ابن قاضی، احمد بن محمد

    از ویکی‌نور
    ابن قاضی، احمد بن محمد
    نام ابن قاضی، احمد بن محمد
    نام‌های دیگر
    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 1025 ق
    اساتید
    برخی آثار
    کد مؤلف AUTHORCODE6379AUTHORCODE

    ابن قاضى، ابوالعباس شهاب‌الدين‌احمد بن محمد مِكْناسى زَناتى فاسى مالكى، فقيه، مورخ، اديب و رياضى‌دان معروف مغربى.

    تولد

    ابن قاضی در دولت شُرَفاى سَعدى (حسنى) در سال 960ق متولد شد.

    خاندان

    جد اعلاى وى موسى بن ابى العافيه از قبيله زناته مكناسه، بنيادگذار فرمانروايى مكناسه است كه رفتار خصمانه‌اش با ادريسيان مغرب مشهور بود و از اين‌رو ابن قاضى از كارهاى او تبرى جسته است. اشتهار وى به ابن قاضى مربوط به احمد بن على بن عبدالرحمان قاضى مكناسه جد دوم صاحب ترجمه است و خود وى مختصرى از ترجمه او را آورده است. ابن قاضى در آغاز «درة الحجال»، خود را «المكناسى النِجار» معرفى كرده است. از اين‌رو برخى او را المكناسى النجارى نوشته‌اند، در حالى كه در نوشته ابن قاضى منظور اين است كه ريشه خانوادگى او از مكناسه است و تبديل كردن كلمه النجار به صورت صفت نسبى النجارى نتيجه سوء تعبير است.

    پدر، نياكان و عموزاده‌هاى او اهل علم بودند. هرچند آغاز زندگى او مقارن با دگرگونى‌هاى سياسى در مغرب بود، اما اين دوران از لحاظ علمى هنوز دوران شكوفايى محسوب مى‌شد و فاس پناهگاه امنى براى دانشمندان بود كه از هر سو به آنجا روى مى‌آوردند تا از مراكز و گنجينه‌هاى علمى آن بهره گيرند.

    تحصیلات

    ابن قاضى در خانواده خود و در شهر فاس محيط مساعدى براى پرورش خود در علوم شرعى، ادبى و رياضى داشت؛ 21 ساله بود كه پدرش درگذشت و 26 سال داشت كه چون بسيارى از طلاب آن عصر براى تكميل تحصيلات درصدد سفر به مشرق برآمد و از آن اندازه وسعت مالى برخوردار بود كه توانست به اين آرزو تحقق بخشد. اين سفر او در 986ق آغاز شد و چندين سال طول كشيد. او تونس، مصر و حجاز را ديد و در 987ق حج گزارد. تاريخ مراجعت او به فاس معلوم نيست، اما آن‌چه از اشارات «درة الحجال» برمى‌آيد، هنوز در 989ق در مشرق بوده است.

    احمد المنصور سعدى ذهبى شريف حسنى كه در غياب ابن قاضى بر تخت پادشاهى مغرب نشسته بود، دانش وسيع و نيك خويى ابن قاضى او را انگشت‌نما كرد و سلطان درصدد برآمد او را به سفارت مشرق بفرستد تا اقتدار و شكوه دولت خود را در آن خطه بشناساند. ابن قاضى خود نيز براى بهره‌گيرى علمى بيشتر علاقه‌مند به اين سفر بود. بنابراين در شعبان 994 در تِطوان به كشتى نشست، اما در تنگه جبل‌الطارق گرفتار دزدان دريايى اسپانيا شدند و ابن قاضى به اسارت رفت.

    بعضى گفته‌اند كه او در سفر حج (994ق) دچار اين مصيبت شد و برخى اسارت او را هنگام مراجعت از مشرق نوشته‌اند. اما در واقع او در سفر دوم و هنگام رفتن، نه در برگشت، گرفتار شد. اشاره كوتاه ابن قاضى در ضمن ترجمه حال ابوعبدالله محمد خَروف تونسى مؤيد اين مدعاست. آن‌جا كه بدون ذكر تاريخ دقيق سفر و به مناسبت مقايسه اسارت خود با اسارت ابوعبدالله مى‌گويد كه اين گرفتارى هنگام عزيمت به مصر براى اخذ علم از استادانى كه در سفر اول موفق به ديدارشان نشده بود، روى داد. او 11 ماه اسارت پر رنج و محنت كشيد تا در اثر اقدامات منسوبان، اعيان دولت و خود سلطان و پرداخت فديه‌اى، به ميزان 20 هزار اوقيه زر در رجب 995، از گرفتارى رها شد. هنگفت بودن مبلغ فديه نمودار منزلت والاى ابن قاضى در نظر زمامداران مغرب بود. ابن قاضى پس از رهايى از طريق سَبْته و تطوان به فاس بازگشت. اشتياق او به دانش، او را بار ديگر با دانشمندان مغرب و علماى حاشيه دربار منصور پيوند داد. او به كار تدريس در جامع قَرّويين و جامع ابن يوسف مراكشى و تأليف پرداخت و براى سپاس‌گزارى از نعمت خلاصى كه منصور براى او ممكن ساخته بود، همه نوشته‌هاى خود را به سلطان اهدا كرد و با تأسى به ابوعبدالله خروف تونسى كه خود را آزاد كرده ابوالعباس مَرينى تلقى مى‌كرد، او نيز پيوسته خود را مديون سلطان حسنى مغرب، احمد منصور مى‌دانست و يكى ديگر از آثارش، «المُنْتَقى المقصور» را به مآثر وى اختصاص داد. ابن قاضى مدتى بدون داشتن سمتى رسمى با دربار منصور، پيوندى نزدیک داشت، تا به منصب قضا در شهر سَلا گماشته شد. از اين رو در نوشته‌هاى معاصر و متأخر، از او به عنوان قاضى سلا ياد كرده‌اند. با توجه به سخنان ابن قاضى درباره نايب قاضى سلا از 998ق و اجازه روايت دادن ابن قاضى به او در 1000ق و با توجه به اشارات بابا تنبكتى در 1005ق و مقرى در 1009ق درباره تصدى قضاى سلا توسط او، مى‌توان حدود تقريبى اين دوره را تخمين زد.

    وى به علتى ناشناخته، از سمت قضا بركنار شد و در جامع الاَبّارين فاس به تدريس صحيح بخارى نشست. پس از مرگ منصور در 1012ق و پريشانى اوضاع مغرب به سبب جنگ‌هاى خانگى ميان شاهزادگان مدعى سلطنت، جمع دانشمندان فاس و مراكش از هم پاشيد و هر كدام از آنان در گوشه‌اى از باديه پناهگاهى براى خود جست. در اين احوال، ابن قاضى هم در منطقه اطلس ميانى به زاويه دَلائيان كوچيد و در آن‌جا به حرمت زيست.

    وفات

    وى گاهى براى رسيدگى به وضع خانواده و جست و جو از احوال ياران و شاگردانش به فاس مى‌رفت. بدين‌سان ابن قاضى بقيه عمر خود را تا 1025ق به تدريس و تأليف گذراند، گرچه تاريخ فوت او 1026ق نيز ياد شده است. جسد وى پس از آن‌كه شاگردش مقّرى بر او نماز خواند، در نزدیک ى باب‌الجيسه دفن شد.

    اساتيد

    پدرش محمد بن محمد؛ ابوالعباس احمد بن على المَنجور مكناسى؛ محمد بن قاسم قيسى معروف به قَصّار؛ ابومالك عبدالواحد بن احمد حسنى مراكشى؛ عبدالرحمان بن عبدالواحد سجلماسى؛ محمد بن يوسف تدغى؛ سالم بن محمد سنهورى مالكى؛ راشد بن عبدالله بغدادى شافعى و ابراهيم بن عبدالرحمان علقمى شافعى اشعرى.

    شاگردان

    با توجه به اشتغال زياد ابن قاضى به تدريس و تعليم، شمار بسيارى از دانش طلبان عصر از او علم آموختند يا اجازه روايت گرفتند. از اين جمله‌اند: شهاب‌الدين‌ابوالعباس احمد بن محمد مَقّرى و ابومالك عبدالواحد بن احمد اندلسى فاسى.

    آثار

    1- جذوة الاقتباس في ذكر من حَل من الاعلام مدينه فاس.

    2- دُرَّة الحِجال في غُزَّة اسماء الرجال

    3- الاكسير في صناعة التكسير

    4- تقاييد على جداول الحوفى، يا شرح جداول الحوفى.

    5- درة السلوك في من حَوَى المُلك من الملوك

    6- رائد الفلاح بعَوالى الاسانيد الصِحاح

    7- غُنية الرائض في طبقات اهل الحساب و الفرائض

    8- الفتح النَبيل لما تَضَمنَّه من اسماء العدد التنزيل

    9- في الرواية، در قرائت قرآن

    10- لَقْطَة الفَرائد في تحقيق الفوائد يا لقط الفرائد من لُفاظه حُلْو الفوائد

    11- المدخل في الهندسة

    12- المُنْتَقى المَقْصور على مآثر خليفه المنصور، يا محاسن الخليفه ابى العباس المنصور، از اين اثر، تاكنون نسخه‌اى به دست نيامده است.

    13- نظم تلخيص ابن البناء

    14- نظم منطق السعد

    15- نيل الامل فيما (مما) به جرى بين المالكية العمل يا نيل الامل فيما به بين المالكية جرى العمل. از سه اثر اخير نيز نسخه‌اى در دست نيست[۱].

    پانویس

    1. رحيم‌لو، یوسف، ج4، ص437

    منابع مقاله

    رحيم‌لو، یوسف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377


    وابسته‌ها