الإفحام لأفئدة الباطنية الطغام

    از ویکی‌نور
    الإفحام لافئدة الباطنية الطغام‏
    الإفحام لأفئدة الباطنية الطغام
    پدیدآورانمؤید، یحیی بن حمزه (نويسنده)

    عون، فیصل بدیر (محقق)

    نشار، علی سامی (مصحح)
    ناشرمنشاة المعارف
    مکان نشرمصر - اسکندریه
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره

    الإفحام لافئدة الباطنية الطغام، اثر یحیی بن حمزه علوی (متوفی 745ق)، کتابی است یک‎جلدی به زبان عربی با موضوع کلام اسلامی. هدف نویسنده از نوشتن این کتاب، توضیح و رد عقاید اسماعیلیه باطنیه است. نویسنده کتاب را در هفت إفحام (دلیل) قرار داده که هرکدام در فصلی مستقل مطرح شده است. این مباحث درباره مباحث مربوط به خدا و نبوت و امامت است. همچنین درباره تأویل نصوص قرآن و إبطال نظر و إبطال تعلیم نیز صحبت می‎کند. تا به بحث هفتم از آن برسیم که در آن از قیامت و احوال معاد و سایر امور اخروی صحبت می‎شود.

    این اثر به تحقیق فیصل بدیر عون و با مراجعه دکتر علی سامی نشار توسط منشأة المعارف اسکندریه چاپ شده است.

    ساختار

    کتاب دارای مقدمه محقق و محتوای مطالب در هفت قسمت کلی و یک خاتمه است.

    گزارش محتوا

    نویسنده این کتاب را در هفت إفحام قرار داده که هرکدام در فصلی مستقل مطرح شده است. این مباحث درباره مباحث مربوط به خدا و نبوت و امامت است. همچنین درباره تأویل نصوص قرآن و إبطال نظر و إبطال تعلیم نیز صحبت می‎کند. تا به بحث هفتم از آن برسیم که در آن از قیامت و احوال معاد و سایر امور اخروی صحبت می‎شود.[۱]

    هر بحث از مباحث کتاب در پنج مقام مطرح شده و هرکدام از این مقامات دربردارنده استدلال و ردی بر اقوال باطنیه در معتقداتشان است. ردیه‎ها پس از بیان رأی آنان در موضوع بحث مطرح می‎گردد.[۲]

    نویسنده در مقدمه کتاب توضیح می‎دهد: گروهی از اسماعیلیه با استدلالات دروغین و غلط، اذهان مردم را مشوش و عقایدشان را فاسد کرده‎اند. وی در جاهای مختلف به مناسبت، اقوال آنان را نقد و بررسی می‎کرده ولی در نهایت دیده که این مقدار از تلاش در راستای روشن‎سازی فساد اقوال آنان، پاسخگو نیست و ازاین‎جهت سعی می‎کند کتابی در رد اندیشه‎ها و معتقدات آنان بنگارد که اولاً در آن نظرشان را با استدلالاتی که بر آن می‎کنند تقریر کند و پس‎ازآن به رد و ابطال آن بپردازد که حاصل، کتاب حاضر است.[۳]

    نویسنده در استدلال اول، توضیح می‎دهد که گروه باطنیه، در واقع اساساً به وجود خداوند اقرار ندارند زیرا آنان به دو إله قائلند که بر یکی لقب «سابق» و بر دیگری لقب «تالی» می‎دهند. آنان معتقدند که «سابق» علت «تالی» است به‎گونه‎ای که «تالی» معلول آن واقع می‎شود؛ یعنی در صدر این استدلال درباره حدوث عالم نزد باطنیه این‎گونه آمده که حدوث این جهان این‎گونه تمام می‎شود که سابق عالم را به‎واسطه تالی خلق می‎نماید زیرا «سابق» کامل است و «تالی» ناقص. همچنین در این استدلال توضیح داده شده که سابق، زمان ندارد، ازلی است و از چیزی به وجود نیامده است. خلاصه این‎که «سابق» مخلوق نیست ولی «تالی» از سابق به وجود آمده و ازاین‎روست که حادث است. آنان معتقدند، پس‎ازاین پروسه، «نفس» از «تالی» حادث می‎گردد و این نفس از طریق حرکتش حرارت و از سکونش برودت را به وجود می‎آورد و کیفیات اربعه که مصدر کون و فساد هستند از این حرکت و سکون حادث می‎شوند و این‎گونه است که عالم حادث می‎گردد. این عقاید آنان شباهت زیادی با نظریه فلاسفه در فیض و صدور دارد. «سابق» در نظر اسماعیلیه در جایگاه عقل محض است و «تالی» در جایگاه عقل اول که نفس پس‎ازآن به وجود می‎آید و... .[۴]

    دومین استدلال، مربوط به نبوت است؛ غالب مذاهب باطنیه (به‎تبع برخی فلاسفه اسلامی مانند ابن‎سینا) معتقدند: نبوت چیزی جز اتصال عقل انسان (پیامبر) به عقل فعال از طریق قوه متخیله نیست. در این حالت است که پیامبر، حقیقت اشیاء را درک می‎کند ولی او حقایق را فی‎ذاتها درک نمی‎کند بلکه به شکل مثالات محاکی در‎می‎یابد و به این جهت باید این مثالات را به موارد رمزی در واقع تأویل ببرد.[۵]

    نویسنده در سومین استدلال اختصاصاً به رد مذهب اسماعیلیه در باب امامت می‎پردازد؛ از نظر آنان امام، برای هر دورانی امری ضروری است و این امام، قائم‎مقام تمام شئون پیامبر از تأویل ظاهر قرآن و تفسیر برخی آیات که برداشت از آن به اختلافات آشکار می‎انجامد و... است. امام باید منافع و آفات مردم را برایشان توضیح دهد و اختلافات میان مردم را بزداید. اسماعیلیه امام را در عصمت و اطلاع از کنه حقایق امور مانند پیامبر می‎دانند و فرق امام و نبی را در نزول وحی فقط بر پیامبر می‎دانند. باطنیان معتقدند که دو امام نمی‎توانند در زمان واحد امامت داشته باشند. اسماعیلیه به وجود مراتب در طریقه‎شان قائلند: از نظر آنان حجت یا باب از لحاظ منزلت و مرتبه پس از امام می‎آید؛ هیچ امامی بدون حجت و هیچ حجتی بدون امام نیست. دومین مرتبه، داعی الدعاة است. داعی البلاغ، داعی مطلق، داعی مأذون، داعی محصور، جناح راست و چپ، مکاسر، مکالب و مستجیب، مراتب بعدی در دعوت اسماعیلی را تشکیل می‎دهند.[۶]

    نویسنده پس‎ازآن که در سه استدلال قبلی گمراهی اسماعیلیه در اعتقادشان به الوهیت و نبوت و امامت را نشان داد، چهارمین استدلال کتاب را به بیان وجهه نظر آنان در تأویل نصوص قرآنی و ظواهر جلیه و اخبار و روایات قرار می‎دهد. آنان سعی کرده‎اند نظریاتشان را به نصوصی از قرآن کریم و روایات نبوی(ص) مستحکم کنند ولی ازآنجاکه دیدند ظاهر این نصوص و احادیث، مطالب مورد نظر آنان را نمی‎رساند، دست به تأویل زدند و روایات را بر اساس آنچه موافق مذهبشان بود، تأویل کردند. نویسنده در این باب با الفاظ ذیل، آنان را توصیف می‎کند: «فانهم لما عجزوا عن صرف الخلق عن التصدیق، عمدوا بلطف الاحتیال و دقة الاستدراج، فصرفوا ظواهر الشرع و نصوصه الی هذیانات لفقوها و تهویسات جمعوها و زورها... فقالوا کل ما ورد من التکالیف و الحشر و النشر، و ضمائر النصوص و الظواهر، و جمیع المجزات، فهی بأجمعها أمثلة و رسوم إلی بواطن مکذوبة و امور محرفة موهومة» وی می‎نویسد: آنان نمازهای پنج‎گانه را دلیل بر اصول خمس (سابق، تالی، اساس، ناطق، امام) می‎دانند و روزه (امساک از غذا) را به امساک از کشف سر تأویل می‎نمایند. آنان معتقدند کعبه پیامبر(ص) است و علی(ع) درب آن.[۷]

    پنجمین استدلال وی به ابطال آنان در دو مسئله سابق یعنی امامت و تأویل عقلی ارتباط دارد. اسماعیلیه معتقدند که نظر به علم نمی‎رسد و ازاین‎رو وجود امامی در هر دورانی لازم است و نیز آنان امام را قائم بر دین و آگاه از حقیقت باطن دین می‎دانند. ازاین‎رو از شئون امام تعلیم مردم و تفهیم امر دین است. از همین‎جاست که برخی آرای غریبه در آنان در تفسیر برخی کلمات وارده در اوایل سوره‎هایی که با حروف مقطعه آغاز می‎شوند، می‎بینیم.[۸]

    ششمین استدلال، در ابطال تمسک آنان بر تعلیم است. پس‎ازآن که مؤلف در استدلال سابق نظرش در ابطال آنان در نظر و تمسکشان در تعلیم را نشان داد به ابطال تمسکشان در تعلیم در این استدلال، می‎پردازد. نویسنده در این استدلال، نشان می‎دهد که ادعای آنان مبنی بر تعلیم از امام، ادعای باطل و بی‎اساسی است و تعلیم از امام امری است که قبولش ممکن نیست. با توجه به ابطال عقاید آنان درباره امام، تعلیم عقاید باطنی از وی نیز امری باطل خواهد بود.[۹]

    نویسنده، هفتمین استدلال کتاب را به احوال قیامت و امور اخروی اختصاص داده است. از نظر مؤلف، این استدلال خلاصه و نتیجه آرای فاسدی است که در استدلالات قبلی از اسماعیلیان توضیح داده است. اسماعیلیه معتقدند لا شئ از لا شئ به وجود می‎آید و لا شئ به سمت لا شئ خواهد رفت؛ در پس هر شبی روزی است و پیش از هر روزی شبی...، هر انسانی از نطفه به وجود آمده و هر نطفه‎ای متعلق به انسانی بوده است... آنان ازاین‎جهت معتقد به این شده‎اند که روز قیامت اشاره دارد و رمز است به خروج امام و قیام قائم زمان که همان هفتمین است که ناسخ شرع است و تغییردهنده امر. از نظر آنان قیامت یعنی گذشت زمانی که ما در آن زندگی می‎کنیم و معاد یعنی بازگشت عالم به اصل خودش یعنی عناصر اربعه آب و هوا و آتش و خاک.[۱۰]

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدای اثر و فهرست أعلام در انتهای آن ذکر شده است.

    نسخه مورد اعتماد در کتاب، تصویر نسخه موجود در کتابخانه متوکلیه یمن در الجامع الکبیر صنعاء است که دو مرتبه به تاریخ‎های 27 رجب 817ق و نزدیکی 10 ربیع‎الاول 822ق نوشته شده است.[۱۱]

    محقق، کلماتی را که برای توضیح یافتن متن به آن افزوده، در میان [ ] قرار داده است. او برخی کلماتی را که به نظرش در متن زائد بوده و معنایی نداشته‎اند را در میان ( ) قرار داده است. وی همچنین به تصحیح برخی خطاهای موجود در نسخه خطی در آیات قرآنی و تخریج آیات موجود در کتاب پرداخته است. او علامت (!!) را در دو جا در کتاب به کار برده است؛ درجایی که مؤلف از سخن خصم متعجب شده و در جمله‎هایی که به نظر محقق، غیر تام بوده‎اند. در برخی جاها مؤلف عبارات را به‎صورت خاصی نوشته مثلاً در عبارت «لا یخلوا» که الف جمع، همواره در صیغه جمع یا مفرد در عبارات کتاب هست. یا لفظ «جزو» به‎جای «جزر» همچنین «دعوا» به‎جای دعوی، «بدایة» به‎جای «بدائه» و... .[۱۲]

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه کتاب، ص25
    2. همان
    3. همان
    4. همان، ص25-26
    5. همان، ص26
    6. همان، ص26-28
    7. همان، ص28-29
    8. همان، ص29-30
    9. همان، ص30
    10. همان، ص30-31
    11. همان، ص31
    12. همان، ص31-32

    منبع مقاله

    مقدمه کتاب.

    وابسته‌ها