تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
3. نويسنده با ذكر اين نكته كه صدرالمتألهين شيرازى مىخواست «شرع»، «عقل» و «عرفان» را باهم بياميزد و درهم گرد آورد؛ افزوده است: انديشه صوفيگرى و برداشت فلسفى او از مذهب، او را از علماء شيعه مذهب رسمى متمايز ساخت و همين تفاوت و تمايز سبب گوشهنشينى او و سرانجام تكفير او گرديد.... ما اين اختلافات را سوءتفاهم مىناميم زيرا ملا صدرا را در جاى ديگر مىبينيم كه پيرامون مقام مجتهدان نظر كاملاً موافق ميل خود علماء نماينده مذهب رسمى مىدهد <ref>[[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/16674/2/88|همان، ص 88]]</ref>. | 3. نويسنده با ذكر اين نكته كه صدرالمتألهين شيرازى مىخواست «شرع»، «عقل» و «عرفان» را باهم بياميزد و درهم گرد آورد؛ افزوده است: انديشه صوفيگرى و برداشت فلسفى او از مذهب، او را از علماء شيعه مذهب رسمى متمايز ساخت و همين تفاوت و تمايز سبب گوشهنشينى او و سرانجام تكفير او گرديد.... ما اين اختلافات را سوءتفاهم مىناميم زيرا ملا صدرا را در جاى ديگر مىبينيم كه پيرامون مقام مجتهدان نظر كاملاً موافق ميل خود علماء نماينده مذهب رسمى مىدهد <ref>[[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/16674/2/88|همان، ص 88]]</ref>. | ||
4. بر اساس تحقيق نويسنده: ميرزا محمد حسين نائينى، مردى بود كه به عنوان يك مجتهد مهمترين و منظمترين كتاب را پيرامون مشروطه در دوران استبداد صغير نوشت. او به علماء هواخواه استبداد اشاره كرده مىگويد كه گروهى از مردم به نام مذهب، بر ضد آزادى خداداده، برابرى و ديگر حقوق ملى و مذهبى برخاسته از رژيم استبدادى پشتيبانى كردند. آنان، با همكارى با حكام ستمكار ايران، اعمال ضحاك و چنگيز را تكرار كردهاند ولى آن اعمال را «دينداريش خواندند». اين علماء هواخواه رژيم استبدادى محمد على شاهى، اسلام را آلوده ساخته نسبت به خدا و پيامبر او ستم رواداشتند.... او موضع علماء ضدمشروطه را تنها به اين جهت بنا به گفته خود مورد حمله قرار داده است كه يك وظيفه مذهبى خويش را بجا آورد. نائينى از پشتيبانان سرسخت آخوند خراسانى در مبارزات مشروطهخواهى بود و انگيزهاش در درگيرى در آن جنبش تا اندازهاى زياد با خراسانى و ديگر مجتهدان برجسته مشروطهخواه يكى بود <ref>همان، ص 126</ref>. | 4. بر اساس تحقيق نويسنده: ميرزا محمد حسين نائينى، مردى بود كه به عنوان يك مجتهد مهمترين و منظمترين كتاب را پيرامون مشروطه در دوران استبداد صغير نوشت. او به علماء هواخواه استبداد اشاره كرده مىگويد كه گروهى از مردم به نام مذهب، بر ضد آزادى خداداده، برابرى و ديگر حقوق ملى و مذهبى برخاسته از رژيم استبدادى پشتيبانى كردند. آنان، با همكارى با حكام ستمكار ايران، اعمال ضحاك و چنگيز را تكرار كردهاند ولى آن اعمال را «دينداريش خواندند». اين علماء هواخواه رژيم استبدادى محمد على شاهى، اسلام را آلوده ساخته نسبت به خدا و پيامبر او ستم رواداشتند.... او موضع علماء ضدمشروطه را تنها به اين جهت بنا به گفته خود مورد حمله قرار داده است كه يك وظيفه مذهبى خويش را بجا آورد. نائينى از پشتيبانان سرسخت آخوند خراسانى در مبارزات مشروطهخواهى بود و انگيزهاش در درگيرى در آن جنبش تا اندازهاى زياد با خراسانى و ديگر مجتهدان برجسته مشروطهخواه يكى بود <ref>[[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/16674/2/126|همان، ص 126]]</ref>. | ||
5. همچنين نويسنده اين نكته را يادآور شده است كه: با در نظر گرفتن برداشتهاى گوناگون از مشروطه، بسيار دشوار خواهد بود كه درباره ميزان آشنايى سران مشروطه به اصول رژيم جديد و باورهاى گوناگون آنان پيرامون معنى مشروطه يك داورى كلى كنيم. خانم لمبتون Lambton چنين كلىگرايى در داورى خويش كرده است؛ نامبرده مىنويسد: ... تمايل اساسى كسانى كه جنبش مشروطه را پشتيبانى مىكردند نه انقلاب بلكه اجراى وظيفه اسلامى امر به معروف و نهى از منكر بود. اين كلىگرايى ممكن است مورد ترديد قرار گيرد زيرا آن انقلابيانى كه قوانين مساوات، آزادى و حاكميت مردم ايران را در متمم قانون اساسى گنجانيده از مجلس گذراندند تنها هدفشان اجراى اصول امر به معروف و نهى از منكر نبود. اگر اين نكته حقيقتى داشت پس چگونه بهبهانى، هنگامى كه در مجلس پيشنهاد كرد كه دستورهاى قرآنى لازم است در امور مملكتى و سياسى پيروى گردد، مورد حمله سخت برخى از نمايندگان مجلس قرار گرفت؟! پس چرا همان مجتهد بعلت مخالفتش با اصل مربوط به مساوات وسيله يكى از آزادىخواهان تهديد به مرگ گرديد؟! <ref>همان، ص 259</ref>. | 5. همچنين نويسنده اين نكته را يادآور شده است كه: با در نظر گرفتن برداشتهاى گوناگون از مشروطه، بسيار دشوار خواهد بود كه درباره ميزان آشنايى سران مشروطه به اصول رژيم جديد و باورهاى گوناگون آنان پيرامون معنى مشروطه يك داورى كلى كنيم. خانم لمبتون Lambton چنين كلىگرايى در داورى خويش كرده است؛ نامبرده مىنويسد: ... تمايل اساسى كسانى كه جنبش مشروطه را پشتيبانى مىكردند نه انقلاب بلكه اجراى وظيفه اسلامى امر به معروف و نهى از منكر بود. اين كلىگرايى ممكن است مورد ترديد قرار گيرد زيرا آن انقلابيانى كه قوانين مساوات، آزادى و حاكميت مردم ايران را در متمم قانون اساسى گنجانيده از مجلس گذراندند تنها هدفشان اجراى اصول امر به معروف و نهى از منكر نبود. اگر اين نكته حقيقتى داشت پس چگونه بهبهانى، هنگامى كه در مجلس پيشنهاد كرد كه دستورهاى قرآنى لازم است در امور مملكتى و سياسى پيروى گردد، مورد حمله سخت برخى از نمايندگان مجلس قرار گرفت؟! پس چرا همان مجتهد بعلت مخالفتش با اصل مربوط به مساوات وسيله يكى از آزادىخواهان تهديد به مرگ گرديد؟! <ref>همان، ص 259</ref>. |