۸۳٬۳۱۸
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ا' به ' میا') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ش' به ' میش') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
رمانی که شامل سه پرده از زندگی امام است. و در واقع هر پرده با یک دیدار آغاز میشود. هر سه پرده با هم پیش میرود و به هم می | رمانی که شامل سه پرده از زندگی امام است. و در واقع هر پرده با یک دیدار آغاز میشود. هر سه پرده با هم پیش میرود و به هم می | ||
پیوندد. اولی پیری است که طریق حق | پیوندد. اولی پیری است که طریق حق میپیماید. دومی کودکی روح الله است. پرده سوم دیدار با [[مدرس، سید حسن|آیتالله مدرس]] و شکلگیری شخصیت مبارزاتی امام است. | ||
پس، در کلبه ام را کوفت- به استحکام- و پا به درون کلبهام نهاد و نور کورم کرد و گفت، مردم حقیر را که خرسندانه از دریچههای محقر به جهان | پس، در کلبه ام را کوفت- به استحکام- و پا به درون کلبهام نهاد و نور کورم کرد و گفت، مردم حقیر را که خرسندانه از دریچههای محقر به جهان مینگرند دوست ندارم، این خیانتی است بزدلانه به چشم، به حق رؤیت که نه توان شناگری دیدن. | ||
پس همان گاه که دانستم او- آن مرد از دریا برآمده- برای ویران کردن آمده است و اندیشیدم که من، نخستین مُرید او خواهم بود،مسئله من، دگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن…. | پس همان گاه که دانستم او- آن مرد از دریا برآمده- برای ویران کردن آمده است و اندیشیدم که من، نخستین مُرید او خواهم بود،مسئله من، دگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن…. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
از پی دیدار دوم | از پی دیدار دوم | ||
آقا روح الله نوجوان سر به دیوار بلند مبهمات | آقا روح الله نوجوان سر به دیوار بلند مبهمات میکوبید و تن به تنهی تنومند بیعدالتی، و فایدهی پرُ درد این کار، سرسخت شدن بود و تن ورزیدن برای روز مرگ. | ||
حال، پدر روح الله قبول شهادت کرده بود تا آن نظام خاندان دیانت (نیشابور- هند- خمین) را محفوظ بدارد، اما شهادت تن به مرگ سپردن نیست، بلکه در حفاظت از آرمان شمشیر کشیدن است و جنگیدن و ناخواسته در مهلکه افتادن و پیوسته دست رد بر سینهی هلاک زدن و آن گاه در لحظه یی بی بدیل، به ناگزیر مرگ رضاخان و لبیک گفتن- یا حتی فرصت لبیک هم نیافتن.<ref> ر.ک: بینام، ج1، ص53-55</ref> | حال، پدر روح الله قبول شهادت کرده بود تا آن نظام خاندان دیانت (نیشابور- هند- خمین) را محفوظ بدارد، اما شهادت تن به مرگ سپردن نیست، بلکه در حفاظت از آرمان شمشیر کشیدن است و جنگیدن و ناخواسته در مهلکه افتادن و پیوسته دست رد بر سینهی هلاک زدن و آن گاه در لحظه یی بی بدیل، به ناگزیر مرگ رضاخان و لبیک گفتن- یا حتی فرصت لبیک هم نیافتن.<ref> ر.ک: بینام، ج1، ص53-55</ref> | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
موعظه بفرمایید، آرام شوم و بروم. اندرز بدهید تا اضطرابم تمام شود...اما، آمده ام به جهت همین بی تابی که گرفتار شده ام، عرض کنم، نگذارید آقای مصدق، شما را بازی بدهند. | موعظه بفرمایید، آرام شوم و بروم. اندرز بدهید تا اضطرابم تمام شود...اما، آمده ام به جهت همین بی تابی که گرفتار شده ام، عرض کنم، نگذارید آقای مصدق، شما را بازی بدهند. | ||
عجب! شما جرأت | عجب! شما جرأت میکنید در حوزهی علمیه قم، روزنامه بخوانید؟ آنجا کسان بسیاری بودند که روزنامه را نجس میدانستند. مرا هم کسانی هستند که ناپاک میدانند، و اگر دستشان به قبای من بخورد، دستشان را آب میکشند، یا غسل تمام میکنند. | ||
حاج آقا روح الله، در خلوت سرد بعدازظهر پامنار، میرفت و با خویشتن می گفت: کاری باید کرد. کاری باید کرد، کاری ورای خرده کاریهایی را که تا بحال کردهاند، کاری از نوع شخم زدنی عمیق.... | حاج آقا روح الله، در خلوت سرد بعدازظهر پامنار، میرفت و با خویشتن می گفت: کاری باید کرد. کاری باید کرد، کاری ورای خرده کاریهایی را که تا بحال کردهاند، کاری از نوع شخم زدنی عمیق.... | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
و باز حاج آقا روح الله، که پیوسته مستقل از حضرت بروجردی و دیگر علمای قم میاندیشید، این لحظهی تاریخی منحصر را فرو نمیگذارد؛ چرا که ادراک اعتبار لحظهها، حرفهی او است و میداند که لحظهها بازگشتنی نیستند. | و باز حاج آقا روح الله، که پیوسته مستقل از حضرت بروجردی و دیگر علمای قم میاندیشید، این لحظهی تاریخی منحصر را فرو نمیگذارد؛ چرا که ادراک اعتبار لحظهها، حرفهی او است و میداند که لحظهها بازگشتنی نیستند. | ||
حاج آقا روح الله خبر ملاقات زاهدی با آیتالله کاشانی و قول قطعی عامل مصیبت را در باب نفت | حاج آقا روح الله خبر ملاقات زاهدی با آیتالله کاشانی و قول قطعی عامل مصیبت را در باب نفت میشنود.... | ||
حاج آقا روح الله، مثل بسیاری از اوقات، میرود تا بالای درّه و باز میآید و سکوت همچنان باقی است و او نمیخواهد پیشگام در شکستن آن سکوت عبرتانگیز باشد، به آن حدّ که حاضر است از پی سکوتی طولانی برخیزد، شکر بگذارد، خداحافظی کند، و برود.... | حاج آقا روح الله، مثل بسیاری از اوقات، میرود تا بالای درّه و باز میآید و سکوت همچنان باقی است و او نمیخواهد پیشگام در شکستن آن سکوت عبرتانگیز باشد، به آن حدّ که حاضر است از پی سکوتی طولانی برخیزد، شکر بگذارد، خداحافظی کند، و برود.... | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
'''پروردگار!''' | '''پروردگار!''' | ||
تو میدانی، انسان چیزی را در قفا وا نهاده است و این گونه عجولانه اما خسته و نالان و اعتراضکنان به جانبی که آن را «آینده» | تو میدانی، انسان چیزی را در قفا وا نهاده است و این گونه عجولانه اما خسته و نالان و اعتراضکنان به جانبی که آن را «آینده» مینامد، گام برمیدارد. ما، حالیا، زنان و مردان رجعتیم، و خواهان حرکت به جانبی هستیم که باز، خود، آن را «گذشته» نام نهادهایم…. | ||
دنبالهی دیدار دوم: همهی پنجرهها را بگشای... | دنبالهی دیدار دوم: همهی پنجرهها را بگشای... | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
همچنان، دیدار سوم: خونِ نو، زیر پوست سیاست | همچنان، دیدار سوم: خونِ نو، زیر پوست سیاست | ||
در سال 1340، برای آخرین بار، [[موسوی خمینی، سید روحالله|حاج آقا روحالله خمینی]] با آقای کاشانی دیدار میکند. در این دیدار آیتالله کاشانی، که به راستی چون گنجشکی کوچک و لاغر شده است، بسیار آهسته | در سال 1340، برای آخرین بار، [[موسوی خمینی، سید روحالله|حاج آقا روحالله خمینی]] با آقای کاشانی دیدار میکند. در این دیدار آیتالله کاشانی، که به راستی چون گنجشکی کوچک و لاغر شده است، بسیار آهسته مینالد: حاج آقا روح الله، خودتان باید شروع کنید، از من دیگر هیچ کاری ساخته نیست. | ||
چشم آقا… مطمئن بدانید که این مبارزه، متوقف نخواهد شد.<ref> ر.ک: بینام، ج2، ص56-58</ref> | چشم آقا… مطمئن بدانید که این مبارزه، متوقف نخواهد شد.<ref> ر.ک: بینام، ج2، ص56-58</ref> |