الشيعة في العصر المغولي

    از ویکی‌نور
    الشیعة في العصر المغولي
    الشيعة في العصر المغولي
    پدیدآورانطریحی، محمد سعید (نویسنده)
    ناشرأکاديمية الکوفة
    مکان نشرهلند -
    سال نشر1427 ق یا 2006 م
    چاپ1
    شابک90-809737-1-8
    موضوعشیعه - هند - تاریخ

    شیعه و مغولان هند

    مغولان هند - تاریخ

    مغولان هند - شاهان و فرمان روایان

    هند - تاریخ - 1526 - 1765م.
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏239‎‏ ‎‏/‎‏ط‎‏4‎‏ش‎‏9
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    الشيعة في العصر المغولي (932-1274ق) اثر محمد سعيد طريحى، يك جلد از مجموعه كتبى است كه به نام دائرةالمعارف هند به زبان عربى نگاشته شده است. در اين كتاب احوال و شرايط شیعیان هند در دوران مغول مورد بررسى قرار گرفته است.

    ساختار

    كتاب حاضر شامل يك مقدمه و چهار بخش مى‌باشد كه در آن حوادث و اتفاقات زمان تيمور لنگ، بابر شاه، همايون و جلال‌الدين اكبر به تفكيك ذكر شده است.

    گزارش محتوا

    در بخش ابتدايى كتاب، مؤلف در ذكر اتفاقات زمان تيمور لنگ، به فتح خراسان در سال 916ق اشاره مى‌كند. وى خراسان را تنها سرزمينى مى‌داند كه تا آن زمان در اطاعت شاه اسماعيل نبود و در سيطره‌ى اولاد تيمور قرار داشت و سپس -در اثناء قيام شاه اسماعيل-به دست ازبك افتاد. مؤلف اشاره مى‌كند كه ازبك‌ها جماعتى از جانشينان مغول بودند كه در سال حدود 904ق خروج كردند و سلطنت ماوراء النهر را از قبضه جانشينان تيمور گرفتند.[۱]

    سپس غزوه‌ى ماوراء النهر در سال 918ق و همكارى ظهيرالدين بابر و شاه اسماعيل را متذكر مى‌شود كه هر كدام بنا گذاشتند كه در ريشه‌كنى ازبك همديگر را يارى كنند.[۲]

    در بخش بعدى مطالب از بابر شاه و تولد و شخصيت او و نيز دختر او «كلبدن بكم» كه بانويى شاعره و پاک‌دامن و صاحب‌نظر بوده سخن به ميان آمده است. «همايون‌نامه» كتابى قطور از اوست كه در آن از پدر و برادرش همايون سخن گفته است.[۳]

    بابر شاه چهار فرزند داشته كه همايون را بيش از همه دوست داشت و لذا او را وليعهد هند قرار داد. او در لغت تركى و فارسی، علم هيئت، هندسه، نجوم و شعر تبحر يافت و از شيخ ابوالقاسم جرجانى و مولانا الياس اردبيلى كتاب درة التاج قطب‌الدين رازى را فراگرفت. او در 9 جمادى الاولى 937 در شهر آكره به تخت نشست و برخى از علما با عبارت «خير الملوك» تاريخ او را نوشته‌اند.[۴]

    در مبحث بعدى كتاب به جلال‌الدين اكبر (949-1014ق)پسر همايون بن بابر تيمورى مى‌رسد. اين بخش نيز با معرفى شخصيت وى شروع و در ادامه از جنگهایى كه او در آن شركت داشته سخن مى‌گويد. او به نگارش و ترجمه بسيارى از كتب دستور داد كه از آن جمله است: ترجمه حيوان الكبرى، ترجمه انجيل به فارسی، ترجمه كليلة و دمنة از فارسی غيرمتعارف به فارسی متعارف، آئين اكبرى كه كتاب قطورى است كه آن را ابى‌الفضل در سال 1004ق نوشته و بهترين كتابى است كه در زمان اكبر نوشته شده است، اكبرنامه كه در آن احوال ملوك هند از اولاد تيمور گوركان تا زمان جلال‌الدين اكبر و ديگر مصنفاتى كه بالغ بر 25 اثر است.[۵]

    در ادامه از نقش اكبرشاه در عمران و كارهاى فنى، نقش شعر فارسی در زمان او، وفات و فرزندان او، امراى شيعه و همچنين شرح حال مختصرى از بيش از يكصد تن از علماى در عصر اكبر ياد شده است.[۶]

    محمد بهادرشاه ظفر (1179-1290ق) آخرين شخصيتى است كه شهر حال و اقدامات وى ذكر شده است.[۷]

    در انتهاى كتاب تعدادى از اشعار بهادرشاه ظفر و در ضمن جدولى سلاله تيمور لنگ و فرمانروايان مغول در هند ذكر شده است.[۸]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب كتاب در انتهاى كتاب ذكر شده است. پاورقى‌هاى اندكى هم در كتاب آمده است.

    پانويس

    1. متن كتاب، ص25
    2. همان، ص26
    3. همان، ص32-33
    4. همان، ص35
    5. همان، ص74-75
    6. همان، 76-338
    7. همان، ص321-338
    8. همان، ص332-340

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.