍اج‌ س‍ی‍اح‌

    ح‍اج‍ی‌ س‍ی‍اح‌

    س‍ی‍اح‌ م‍ح‍لات‍ی‌، م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی

    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 1344 ق
    اساتید
    برخی آثار
    کد مؤلف AUTHORCODE03611AUTHORCODE

    محمدعلى سياح فرزند مرحوم حاج محمدرضا، در سال 1252ق در خانواده‌اى دوست‌دار علم و ادب به دنيا آمد و در عنفوان جوانى براى تحصيل علوم متداوله آن زمان به طهران و بعد با كمك مالى عموى خود به اعتاب مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علماى عصر خويش بهره‌مند شد. نزدیک صد سال زندگى كرده، و بيست سال از عمر را خارج از ايران بوده است. دو سه سالى از تنگ و تبعيد قجرى طعمى چشيده و در چهل و دو سه سالگى به خاطر مادر پير و به توصيه حاج ملاعلى كنى، ازدواج كرده و فرزندانش، همايون و حميد و محسن هر كدام پس از وى مصدر امورى شده‌اند.

    او براى تحصيل علوم متداول زمان تا كربلا و نجف هم مى‌رود. چند سالى طلبگى مى‌كند. در محرم سال 1276ق از حوزه تحصيل به محلات بازگشته، و شيوه معمولى طلبگى به ارشاد و تبليغ اشتغال مى‌يابد.

    حاج سياح با ارداه‌اى قابل تحسين به فراگيرى زبان همّت مى‌گمارد و پنج زبان: روسى، تركى استانبولى، نمساوى(اطريشى)، فرانسوى و انگليسى را مى‌آموزد. با چند تن از پادشاهان آن عصر ملاقات مى‌كند و.... به هر شهرى كه وارد مى‌شود از مساجد، كليساها، موزه‌ها، مدرسه‌ها، دارالفنون‌ها، چاپ‌خانه‌ها، كتاب‌خانه‌ها، آثار باستانى و.... ديدن مى‌كند. كارخانجات و نيز كليه عوامل پيشرفت و ترقى كشورها را از نظر دور نمى‌دارد و در سفرنامه خود آن‌ها را معرفى مى‌كند.

    او با ويژگى كه دارد، در طى هيجده سال سياحت غرب در حوزه مسائل سياسى نيز شخص كاردانى مى‌شود.

    از بدو ورود به ايران ظاهراً يادداشت روزانه برداشت، كه متن تدوين شده آن كتاب خاطرات او را تشكيل مى‌دهد. از همان نخستين يادداشت‌ها احساس او درباره ايران و تأسفى كه بر تنزّل احوال مى‌خورد، نمايان است. از بوشهر به شيراز و اصفهان و كاشان و محلات رفت، وصف طبيعت ايران آن زمان، اوضاع اجتماعى - سياسى، چگونگى راه‌ها، رگه‌هايى از زندگى طبقات مردم، سرشناسان، رجال سياسى و چگونگى اداره دولتى در يادداشت‌هاى او، تراويده قلم مردى جهانديده، سرد و گرم چشيده و اهل مقايسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنايان با خامه‌اى مؤثر بيان كرده است. حدود يك ماه بعد به تهران رفت. شمارى از رجال كه آوازه او را شنيده بودند، به ديدارش رفتند، پاى نقل و حديث‌هايش نشستند و عده‌اى هم به او اندرز يا هشدار دادند كه «مبادا از آبادى و عدل و نظم فرنگستان و خرابى و بى‌نظمى ايران»، كلمه‌اى بگويد يا «در ايران حرف تمدن به زبان» بياورد كه براى وى خطر جانى از پى دارد.

    حاج سيّاح را به حضور ناصرالدين شاه بردند. شاه از سفرهايش پرسيد و همان جا در حضور وى چند تن با زبان‌هاى مختلف صحبت كردند و وى را محك زدند. سكه‌هايى كه از اكناف جهان آورده بود، عرضه كرد كه به موزه سلطنتى اهدا شد. پس از اين ديدار، شمار بيشترى از رجال به ديدنش رفتند و مدتى بعد همسر ناصرالدين شاه و مادر مظفرالدين ميرزا «سياحت نامه»(سفرنامه)ى او را خواست و حاج سياح آن را نزد ملكه فرستاد كه با توضيح حاج سياح به نظر مى‌رسد، يادداشت‌هاى سفر اروپا در آن وقت مدوّن بوده است. حاج سيّاح پس از اين ديدارها و آشنايى‌ها هيچ گونه مسؤوليتى در حكومت نپذيرفت و به سير و سياحت در نقاط مختلف ايران ادامه داد، باز هم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهاى ديگر سفر و مشاهدات خود را يادداشت كرد.

    در 1319ق باز راهى سفر شد و از راه جنوب، به جيبوتى و عربستان رفت. جمعاً نه بار مكه را زيارت كرد. از راه مصر به اروپا و از آن جا به روسيه و عثمانى رفت و در 1320ق به ايران بازگشت، اما از آن سال تا 1324ق اطّلاع در خور توجهى، درباره خود او از خاطرات به دست نمى‌آيد.

    در 1325ق، در دوره حكومت محمدعلى شاه به روسيه سفر كرد. در 1326ق ظاهراً با مخالفان استبداد تماس مستقيم و مخفيانه داشت. در جريان استبداد صغير (1327ق) كه خود و خانواده را با تهديد از سوى محمدعلى شاه رو به‌رو ديد، از دوستانش كمك خواست و به يارى يكى از نزدیک ان كامران ميرزا، عمو و پدر زن محمدعلى شاه، ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش همايون آسوده كرد و در واقعه قيام بختيارى‌ها، از سوى مشروطه‌خواهان پيامى نزد سرداراسعد بختيارى برد، وى را به عزيمت به سوى تهران ترغيب كرد. چند روزى هم در منطقه بختيارى همراه و ملتزم او بود. پسرش همايون در جريان فتح تهران (1327ق) مسؤوليت تحريرات محرمانه سردار اسعد را به عهده داشت. پس از عزل محمدعلى شاه از سلطنت، عضدالملك از او خواست نديمى احمدشاه را بپذيرد. حاج سيّاح چند بار با احمد شاه ديدار كرد، ولى به دلايلى كه چندان روشن نيست و ظاهراً به سبب اختلاف نظر با اطرافيان شاه، مصلحت خود را در كناره‌گيرى ديد، خانه‌نشين شد و سرانجام در مهر ماه 1344ق در جعفرآباد شميران درگذشت.

    حاج سيّاح از نسل نوگرايان دگرانديش در عصر قاجار و از افراد مؤثر در ترويج انديشه مشروطه‌خواهى، و دو كتابش در شمار منابع تاريخ روشنفكرى ايران است. على فردوسى كه مطالعات گسترده‌اى درباره آراء و آثار حاج سيّاح دارد، احتمال داده است كه او نخستين كسى در ايران باشد كه اصطلاح «حقوق بشر» را در معناى امروزى آن به كار برده است. او مى‌گويد حتى آخوندزاده، ملكم‌خان و سيّد جمال هم اين اصطلاح را در اين معنا به كار نبرده‌اند.


    وابسته‌ها