اخلاق اسلامی (حائری شیرازی): تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - '==گزارش محتوا== ' به '==گزارش محتوا== ')
    خط ۳۰: خط ۳۰:


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    در ابتداى گفتار اول با اين مطلب مواجه مى‌شويم كه «موضوع بحثى كه پيشنهاد كرده‌اند نهج‌البلاغه است»، در صورتى‌كه در گفتارهاى اول و دوم از نهج‌البلاغه خبرى نيست. در گفتار سوم هم كلام [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] به عنوان مؤيد مطلب آمده است.
    در ابتداى گفتار اول با اين مطلب مواجه مى‌شويم كه «موضوع بحثى كه پيشنهاد كرده‌اند نهج‌البلاغه است»، در صورتى‌كه در گفتارهاى اول و دوم از نهج‌البلاغه خبرى نيست. در گفتار سوم هم كلام [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] به عنوان مؤيد مطلب آمده است.



    نسخهٔ ‏۱۸ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۵

    ‏اخلاق اسلامی
    اخلاق اسلامی (حائری شیرازی)
    پدیدآورانحائری شیرازی، محمدصادق (نويسنده)
    عنوان‌های دیگربه انضمام پاسخ به سوالات
    ناشرسپاه پاسداران انقلاب اسلامی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1360 ش
    چاپ2
    موضوعاخلاق اسلامی
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏247‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏2‎‏الف‎‏3
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    اخلاق اسلامى، سلسله درس‌هاى اخلاقى محى‌الدين حائرى شيرازى به زبان فارسى است. با توجه به محتويات کتاب و سبک آن به نظر مى‌رسد كه کتاب جمع‌آورى سه سخنرانى از مؤلف باشد كه مكتوب شده است.

    ساختار

    کتاب شامل سه گفتار مى‌باشد كه بدون هرگونه عنوان‌بندى ارائه شده است. در ابتداى گفتارهاى دوم و سوم، خلاصه مطالب گفتارهاى قبل ذكر شده است. در انتهاى گفتار سوم، پاسخ سؤالاتى كه در پايان گفتار دوم مطرح شده آمده است.

    گزارش محتوا

    در ابتداى گفتار اول با اين مطلب مواجه مى‌شويم كه «موضوع بحثى كه پيشنهاد كرده‌اند نهج‌البلاغه است»، در صورتى‌كه در گفتارهاى اول و دوم از نهج‌البلاغه خبرى نيست. در گفتار سوم هم كلام اميرالمؤمنين(ع) به عنوان مؤيد مطلب آمده است.

    قرآن كريم از انسان با عنوان «نفس» ياد مى‌كند و مى‌گويد: «و نفس و ما سويها». همان‌طور كه جلوه خورشيد در ابتداى سوره شمس به شعاع خورشيد ياد شده و شكوه و ظهور او «ضحيها» است، نفس نيز هنرش «ما سويها» است. و «سويها» يعنى انسانى كه قواى نفسانيش را در خود به تعادل رسانده است.[۱]

    ايشان در ادامه مى‌گويد كه سرنوشت هر شخصى را خودش تعيين مى‌كند (داشتن اختيار). گاهى اشخاصى مرتبط با انسانهاى بزرگى بودند ولى نتوانستند سرنوشت شوم خود را تغيير دهند و در اين امر به زن نوح و لوط مثال زده است.[۲]

    وى در قسمتى از اين گفتار متذكر مى‌شود كه آنهايى كه به پيامبران سنگ مى‌زدند اول «نبى» درونى خودشان كه همان عقل است را سنگسار كرده‌اند، سپس «نبى» بيرونى را سنگسار كرده و كشته‌اند: «قالو انا تطيرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و لميسنكم منا عذاب اليم» سوره يس، آيه 18.[۳]

    در پايان اين گفتار به قول ابن‌عربى درباره حضرت ابراهيم و ذبح كردن پسرش اسماعيل اشاره دارد و مى‌گويد كه ابراهيم وقتى كه كارد را بر گلوى اسماعيل مى‌كشد، در حقيقت كارد بر تمام روابط خود با اسماعيل مى‌كشد.[۴]

    در گفتار دوم، مؤلف به اين مطلب اشاره كرده كه قلب انسان دو حالت دارد: حالت «اقبال» و حالت «ادبار». و اين دو حالت امرى فطريست كه خداوند در نهاد انسان قرار داده است.[۵]به عبارت خيلى صريح خداوند مى‌گويد: «من عقل را چنان ساخته‌ام كه آن‌چه را من مى‌پسندم و تصديق مى‌كنم بپسندد و تصديق كند و آن‌چه را من نمى‌پسندم و رد مى‌كنم او هم نپسندد و رد كند.[۶]

    يعنى عقل انسان آنچنان ساخته شده است كه خداوند مى‌گويد: «قلت له اقبل فاقبل» اگر قلب اقبال دارد براى اين است كه من به او گفته‌ام كه اقبال كند و همين‌طور در مورد ادبار. خداوند مى‌فرمايد: «من عقل را چنان ساخته‌ام كه آنچه را كه من مى‌پسندم و تصديق مى‌كنم بپسندند و تصديق كند و آنچه را كه من نمى‌پسندم و رد مى‌كنم، او هم نپسندد و رد كند».[۷]

    ايشان در ادامه اين گفتار مى‌گويد كه مقدمه يك نظام طاغوتى مثل نظام فرعونى، قوم فرعون بودند. انسان نبايد تابع محيط باشد؛ زيرا اساس اخلاق در اسلام تكيه بر عقل است و در جايى اگر كسى تابع محيط شد، مانند: قوم فرعون كه تابع فرعون شدند خداوند به آن قوم لعنت فرستاده زيرا آنان زيربار استخفاف رفتند. و در قرآن از آنان تعبير به فاسقين شده است.[۸]و مى‌گويد كه فرعون عامل اصلى انحراف نيست بلكه عامل دوم است. تنها هنگامى فرعون به فرعونيت مى‌رسد كه انسان «عاصى» شود. «قدرت امپرياليزم» در «عدم تقواى» انسان است و ضعف تقواى انسان باعث قدرتمند شدن فرعون‌ها مى‌شود.[۹]در اين قسمت مؤلف مى‌خواهد قدرت ايمان متكى به عقل را گوشزد كند. در پايان اين بخش هشت سوال مطرح شده است.

    ايشان در بخش پايانى کتاب يعنى گفتار سوم هشت سوال كه موضوع آن اخلاق فردى و اجتماعى است را جواب مى‌دهد.

    سوال هشم از اين گفتار درباره راه‌هاى عملى براى كسب تقوى و تهذيب است. ايشان تنها راه براى كسب تقوى و تهذيب را عاقبت‌انديشى مى‌داند.[۱۰]و به آيه «العاقبة للمتقين» استناد مى‌كند كه كار متقين عاقبت دارد و فقط متقى كارش نتيجه دارد و كارش زاينده است.[۱۱]

    وضعيت کتاب

    کتاب فاقد فهرست است. نام سوره و آيات مورد استناد در درون متن ذكر شده است.

    پانويس

    1. ر.ک: متن کتاب، ص6 و 7
    2. همان، ص15
    3. همان، ص18
    4. همان، ص22
    5. همان، ص28
    6. همان، ص29
    7. همان، ص29
    8. همان، ص31
    9. همان، ص34 و 35
    10. همان، ص63
    11. همان، ص67

    منابع مقاله

    متن کتاب.