ابن سینا، حسین بن عبدالله

ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ق /۹۸۰-۱۰۳۷م)، بزرگ‌ترین فیلسوف مشایی و پزشک نامدار ایران در جهان اسلام.

ابن‌سینا، حسین بن عبدالله
نام ابن‌سینا، حسین بن عبدالله
نام های دیگر ابوعلی سینا

بوعلی سینا

شیخ‌الرئیس

نام پدر
متولد
محل تولد بخارا
رحلت 428 هـ.ق
اساتید
برخی آثار مجربات ابن سینا الروحانیه

ظفرنامه

طبیعیات دانشنامه علایی / نوع اثر: کتاب / نقش: مصنف

کد مؤلف AUTHORCODE560AUTHORCODE



ولادت

در حدود 370 ق در بخارا زاده شد. پدرش از اهالى بلخ بود و در دوران فرمانروايى نوح بن منصور سامانى (366-387 ق) به بخارا رفت و در آنجا در يكى از مهم ترين قريه‌ها به نام خرمثين در دستگاه ادارى به كار پرداخت. او از قريه‌اى در نزديكى آنجا، به نام افشنه زنى ستاره نام را به همسرى گرفت و در آنجا اقامت گزيد.

ابن سينا در آنجا به جهان چشم گشود. پنج سال پس از آن برادر كهترش به نام محمود به دنيا آمد.

کسب علم و دانش

ابن سينا نخست به آموختن قرآن و ادبيات پرداخت و ده ساله بود كه همۀ قرآن و بسيارى از مباحث ادبى را فرا گرفته و سبب شگفتى ديگران شده بود. در اين ميان پدر وى دعوت يكى از داعيان مصرى اسماعيليان را پذيرفته بود و از پيروان ايشان به شمار مى‌رفت. برادر ابن سينا نيز از آنان بود. پدر، ابن سينا را نيز به آيين اسماعيليان دعوت مى‌كرد، اما وى هر چند به سخنان آنان گوش مى‌داد و گفته‌هايشان را در بارۀ عقل و نفس مى‌فهميد، نمى‌توانست آيين ايشان را بپذيرد و پيرو آنان شود. پدرش رسائل اخوان الصفا را مطالعه مى‌كرد و ابن سينا نيز گاه به مطالعۀ آنها مى‌پرداخت. سپس پدرش وى را نزد سبزى فروشى به نام محمود مساحى كه از حساب هندى آگاه بود، فرستاد و ابن سينا از وى اين فن را آموخت.

در اين هنگام دانشمندى به نام ابوعبداللّه (حسين بن ابراهيم الطبرى) ناتلى كه مدعى فلسفه دانى بود، به بخارا آمد. پدر ابن سينا وى را در خانۀ خود جاى داد و ابن سينا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وى پيش از آمدن ناتلى به بخارا، نزد مردى به نام اسماعيل زاهد فقه آموخته و در اين زمينه سخت جويا و پويا و با همۀ شيوه‌هاى اعتراض، به روش فقيهان آشنا شده بود.

آنگاه ابن سينا نزد ناتلى به خواندن «مدخل منطق ارسطو» (ايساگوگه ايساغوجى) اثر پرفوريوس فيلسوف نوافلاطونى (234-301 يا 305 م) پرداخت و در اين راه تا بدانجا پيش رفت كه نكات تازه‌اى كشف مى‌كرد و سبب شگفتى بسيار استادش مى‌شد چنانكه وى پدر ابن سينا را وادار ساخت كه فرزندش را يكباره و تنها در راه دانش مشغول كند. ابن سينا بخشهاى سادۀ منطق را نزد ناتلى فرا گرفت، اما او را در بارۀ دقايق اين دانش ناآگاه يافت، از اين رو به خواندن کتابهاى منطق ارسطو و مطالعۀ شرحهاى ديگران بر آنها پرداخت، تا اينكه در اين دانش چيره دست شد. وى همزمان کتاب «عناصر يا اصول هندسه» اثر اقليدس (يوكلايدس) رياضى‌دان مشهور يونانى (سدۀ 4 و 3 ق م) را اندكى نزد ناتلى خواند و سپس بقيۀ مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل كرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطى (مگيسته سونتاكسيس) اثر بطلميوس (كلاوديوس پتولمايوس) ستاره شناس بزرگ يونانى (ثلث دوم سدۀ 2 ق م) را نزد ناتلى آغاز كرد و پس از خواندن مقدمات و رسيدن به شكلهاى هندسى آن، ناتلى به وى گفت كه بقيۀ کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل كند و مشكلات را از وى بپرسد، اما به اين كار نپرداخت و ابن سينا نزد خودش مسائل آن را حل كرد، چنانكه بسيارى از مشكلها را ناتلى نمى‌دانست، مگر پس از آنكه ابن سينا آنها را براى وى توضيح مى‌داد. در اين هنگام، ناتلى بخارا را به قصد گرگانج و رسيدن به دربار ابوعلى مأمون بن محمد خوارزمشاه، ترك كرد.

در اين ميان ابن سينا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهاى کتابهايى در طبيعيات و الهيات پرداخت تا به گفتۀ خودش «درهاى دانش به رويش گشوده شد». آنگاه به دانش پزشكى گرايش يافت و خواندن کتابهايى را در اين زمينه آغاز كرد. وى پزشكى را دانشى مى‌شمارد كه دشوار نيست و بدين سان مى‌گويد كه وى در اندك زمانى در آن مبرّز شده، چنانكه پزشكان برجسته نزد او آموختن پزشكى را آغاز كردند.

خود ابن سينا نيز به درمان بيماران مى‌پرداخت و در اين رهگذر شيوه‌هايى درمانى، برگرفته از تجربه، بر وى آشكار مى‌شد كه به گفتۀ خودش نمى‌توان آنها را وصف كرد. وى همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با ديگران در اين زمينه ادامه مى‌داد. وى در اين هنگام 16 ساله بوده است.

پس از آن، ابن سينا يك سال و نيم ديگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار ديگر خواندن کتابهاى منطق و همۀ بخشهاى فلسفه را از سر گرفت. وى در اين ميان حتى يك شب را در سراسر آن نمى‌خوابيد و روزها نيز جز به كار خواندن و آموختن نمى‌پرداخت. انبوهى از دسته‌هاى كاغذ در برابر خود مى‌نهاد و مسائل گوناگون را براى خود مطرح مى‌كرد و در هر مسأله‌اى مقدمات قياس و شروط آن را در نظر مى‌گرفت.

هر گاه نيز با قياسى رو به رو مى‌شد كه نمى‌توانست به «حد اوسط» آن دست يابد، برمى‌خاست و به مسجد مى‌رفت و نماز مى‌گزارد و از خداوند حل مشكل خويش را خواستار مى‌شد تا بر وى گشوده مى‌گشت. آنگاه شب هنگام به خانه باز مى‌گشت، چراغ پيش روى مى‌نهاد و به خواندن و نوشتن مشغول مى‌شد؛ هرگاه كه خواب بر چشمانش چيره مى‌شد يا احساس ناتوانى در تن خود مى‌كرد، پياله‌اى شراب مى‌نوشيد (برخى معتقدند كه در اينجا شراب مطلق نوشيدنى است) و توان خود را باز مى‌يافت و بار ديگر به خواندن مى‌پرداخت.

به گفتۀ خودش «هرگاه خوابش مى‌برد، خود آن مسائل را در خواب مى‌ديد و بسيارى از آنها بر وى روشن و آشكار مى‌شد.» ابن سينا بدين شيوه پيش مى‌رفت تا بر همۀ دانشها آگاهى يافت و به اندازۀ توانايى انسانى، بر آنها چيره گرديد، چنانكه خود مى‌گويد: «آنچه در آن زمان مى‌دانستم، به همان گونه است كه اكنون مى‌دانم و تا به امروز چيزى بر آن نيفزوده‌ام.» ابن سينا در اين هنگام نزديك به 18 سال داشته، در منطق، طبيعيات و رياضيات چيره‌دست بوده است و آنگاه بر الهيات روى آورده و به خواندن کتاب متافيزيك (ما بعد الطبيعة) ارسطو پرداخته و حتى به گفتۀ خودش 40 بار آن را خوانده بوده، چنانكه متن آن را از بر داشته، اما هنوز محتوا و مقصود آن را نمى‌فهميده است. وى از خود نااميد شده و به خود مى‌گفته است «اين کتابى است كه راهى به سوى فهميدن آن نيست» تا اينكه روزى در بازار کتاب فروشان، مردى کتابى را به بهاى ارزان بر او عرضه مى‌كند كه وى پس از ترديد آن را مى‌خرد؛ اين همان کتاب ابونصر فارابى در بارۀ اغراض ما بعد الطبيعة بوده است. پس از خواندن آن مقصود و محتواى آن کتاب بر وى روشن مى‌شود.

ورود به دنياى سياست

فرمانرواى بخارا در اين زمان نوح بن منصور سامانى بوده است. وى دچار يك بيمارى مى‌شود كه پزشكان در درمان آن درمانده بودند. در اين ميان نام ابن سينا به دانشورى مشهور شده بود. پزشكان نام او را نزد آن فرمانروا به ميان آوردند و از او خواستند كه ابن سينا را به حضور بخواند.

ابن سينا نزد بيمار رفت و با پزشكان در مداواى وى شركت كرد و از آن پس در شمار پيرامونيان و نزديكان نوح بن منصور در آمد. ابن سينا روزى از وى اجازه خواست كه به کتابخانۀ بزرگ و مشهور وى راه يابد، اين اجازه به او داده شد و ابن سينا در آنجا کتابهاى بسيارى را در دانشهاى گوناگون يافت كه نامهاى بسيارى از آنها را كسى نشنيده و خود وى نيز، هم پيش و هم پس از آن، آنها را نديده بود.

وى به خواندن آنها پرداخت و از آنها بهره‌هاى فراوان گرفت. پس از چندى آن کتابخانه آتش گرفت و همۀ کتابها سوخته شد. دشمنان ابن سينا مى‌گفتند كه خود وى عمدا آن را به آتش كشيده بود تا ديگران از کتابهاى آن بهره‌مند نشوند.در بارۀ اين کتابخانه و آتش گرفتن آن نك:مقالۀ ماكس وايزوايلر، «ابن سينا و کتابخانه‌هاى ايرانى زمان وى» در «يادنامۀ ابن سينا»، 63-48، به ويژه 56، كه نويسنده حدس مى‌زند کتابخانه در ذيقعدۀ 389 ق آتش گرفته است.

ابن سينا در اين هنگام، به گفتۀ خودش به 18 سالگى رسيده و از آموختن همۀ دانشهاى زمانش فارغ شده بود. وى مى‌گويد: «در آن زمان حافظۀ بهترى در علم داشتم، اما اكنون دانش من پخته‌تر شده است، و گرنه همان دانش است و از آن پس به چيز تازه‌اى دست نيافته‌ام.»

ابن سينا به 22 سالگى رسيده بود كه پدرش درگذشت. بيهقى، على، 44 وى در اين ميان برخى كارهاى دولتى امير سامانى عبدالملك دوم را بر عهده گرفته بود.

از سوى ديگر، در اين فاصله، سركردۀ خاندان قراخانيان ايلك نصر بن على به بخارا هجوم آورد و آن را تصرف كرد و در ذيقعدۀ 389 عبدالملك بن نوح، يعنى آخرين فرمانرواى سامانى را زندانى كرد و به اوزگند فرستاد. بدين سان ابن سينا بايستى ظاهرا در حدود دو سال در دربار عبدالملك بن نوح به سربرده باشد، يعنى از زمان مرگ نوح بن منصور (387 ق) تا پايان كار عبدالملك. نك:بارتولد، 268، 267 اين دگرگونيهاى سياسى و سقوط فرمانروايى سامانيان در بخارا، انگيزۀ آن شد كه ابن سينا بار سفر بر بندد و به گفتۀ خودش «ضرورت وى را بر آن داشت كه بخارا را ترك گويد.»

وى در حدود 392 ق در جامۀ فقيهان با طيلسان و تحت الحنك از بخارا به گرگانج در شمال غربى خوارزم رفت و در آنجا به حضور على ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروايان آل مأمون (تا ح 387-399 ق) معرفى شد. در اين هنگام ابوالحسين سهيلى كه به گفتۀ خود ابن سينا «دوستدار اين گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است.

نام اين مرد در متن گزارش ابن سينا و نيز متن على بن زيد بيهقى (ص 45) ابوالحسين آمده است، اما ثعالبى در يتيمة الدهر (254/4) نام وى را ابوالحسن احمد بن محمد سهيلى آورده است و مى‌گويد وى در 404 ق به بغداد رفت و در آنجا در 418 ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهيانه‌اى براى ابن سينا مقرر گرديد كه به گفتۀ خودش براى «معاش كسى چون او كفايت مى‌كرد».

پس از چندى، به گفتۀ ابن سينا، بار ديگر «ضرورت وى را بر آن داشت» كه گرگانج را ترك كند. وى در بارۀ چگونگى اين ضرورت چيزى نمى‌گويد، اما از سوى ديگر، نظامى عروضى (ص 77) داستانى را مى‌آورد كه بنا بر آن، سلطان محمود غزنوى (حك 388-421 ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون درخواست كرد كه چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سينا را به دربار وى گسيل دارد.

تنى چند از ايشان، از جمله ابوريحان بيرونى، به اين سفر رضايت دادند، اما ابن سينا و دانشمند ديگرى به نام ابوسهل مسيحى از رفتن سر باز زدند و ناگزير شدند كه گرگانج را ترك گويند.

در اين داستان مى‌توان بذرى از حقيقت را يافت. محمود غزنوى سنى مذهب متعصبى بوده است، در حالى كه ابن سينا، بنا بر سنت خانوادگيش شيعى مذهب بوده است (چنانكه ديديم پدرش به اسماعيليان گرويده بود).

محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان ميانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420 ق مى‌يابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آويختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آويخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود اين نمى‌توان انگيزۀ اصلى ابن سينا را براى ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى اين «ضرورت» پى‌برد.

به هر حال در حدود 402 ق ابن سينا از راه شهرهاى نسا، ابيورد (يا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد نهايى خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسيد. به گفتۀ خود ابن سينا، قصد وى از اين سفر پيوستن به دربار شمس المعالى قابوس بن وشمگير (حك 367-402 ق) فرمانرواى زيارى گرگان بوده است. اما در اين ميان، سپاهيان قابوس بر وى شوريده و او را خلع و زندانى كرده بودند.

وى در 403 ق درگذشت. جانشين قابوس، پسرش منوچهر، خود را دست نشاندۀ محمود غزنوى اعلام كرد و دختر او را به همسرى گرفت. روشن است كه ابن سينا نمى‌توانست با وى از در سازش در آيد و بار ديگر ناگزير شد كه گرگان را ترك گويد.

در اين ميان ابوعبيد جوزجانى، شاگرد وفادارش به وى پيوست و تا پايان عمر ابن سينا، يار و همراه او بود و نيز نخستين نويسندۀ سرگذشت ابن سينا به نقل از خودش بود.

از اينجا به بعد، جوزجانى به تكميل بقيۀ زندگانى و سرگذشت ابن سينا مى‌پردازد و مى‌گويد كه در گرگان مردى بود به نام ابومحمد شيرازى كه دوستدار دانشها بود و در همسايگى خود، براى ابن سينا خانه‌اى خريد و او را در آنجا مسكن داد.

در حدود 404 ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروين و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بويه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله) پيوست.

مادر و فرزند، ابن سينا را بنا بر توصيه‌هايى كه همراه آورده بود، گرامى داشتند. در اين ميان ابن سينا مجد الدوله را كه دچار بيمارى سوداء (ماليخوليا) شده بود، درمان كرد. وى همچنان در رى ماند تا هنگامى كه شمس الدوله ابوطاهر پسر ديگر فخر الدوله كه پس از مرگ پدرش در 387 ق فرمانرواى همدان و قرميسن (کرمانشاه) شده بود، در 405 ق به رى حمله آورد. اين حمله پس از درگيرى وى با هلال بن بدر بن حسنويه روى داد.

وى از دودمان كردهاى فرمانروا بر نواحى جبل و قرميسن بوده است. هلال بن بدر كه از سوى سلطان الدوله (د 412 ق) در بغداد زندانى شده بود، آزادى خود را باز يافته و از سوى سلطان الدوله لشكرى در اختيارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله كه در اين ميان بر سرزمينهاى ديگرى نيز دست يافته بود، به جنگ برخيزد.

در نبردى كه در ذيقعدۀ 405 ميان ايشان درگرفت، هلال بن بدر كشته شد و سپاهيان سلطان الدوله ناچار شدند كه به بغداد بازگردند. ابن اثير، حوادث سال 405 ق

به گفتۀ جوزجانى، در اين هنگام «حوادثى روى داد كه ابن سينا را ناگزير ساخت كه رى را ترك كند.» اما وى در بارۀ ماهيت اين حوادث چيزى نمى‌گويد. به هر حال مى‌توان گمان برد كه اين بار نيز اوضاع سياسى و اجتماعى رى چنان شده بود كه ابن سينا ديگر نمى‌توانست بيشتر در آن شهر بماند.

در اين ميان شايد تهديدهايى كه از سوى محمود غزنوى به رى مى‌شد، در تصميم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند مير (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوين و از قزوين به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت.

در اين ميان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پايان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزديكان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله براى نبرد با عنّاز به سوى قرميسن لشكر كشيد.

حسام الدين ابوشوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى ميان کرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمينهايش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمينها را تصرف كند.

بنا براين شمس الدوله براى پيشگيرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در اين نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. اين واقعه در 406 ق بود.

در اين هنگام شمس الدوله ابن سينا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندى ميان ابن سينا و سپاهيان شمس الدوله كه تركيبى از پياده نظام ديلمى و سواره نظام ترك بودند، درگيرى روى داد. سپاهيان كه شايد از شكست خوردن از عنّاز ناآرام‌تر شده بودند و براى خود از سوى ابن سينا احساس خطر مى‌كردند، بر وى شوريدند، خانه‌اش را محاصره كردند و پس از دستگيرى وى همۀ دارايى او را به تاراج بردند. افزون بر اين از شمس الدوله خواستار كشتن وى شدند، اما شمس الدوله از اين كار سر باز زد و براى آرام كردن سپاهيان، ابن سينا را فقط از دستگاه دولت دور كرد. ابن سينا متوارى شد و 40 روز را در خانۀ مردى به نام ابوسعد (يا ابوسعيد) بن دخدول (يا دخدوك) به سر برد.

در اين هنگام، شمس الدوله بار ديگر دچار بيمارى قولنج شد و ابن سينا را احضار كرد و از وى بسيار پوزش خواست. ابن سينا به معالجۀ وى پرداخت تا بهبود يافت. شمس الدوله بار ديگر وزارت را به وى سپرد. بنا بر گزارش جوزجانى، شمس الدوله در اين ميان از ابن سينا خواسته بود كه شرحى بر نوشته‌هاى ارسطو بنويسد، اما ابن سينا به وى گفته بود كه فراغتى براى اين كار ندارد، اما اگر وى راضى شود، به نوشتن کتابى در بارۀ دانشهاى فلسفى (بى آنكه در آن با مخالفان مناظره يا عقايد ايشان را رد كند) خواهد پرداخت و بدين سان تأليف کتاب شفا را از «طبيعيات» آن آغاز كرد.

وى کتاب اول قانون در پزشكى را پيش از آن تأليف كرده بود. در اين ميان چنين مى‌نمايد كه ابن سينا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زيرا بنا بر گزارش جوزجانى، روزها را به كارهاى وزارت شمس الدوله مى‌گذراند و شبها دانشجويان بر وى گرد مى‌آمدند و از کتاب شفا و قانون مى‌خواندند.

چند سالى بدين سان گذشت، تا هنگامى كه شمس الدوله براى جنگ با امير طارم برخاست. طارم ناحيه‌اى بود در كوهستانهاى ميان قزوين و گيلان. امير آن در هنگام حملۀ شمس الدوله به آنجا (412 ق) ابراهيم بن مرزبان بن اسماعيل بن وهسودان بود كه پس از مرگ فخر الدوله (387 ق) شهرهايى را در ناحيۀ طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا 420 ق كه محمود غزنوى به جبال هجوم آورد، در دست داشت (ابن اثير، حوادث سال 420 ق). اين فرمانروا از خاندان وهسودان و از سلسله‌اى بوده است كه به آل افراسياب (يا سالاريان با كنگريان) معروف است.

اما در نزديكى طارم، شمس الدوله دوباره به سختى دچار بيمارى قولنج شد كه بيماريهاى ديگرى را نيز به همراه داشت. سپاهيان از مرگ وى بيمناك شدند و او را در تخت روان به سوى همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت. (412 ق)

پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابوالحسن به جاى او نشست و از ابن سينا خواست كه وزارت او را بپذيرد، اما ابن سينا از پذيرفتن اين مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412 ق دو سال مستقلا فرمانروايى كرد و سپس زير فرمانروايى علاء الدوله قرار گرفت و از 421 ق كه علاء الدوله فرماندارى براى همدان منصوب كرد، خبرى از وى در دست نيست. همو، حوادث سال 421 ق در اين ميان روزگار آل بويه به سر آمده بود و نشانه‌هاى انحطاط و فرو ريزش دولت آنان آشكار مى‌شد.

ابن سينا صلاح خود را در آن ديد كه كناره گيرد. جوزجانى گزارش مى‌دهد كه «روزگار ضربات خود را فرود مى‌آورد و آن ملك به ويرانى مى‌گراييد. وى (ابن سينا) ترجيح داد كه ديگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد كه احتياط در آن است كه براى رسيدن به دلخواه خود، پنهان بزيد و منتظر فرصتى باشد تا از آن ديار دور شود.» نك:جوزجانى، 2

بدين سان ابن سينا چندى متوارى بود و در خانۀ مردى به نام ابوغالب عطار پنهان مى‌زيست و نوشتن بقيۀ کتاب شفا را از سر گرفت و پس از پايان دادن به همۀ بخشهاى «طبيعيات» (جز کتاب «الحيوان») و «الهيات» آن، بخش «منطق» را آغاز كرد و برخى از آن را نوشت.

در اين ميان ظاهرا ابن سينا نهانى با علاء الدوله (بو جعفر محمد بن دشمنزار يا دشمنزيار معروف به ابن كاكويه) فرمانرواى اصفهان مكاتبه مى‌كرده است. علاء الدوله را سيّده از 398 ق به حكومت اصفهان منصوب كرده بود. علاء الدوله خويشاوند دور آل بويه و پدرش دايى يا خالوى (كاكوى) سيّده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وى تا سال مرگش (431 ق) -جز براى مدت كوتاهى كه سرداران سلطان مسعود غزنوى، وى را از آنجا بيرون راندند-بر اصفهان حكومت مى‌كرد. از سوى ديگر، بنا بر گزارش على بن زيد بيهقى (ص 50) علاء الدوله خود مكاتبه با ابن سينا را آغاز كرده و از وى خواسته است كه به اصفهان و دربار وى برود.

به هر روى، پس از چندى تاج الملك كوهى (ابونصر ابراهيم بن بهرام) كه بنا بر گزارش ابن اثير (حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سينا از پذيرفتن وزارت شمس الدوله براى بار دوم، وزير وى شده بود، ابن سينا را متهم كرد كه با علاء الدوله نهانى نامه نگارى مى‌كند. سپس كسان را به جست و جوى وى برانگيخت.

دشمنان ابن سينا نهانگاه وى (خانۀ ابوغالب عطار) را نشان دادند و وى را يافتند و دستگير كردند و به قلعه‌اى به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانى كردند. قلعۀ فردجان كه همچنين برهان يا براهان (فراهان) ناميده مى‌شده است، به گفتۀ ياقوت (870/3) در 15 فرسنگى همدان در ناحيۀ جرّا قرار داشته و اكنون پردگان ناميده مى‌شود و در 110 كيلومترى راه ميان همدان و اصفهان قرار دارد. نك:ابن اثير، حوادث سال 421 ق ابن سينا 4 ماه را در آن قلعه سپرى كرد.

بنا بر گزارش ابن اثير، در نبردى كه در 411 ق ميان سربازان كرد و ترك شمس الدوله در همدان در گرفته بود، تاج الملك سركردۀ سربازان كرد بوده است.همو، حوادث سال 411 ق وى از علاء الدوله براى سركوب سربازان ترك يارى خواست، اما سه سال بعد، يعنى در 414 ق، سماء الدوله پسر شمس الدوله بروجرد را به محاصره در آورد و فرماندار آنجا فرهاد بن مرداويج از علاء الدوله يارى خواست و هر دو همدان را محاصره كردند، اما كمبود خواربار ايشان را ناچار به عقب نشينى كرد. سپس در نبردى با تاج الملك، علاء الدوله نخست به جرفاذقان (گلپايگان) عقب نشست، بار ديگر به همدان هجوم برد. در نبردى سماء الدوله شكست خورد و تسليم شد.

اما علاء الدوله مقدم وى را گرامى داشت و تاج الملك به همان قلعۀ فردجان پناه برد.همو، حوادث سال 414 ق سپس علاء الدوله همراه سماء الدوله به قلعۀ فردجان رفت و تاج الملك تسليم شد و آنگاه همۀ ايشان همراه ابن سينا به همدان بازگشتند و ابن سينا در خانۀ مردى علوى سكنى گزيد و به نوشتن بقيۀ بخش «منطق» شفا پرداخت. ما در بارۀ نام اين مرد علوى چيزى نمى‌دانيم، اما از سوى ديگر، ابن سينا در همدان رسالۀ ادويۀ قلبيّۀ خود را به مردى به نام شريف السعيد ابوالحسين على بن حسين الحسنى تقديم كرده است كه چنانكه پيداست علوى بوده و احتمالا همان مرد باشد.(نك:مهدوى، 335

ابن سينا مدتى را در همدان گذرانيد و تاج الملك در اين ميان وى را با مواعيد زيبا سرگرم مى‌داشت. سپس ابن سينا تصميم گرفت كه همدان را به قصد اصفهان ترك كند. وى به همراهى شاگردش جوزجانى و دو برده، با لباس مبدل و در جامۀ صوفيان روانه شد و پس از تحمل سختيهاى بسيار راه به جايى به نام طيران (يا طهران يا طبران) در نزديكى اصفهان رسيد.

اين محل اكنون يكى از روستاهاى حومۀ اصفهان و در سمت شمال محلۀ آب بخشان، متصل به شهر است و بيدآباد و تيران (آهنگران) نام دارد. اصل نام آن از تير فارسى به معناى سيّارۀ عطارد با الف و نون نسبت است.همايى، 241، حاشيه

دوستان ابن سينا و نيز ياران و نديمان علاء الدوله كه از آمدن ابن سينا آگاه شده بودند به پيشواز وى آمدند و جامه‌ها و مركوبهاى ويژه به همراه آوردند. وى در اصفهان در خانۀ مردى به نام عبداللّه بن بى بى در محله‌اى به نام كوى گنبد فرود آمد. آن خانه اثاثه و فرش و وسايل كافى داشته است. از اين هنگام به بعد (414 ق) دوران چهارده پانزده سالۀ زندگى آرام و خلاّق ابن سينا آغاز مى‌شود. وى اكنون از نزديكان و همنشينان علاء الدوله بود كه مردى دانش دوست و دانشمند پرور به شمار مى‌رفت.

شبهاى جمعه مجلس مناظره‌اى در حضور وى تشكيل مى‌شد كه ابن سينا و دانشمندان ديگر در آن شركت مى‌كردند، ابن سينا در همۀ دانشها سرآمد ايشان بود. وى در اصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخشهاى «منطق»، «مجسطى»، «اقليدس»، «رياضيات» و «موسيقى» به پايان رسانيد، جز دو بخش «گياهان» و «جانوران» (كه آنها را هنگامى كه علاء الدوله به شاپورخواست، واقع در جنوب همدان و غرب اصفهان، حمله كرد و ابن سينا نيز همراه وى بود، در ميان راه نوشت). کتاب النجاة نيز در همين سفر و در ميان راه نوشته شده بود.

بنا بر گزارش ابن اثير، علاء الدوله چند بار به شاپورخواست حمله كرده بود، از جمله در سالهاى 417 ق و 421 ق و 423 ق نك:حوادث اين سالها، اما از سوى ديگر جوزجانى مى‌گويد كه ابن سينا هنگام به پايان رساندن کتاب شفا چهل ساله بوده است. (ص 3) اكنون اگر سال تولد ابن سينا را 370 ق بدانيم تاريخ پايان نوشتن شفا 410 ق مى‌شود، مگر اينكه فرض كنيم كه مقصود جوزجانى پايان بخشهاى «نبات» و «حيوان» شفا بوده است كه چنانكه اشاره شد، ابن سينا نوشتن آنها را در همراهى علاء الدوله در يكى از حمله‌هاى او به شاپورخواست، و احتمالا در 421 ق/ در ميان راه به پايان رسانده بوده است.

ابن سينا کتاب الانصاف را نيز در اصفهان تأليف كرده بود، اما اين کتاب در حملۀ سلطان مسعود غزنوى به اصفهان و تصرف آن از ميان رفت. مسعود غزنوى (حك 421-432 ق) در 421 ق به اصفهان حمله كرد و شهر را به تصرف در آورد. سپاهيان وى، پس از كشتار فراوان به تاراج اموال علاء الدوله و نيز خانۀ ابن سينا دست زدند و اموال و کتابهاى وى را غارت كردند و سپس آنها را به شهر غزنه فرستادند. اين کتابها در 545 ق به دست سربازان علاء الدين جهانسوز غورى به آتش كشيده شدند.

بيهقى، ابوالفضل، 12، 14، 15؛مافرّوخى، 107؛قس:همايى، 265/2 به بعد علاء الدوله، پس از حملۀ مسعود به اصفهان همچنان فرمانرواى آنجا باقى ماند.

بيمارى و مرگ

ابن سينا همچنان در اصفهان روزگار مى‌گذرانيد، تا هنگامى كه علاء الدوله در 427 ق به نبرد با تاش فرّاش سپهسالار سلطان مسعود در ناحيۀ كرج (يا كرخ) نزديك همدان شتافت. ابن سينا كه در اين سفر علاء الدوله را همراهى مى‌كرد، دچار بيمارى قولنج شد و به درمان خود پرداخت و به قصد بهبود هر چه زودتر در يك روز هشت بار خود را تنقيه مى‌كرد و در نتيجه دچار زخم روده شد.

سپس در همين حال بيمارى به اصفهان برده شد و همچنان به مداواى خود ادامه مى‌داد تا اندكى بهبود يافت، چنانكه توانست در مجلس علاء الدوله حضور يابد. تا اينكه علاء الدوله قصد رفتن به همدان كرد. ابن سينا نيز وى را همراهى كرد، اما در راه بيماريش عود كرد. پس از رسيدن به همدان، وى از معالجۀ خود دست كشيد و پس از چند روز در نخستين جمعۀ رمضان /428ژوئن 1037، در 58 سالگى درگذشت و در همان شهر به خاك سپرده شد. نك:گلمن، «زندگانى ابن سينا»، متن عربى، 16-88؛بيهقى، على 38-58

نكته‌اى راجع به زندگى‌نامه

در بارۀ سرگذشت ابن سينا، در آن بخشى كه خودش آن را براى شاگردش جوزجانى تقرير كرده است و مى‌توان آن را «اتوبيوگرافى» وى ناميد، نكات مبهمى وجود دارد كه شايسته است به آنها اشاره شود.

از يك سو، ابن سينا هنگامى كه به يكى از رويدادهاى زندگيش اشاره مى‌كند، به انگيزه‌هاى عينى و ذهنى آن نمى‌پردازد و زمينۀ تاريخى و زمانى آن را توضيح نمى‌دهد، بلكه با اشاره‌اى كوتاه از كنار آن مى‌گذرد و به ويژه، گويى تعمّد دارد كه پيوند ميان انگيزه‌هاى عينى، يعنى سياسى-اجتماعى يك رويداد زندگيش را با انگيزه‌هاى درونى تصميم خودش، براى خواننده مبهم گذارد و مكررا به تعبيرهايى مانند «ضرورت مرا بر آن داشت كه...» اكتفا مى‌كند و نمى‌گويد كه آن چه «ضرورتى» بوده است. از سوى ديگر گويى زندگى و سرگذشت انديشه‌اى و علمى براى ابن سينا براى او از زندگى بيرونيش از اهميت بيشترى برخوردار بوده است. بنا براين رويدادهاى درونى و تاريخ روحى و عقلى او برايش از «بعد زمان» بيرون بوده است. از اينجاست كه شايد بتوان گمان برد كه چرا وى از تصريح به «تاريخ» (سالهاى) رويدادهاى بيرونى زندگيش خوددارى مى‌كرده است.(در اين‌باره نك:لولينگ،، 513-/496 III

كتب و رسالات ابن سينا

ابن سينا، على رغم زندگانى ناآرام و پر حادثۀ خود، انديشمند و نويسنده‌اى پركار بوده است. آنچه از نوشته‌هاى خرد و كلان وى بر جاى مانده است، نمايندۀ ذهنى فعال و پوياست كه گويى در هر شرايطى، حتى در سخت ترين و توان فرساترين آنها، از فعاليت و خلاقيت باز نمى‌ايستاده است.

استعداد وى در فراگيرى و حفظ خوانده‌ها و آموخته‌ها زبانزد همگان بوده است و چنانكه در سرگذشتش ديديم، خود او نيز به توانايى شگرف خويش در يادگيرى در دوران نوجوانيش اشاره مى‌كند. حافظۀ نيرومند وى كار تأليف را نيز بر او آسان مى‌ساخت. شاگردش جوزجانى مى‌گويد هنگامى كه-چنانكه ديديم-ابن سينا متواريا در خانۀ ابوغالب عطّار به سر مى‌برد، از او خواسته بود كه نوشتن بقيۀ کتاب شفا را به پايان رساند و سپس مى‌افزايد كه در اين هنگام، ابن سينا هيچ کتابى يا مرجعى در اختيار نداشت؛هر روز 50 ورق مى‌نوشت، تا اينكه همۀ «طبيعيات» و «الهيات» شفا و سپس بخشى از «منطق» را به پايان آورد. گلمن، 58

جوزجانى در جاى ديگرى از سرگذشت ابن سينا مى‌گويد «من بيست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز نديدم كه هرگاه کتاب تازه‌اى به دستش مى‌رسيد، آن را از آغاز تا پايان بخواند، بلكه يك باره به قسمتهاى دشوار و مسائل پيچيدۀ آن و نظريات نويسندۀ کتاب مى‌پرداخت تا به مرتبۀ وى در آن دانش و درجۀ فهم او پى ببرد.» همو، 68

براى آگاهى از مجموعۀ نوشته‌هاى اصيل ابن سينا و نوشته‌هاى منسوب به وى، اكنون فهرست جامعى به كوشش يحيى مهدوى در دست است كه ما را از همۀ كوششهاى ديگر در اين راه بى نياز مى‌سازد. نك:مهدوى، فهرست نسخه‌هاى مصنفات ابن سينا در اين فهرست 131 نوشتۀ اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به وى يا نوشته‌هايى با عنوانهاى ديگر معرفى شده است. ما در اينجا تنها نوشته‌هاى چاپ شده و ترجمه شده به زبانهاى ديگر را ذكر مى‌كنيم:

تأليفات عربى

  1. الشفاء:از اين مهم ترين اثر فلسفى ابن سينا، بخشهاى «طبيعيات» و «الهيات» براى نخستين بار يك چاپ سنگى در تهران (1303 ق1886/ م) منتشر شده است. بخش «منطق» و همۀ بخشهاى ديگر آن از 1952 تا 1983 م به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا، زير نظر ابراهيم مذكور و به كوشش شمارى از محققان ديگر در قاهره منتشر شده است. بخش «برهان» از «منطق» شفا، جداگانه به كوشش عبدالرحمن بدوى در قاهره، 1954 م (چاپ دوم 1966 م) منتشر شده است. متن عربى و ترجمۀ فرانسوى بخش روان شناسى (کتاب النفس) شفا را، يان باكوش در دو جلد، در 1956 م در پراگ و متن عربى آن را فضل الرحمن در آكسفورد (انگلستان) منتشر كرده است. ترجمۀ قديمى لاتينى آن نيز براى نخستين بار در 1508 م در ونيز ايتاليا و چاپ انتقادى جديد آن ترجمه به كوشش سيمون فان ريت در دو جلد زير عنوان «ابن سيناى لاتينى، کتاب در بارۀ روان» در لوون سويس در سالهاى 1968 و 1972 م همراه مقدمه‌اى در بارۀ نظريات روان شناسى ابن سينا از ج. وربكه منتشر شده است. چاپ انتقادى جديد ترجمۀ لاتينى «الهيات» شفا نيز به كوشش سيمون فان ريت، با مقدمه‌اى از وربكه در دو جلد (ج 1، مقاله 4-1 و ج 2، مقاله 10-5 را در بر مى‌گيرد) در سالهاى 1977 و 1980 م در لوون سويس انتشار يافته است.
  2. النّجاة:اين کتاب كه مطالب آن مختصر و گزيده‌اى از مطالب شفا است، از مهم‌ترين نوشته‌هاى ابن سيناست كه فشردۀ فلسفۀ وى را در بر دارد. نخستين بار در 1331 ق1913/ م، به كوشش محيى الدين صبرى الكردى و بار دوم در 1357 ق1938/ م، در قاهره منتشر شد. چاپ ديگرى از آن به كوشش محمد تقى دانش پژوه در 1364 ش در تهران انتشار يافته است. بخش «الهيات» آن به وسيلۀ نعمت اللّه كرم به لاتينى ترجمه و در 1926 م در رم منتشر شده است. ترجمۀ انگليسى بخش «نفس» (روان شناسى) آن نيز به وسيله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسى ابن سينا» نخست در 1952 م و بار دوم در 1981 م در لندن منتشر شده است.
  3. الاشارات و التنبيهات:ظاهرا آخرين نوشتۀ ابن سينا و از برجسته‌ترين آثار اوست. نثر عربى ادبى شيوا از ويژگيهاى آن است. نخستين بار به كوشش ژ. فورژه در 1892 م در ليدن و دومين بار در سه جلد (چهار بخش) همراه با شرح نصير الدين طوسى بر آن، به كوشش سليمان دنيا ميان سالهاى 1957-1960 م در قاهره منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوى آن به وسيلۀ ابن سينا شناس فرانسوى، آن مارى گواشون در 1951 م در پاريس انتشار يافته است.
  4. کتاب الانصاف:نوشتۀ بزرگى بوده است كه به گفتۀ خود ابن سينا، نزديك به 28 هزار مسأله را در بر مى‌گرفته است. تنها دست نوشتۀ آن در حملۀ مسعود غزنوى به اصفهان به تاراج رفت. ابن سينا، به گفتۀ خودش، قصد داشته است كه اگر فرصتى و فراغتى يابد آن را دوباره بنويسد، اما ظاهرا به اين كار موفق نشده است. پاره‌هايى از اين نوشته را عبدالرحمن بدوى يافته و در مجموعه‌اى به نام ارسطو عند العرب، (قاهره، 1947 م:چاپ دوم، كويت، 1978 م) منتشر كرده است (نك:ص 121، سطر 7) در اين مجموعه همچنين شرح ابن سينا بر کتاب دوازدهم متافيزيك (ما بعد الطبيعۀ) ارسطو (صص 22-33) و شرح وى بر تكه‌هايى از اثر لوجيا منسوب به ارسطو (صص 35-74) و پاره‌هايى از کتاب المباحثات ابن سينا (صص 122-239) و نيز تعليقات بر حواشى کتاب النفس ارسطو (صص 75-116) يافت مى‌شود.
  5. منطق المشرقيين، نخستين بار در 1910 م در قاهره و سپس در 1982 م در بيروت چاپ و منتشر شده است.
  6. رسالة اضحويّة فى امر المعاد، به كوشش سليمان دنيا، قاهره، 1954 م.
  7. عيون الحكمة، به كوشش عبدالرحمن بدوى، قاهره، 1954 م، كويت، 1978 م.
  8. تسع رسائل فى الحكمة و الطبيعيات، قاهره، 1326 ق1908/ م كه اين نوشته‌ها را در بر دارد: «رسالة فى الحدود»، «رسالة فى اقسام العلوم العقلية»، «رسالة في اثبات النبوّات»، «رسالة النيروزيّة»، «فى الطبيعيات من عيون الحكمة»، «فى الاجرام العلوية»، «فى القوى الانسانية و ادراكاتها»، «فى العهد» و «فى علم الاخلاق».
  9. ا. ف. مرن از 1889 تا 1899 م برخى از نوشته‌هاى ابن سينا را در چهار جزء زير عنوان «رسائل عرفانى ابن سينا»، همراه ترجمۀ آزاد فرانسوى، تدوين و در ليدن منتشر كرده است. در اين مجموعه، اين نوشته‌ها يافت مى‌شود: «رسالة حى بن يقظان» (در جزء يكم)، «رسالة الطير» (در جزء دوم)، «رسالة فى ماهيّة العشق»، «رسالة فى ماهيّة الصلاة»، «رسالة فى معنى الزيارة» (هر سه در جزء سوم) و «رسالة فى القدر» (در جزء چهارم). افزون بر اينها، مجموعه‌اى از رسائل ابن سينا با عنوان جامع البدايع در 1335 ق1917/ م در قاهره منتشر شد كه علاوه بر رسالۀ «شرح سورة الاخلاص» شش رساله را كه در مجموعه‌هاى مرن يافت مى‌شود، نيز در بر دارد. در 1354 ق1935/ م نيز مجموعه‌اى با عنوان مجموعة رسائل الشيخ الرئيس به كوشش عبداللّه بن احمد العلوى در حيدر آباد منتشر شد كه افزون بر برخى از رسائل نامبرده در بالا، «رسالة فى السعادة» و «رسالة فى الذكر» را نيز در بر مى‌گيرد. در 1953 م، حلمى ضيا اولكن نيز مجموعه‌اى از رسائل ابن سينا را با عنوان رسائل ابن سينا 2، در استانبول منتشر كرده است كه اين نوشته‌ها را در بر مى‌گيرد: «جواب ستّ عشرة مسألة لابى ريحان»، «اجوبة مسائل سأل عنها ابوريحان»، «مكاتبة لابى على بن سينا»، «رسالة فى ابطال احكام النجوم»، «مسائل عن احوال الروح»، «اجوبة عن عشرة مسائل»، «رسالة فى النفس و بقائها و معادها» و «الجواب لبعض المتكلّمين». رسالۀ حى بن يقظان بار ديگر در 1952 م به كوشش هانرى كربن تدوين و همراه ترجمه و شرح قديم فارسى و ترجمۀ فرانسوى آن در تهران منتشر شد. وى سپس در 1954 م در نوشتۀ ديگرى با عنوان «ابن سينا و تمثيل عرفانى، مطالعه‌اى در بارۀ سلسله تمثيلهاى ابن سينا» به تحليل و پژوهش در بارۀ رسائل عرفانى ابن سينا پرداخت. آ. م. گواشون نيز در 1959 م، ترجمۀ فرانسوى و شرح و پژوهشى در بارۀ رسالۀ حى بن يقظان را در پاريس منتشر ساخت.
  10. فى معانى کتاب ريطوريقا، به كوشش م. س. سليم، قاهره، 1950 م.
  11. رسالة فى الاكسير، به كوشش احمد آتش، استانبول، 1953 م.
  12. رسالة فى معرفة النّفس الناطقة و احوالها، قاهره، 1934 م، ترجمۀ لاتينى آن به وسيلۀ آندرئاس آلپاگوس در 1546 م در ونيز منتشر شد. متن و ترجمۀ آلمانى آن را اس. لانداور با عنوان «روان شناسى ابن سينا» در «مجلۀ انجمن خاورى آلمان» شمارۀ 29، در 1876 م منتشر ساخت (صص 418-372-335). ترجمۀ انگليسى آن نيز با عنوان «مختصرى در بارۀ روان» در سال 1906 م به وسيلۀ اى. آ. وانديك در ورونا، انتشار يافت.
  13. التعليقات، به كوشش عبدالرحمن بدوى، قاهره، 1972 م.
  14. القانون فى الطب، کتاب مشهور ابن سينا در پزشكى، متن عربى آن نخستين بار در 1593 م در رم و سپس در 1290 ق در قاهره؛در 1294 ق در بولاق و در سالهاى 1307-1308 و 1324 ق در لكنهو چاپ و منتشر شد. ترجمۀ لاتينى آن به وسيلۀ گراردوس كرمونايى در سدۀ 12 م انجام گرفت. و چندين بار در ايتاليا (ميلان، 1473 م، پادوآ، 1476 م، ونيز 1482 م، 1591 م و 1708 م) به چاپ رسيد.
  15. النّكت و الفوائد، اين رسالۀ ناشناختۀ ابن سينا كه دست نوشته‌اى از آن در کتابخانۀ فيض اللّه استانبول، به شمارۀ 1217 يافت مى‌شود، مختصرى از «منطق»، «طبيعيات» و «الهيات» را در بر دارد و مطالب آن يادآور مطالب النجاة و الاشارات است. با وجود اختصار، اين رساله ارزش بسيار دارد. فن پنجم از کتاب دوم «طبيعيات» اين نوشته را ويلهلم كوچ در «يادنامۀ ابن سينا» (صص 178-149) تدوين و منتشر كرده و نويد داده است كه بخشهاى «الهيات»، «منطق» و بقيۀ «طبيعيات» نيز از سوى پ. ورنست تدوين و منتشر خواهد شد.
  16. المبدأ و المعاد، به كوشش عبداللّه نورانى، تهران، 1363 ش.

تأليفات فارسى

ابن سينا چند نوشته به فارسى دارد كه مهم ترين آنها دانشنامۀ علائى است. وى آن را براى علاء الدوله كاكويه و به درخواست او نوشته و به وى تقديم كرده است. در کتاب نزهت نامۀ علائى نكتۀ توجه انگيزى آمده است كه مى‌گويد: «شنودم كه خداوند ماضى علاء الدوله قدّس اللّه روحه... خواجه رئيس ابوعلى سينا را گفت: اگر علوم اوائل به عبارت پارسى بودى، مى‌توانستمى دانستن، بدين سبب به حكم فرمان دانشنامۀ علائى بساخت، و چون بپرداخت و عرضه كرد، از آن هيچ نتوانست دريافتن.» نك:شهمردان، 22، متن

بخش «منطق» و «الهيات» دانشنامه نخستين بار به كوشش احمد خراسانى در 1315 ش در تهران منتشر شد. سپس به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا بخش «الهيات» آن به كوشش محمد معين در 1331 ش و بخش «طبيعيات» آن به كوشش سيد محمد مشكوة در همان سال در تهران انتشار يافت. ترجمۀ فرانسوى بخشهاى «طبيعيات» و «رياضيات» به وسيلۀ محمد آشنا و هانرى ماسه در دو جلد در سالهاى 1955 و 1956 م در پاريس منتشر شد. بخش «الهيات» آن را پرويز مروج با شرح و حواشى به انگليسى ترجمه كرده و در 1973 م در نيويورك منتشر كرده است. افزون بر اينها، رسالۀ «رگ شناسى» از ابن سينا نيز به كوشش سيد محمد مشكوة در 1330 ش و بخش «رياضيات» دانشنامه به وسيلۀ مجتبى مينوى در 1331 ش در تهران منتشر شده است. همچنين رسالۀ فارسى كنوز المعزمين و رسالۀ جرّثقيل از ابن سينا هر دو به كوشش جلال الدين همايى در 1331 ش در تهران انتشار يافته است.


وابسته‌ها

الشفاء

مجربات ابن سینا الروحانیة

قراضه طبیعیات

ظفرنامه

الشفاء، الطبیعیات

الشفاء (الالهیات)

طبیعیات دانشنامه علائی

رسائل ابن سینا

رسائل ابن سينا (23 رساله)

رساله جودیه

الهیات دانشنامه علائی

عیون الحکمة

المباحثات

معیار العقول

تسع رسائل في الحکمة و الطبیعیات

کنوز المعزمین

رگ شناسی

رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات

التعلیقات

رساله منطق دانشنامه علائی

الأضحویة في المعاد

پنج رساله (دانشگاه بوعلی سینا همدان)

النجاة من الغرق في بحر الضلالات

المبدأ و المعاد

معراج نامه

شرحی الإشارات

شرح عیون الحکمة

رسالة الطیر ابن سینا

رسائل اخری لابن سینا (هامش شرح الهدایة الاثیریة)

رساله نفس

الاشارات و التنبیهات (مع المحاکمات)

منطق المشرقیین و القصیدة المزدوجة فی المنطق

الاشارات و التنبیهات (انتزاعي) / نوع اثر: انتزاعی / نقش: نويسنده

أرجوزة في الطب

عشر قصاید و اشعار

حدوث العالم

احوال النفس

احوال النفس -

احوال النفس -

احوال النفس

اسباب حدوث الحروف

مکاتبه ابن سینا و ابوسعید ابوالخیر

رسائل فلسفی (ضمن کتاب حکمت بو علی سینا)

الحدود

رسالة في تعقب الموضع الجدلی

المسائل الغریبة العشرینیة

کتاب السیاسه

کتاب الانصاف

رسالة في الأدویة القلبیة

کلمات المحققین

رسالة في ما تقرر عنده من الحکومه

النفس من کتاب الشفاء

الالهیات من کتاب الشفاء (قم)

اثبات النبوات

قانون در طب

القولنج

شرح تشریح القانون

کتاب طبیعیات شفاء

کتاب منافع الاغذیه و دفع مضارها

ترجمه و شرح حفظ الصحة شیخ الرئیس

النبض جالینوس

تفریح القلوب

شرح ابن رشد لأرجوزة ابن سینا في الطب

ثلاث رسائل في الطب العربي الإسلامي (الرازی - ماسویه - ابن سینا)

القانون في الطب (طبع بیروت)

حامل المتن جامع الشرحین

رسالة الأضحویة(ترجمه)

الشفاء: المنطق

الحاشیة علی الشفاء (الطبیعیات، المقالة الأولی و الثانیة)

حدود

الحاشیة علی الشفاء (الالهیات)

ترجمه و شرح کتاب نفس شفا

اشارات و تنبیهات ابن سینا/ترجمه و شرح

فن سماع طبیعی

الإشارات و التنبیهات

برهان شفا

تجرید: شرح نمط هفتم از کتاب الاشارات و التنبیهات شیخ الرئیس ابن سینا

الهیات از کتاب شفا (تهران)

رسائل ابن سینا

ترجمه و شرح الهیات نجات شیخ الرئیس ابوعلی سینا

من مؤلفات ابن سینا الطبیة

الشفاء

الشفاء، الهیات

[[الحاشیة علی شروح الإشارات (الإشارات و شرح الإشارات [خواجه نصیرالدین طوسی] و شرح الشرح [قطب الدین رازی] و حاشیة الباغنوي)]]

مجموعه رسایل (ترجمه هفده رساله- ابن سینا)

ترجمه فارسی کلیات قانون ابن سینا

الأدویة المفردة في کتاب «القانون في الطب» لابن سینا

رساله در روانشناسی

ترجمه روانشناسی شفا (الفن السادس من کتب الشفاء)

مبحث عن القوی النفسانیه أو کتاب فی النفس علی سنه الاختصار

المغني في شرح الموجز (شرح سدیدی)

القانون في الطب

مجموعه هشت رساله طبی از ابن سینا (مجموعة ثماني رسائل طبیة من ابن سینا)

ترجمه فارسی دفع مضار الکلیه ابن سینا و الطب الفلسفی

فراسوی نیایش: تصحیح، تحقیق و ترجمه اسرار الصلاة حکیم ابوعلی سینا

القانون فی الطب (طبع بولاق)

القانون في الطب (طبع طهران)

قانون (ترجمه شرفکندی)

الاشارات و التنبیهات (بیروت)

دفع المضار الکلیة عن الأبدان الإنسانیة

تحفة العاشقین

پنج رساله

أمراض العین و علاجاتها

برهان قویم در عظمت طب قدیم از گفتار بوعلی

دروس شرح اشارات و تنبيهات (ابن سينا)

قانون کوچک (ترجمه القانون الصغیر في الطب)

قولنج

الاشارات و التنبیهات

شرح مزجي علی قانون ابن سينا

القانون (اردو)

رسالتان في المنطق و الفلسفة: نهج التقديس و اسئلة و اجوبة

النجاة في الحکمة المنطقية و الطبيعية و الإلهية

القانون في الطب (نسخه مجلس)

شرح الجیلاني علی قانون ابن سينا (شرح الکتاب الأول)

شرح القرشي علی القانون (نسخه مجلس)

الهداية

قانون ابن سينا

معراج نامه

حی بن یقظان

التعلیقات

مجموعه هشت کتاب و رساله در ادویه، اغذیه و اشربه

جامع البدائع، مجموع يحتوي علي رسائل في مواضع...

کتاب شرح قانون ابن سينا

شرح قانون (شرح گیلانی)

مجموعه شانزده رساله از ابن سینا در حکمت و طبیعیات

جامع الشرحين: شامل دو کتاب شرح قانون در متن و حاشيه

مجموعه شرح قانون ابن سینا: کتاب های دوم، سوم، چهارم و پنجم

مجموعه شانزده رساله در طب و دارو شناسی

مجموعه رسائل پنجگانه پزشکي (رساله فصول في بعض المسائل الشرکية، ترجمه رساله ذهبيه، رساله في ذکر الصحة، رسالة في البول، رساله آبله)

الرسالة الألواحية

برگزيده قانون در طب

القانون فی الطب (طبع روم)

قانون ابن سینا (انگلیسی، نسخۀ لندن)

مجموعه طب خجندي و چهار رساله طبي از ابن سينا

ترجمه انگليسي کتاب اول قانون

مجموعه بيست رساله طبي، فلسفي، عرفاني و کلامي

حل مشکلات کتاب الاشارات و التنبیهات، مشهور به شرح اشارات

کتاب المباحث و الشکوک (نخستین تعلیقه بر الاشارات و التنبیهات)

الإشارات و التنبیهات

القانون

القانون فی الطب، الکتاب الاول

شرح القانون حکیم آملی

شرح القانون

شرح الجیلانی علی قانون ابن سینا (شرح الکتاب الرابع)

القانون في الطب (محشی)

التعلیقات

قانون در طب (کتاب دوم)

نجات

حامل المتن جامع الشرحین