التوحيد (مطهری)

التوحيد، تألیف مرتضی مطهری (1299-1358ش)، کتابی است که به اصل اول از اصول عقاید پرداخته است. این کتاب توسط محمود عرفان، از زبان فارسی به عربی برگردانده شده است.

التوحيد
التوحيد (مطهری)
پدیدآورانمطهری، مرتضی (نويسنده) عرفان، محمود (مترجم)
ناشرمؤسسة ام القري للتحقيق و النشر
مکان نشرلبنان - بيروت
چاپ1
موضوعتوحيد
زبانعربي
تعداد جلد1
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

کتاب، شامل دو مقدمه از مترجم و ناشر و هفده محاضره (سخنرانی) به‌همراه تعدادی پرسش و پاسخ در انتهای کتاب است.

گزارش محتوا

سرسلسله تمام معتقَدات دینى ایمان به خداست. در کلمات حضرت امیر هست که: «أوَّلُ الدّينِ مَعْرِفَتُهُ»؛ اوّل، آغاز، پایه و ریشه دین، خداشناسى است. قرآن کریم نیز مى‏فرماید: الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ (بقره: 3(. «غیب»، یعنى نهان. یعنى حقایقى که ظاهر نیست و «ظاهر نیست» به معنى این است که مستقیماً محسوس و ملموس نیست. قرآن در بعضى موارد، کلمه «غیب» را در مقابل «شهادت» گذاشته است و عالم طبیعت را روى همین اصطلاحِ قرآن «عالم شهادت» نامیده‌‏اند[۱].

در سخنرانی اول ایشان سه مقدمه بیان شده است:

  1. تصور صحیح از مسئله وجود خدا‏: مسئله توحید همچون مسائل فلسفی، عمده این است که خوب تصور شود و زحمت در این است که انسان مسئله را آن‌طور که هست از اوّل خوب در ذهن خودش طرح کند و اگر بتواند خوب طرح کند، پیدا کردن راه ‌حل برایش آسان است[۲].
  2. آیا وجود خدا اثبات‏‌پذیر است؟ مى‌گویند: ابزار تحقیق در این مسئله (اثبات و شناخت خدا) به بشر داده نشده و اصلاً بشر فاقد این ابزار است. آن ابزارى که براى تحقیق به بشر داده شده است، حواس است و بشر فقط قدرت دارد در محسوسات تحقیق کند و بگوید فلان چیز هست یا نیست و فلان چیز که هست کیفیتش چیست، ولى ماوراء محسوس، نفیاً و اثباتاً از قلمرو تحقیق و جستجوى بشر خارج است... این فکر و نظریه، درست نیست؛ چون نه‌تنها در مسئله خدا، بلکه در بسیارى از مسائل دیگر نیز ما بدون اینکه حس کرده باشیم، وجود آن‌ها را درک مى‏کنیم... این‌جور نیست که این مسائل اساساً از حوزه و قلمرو تحقیق بشر خارج باشد؛ بلکه بشر داراى یک نیرو و استعداد فکرى است که مى‌‏تواند درباره این مسائل اظهار نظر کند[۳].
  3. بحث از خدا خارج از دایره مکان و زمان است: ما خدا را که جستجو مى‌کنیم به معناى این است که یک حقیقت کامل نامحدودى را جستجو مى‏کنیم، نه یک شى‏ء را در میان اشیای این عالم. خدا را در صفحه زمان و مکان نباید جستجو کرد؛ یعنى در میان این موجودات زمانى و مکانى نمى‌گردیم ببینیم خدا در کجاى زمان و مکان قرار گرفته، بلکه وجود خدا آن‏قدر کلى و محیط است که در واقع ما مى‏‌خواهیم ببینیم آیا این عالم هستى، غیر از صفحه زمان و مکان، صفحه دیگرى هم که صفحه نهان است دارد یا ندارد؛ بنابراین زمان و مکان را نباید در مسئله خدا دخالت داد[۴].

نویسنده سه راه برای اثبات خداوند ذکر نموده است:

  1. راه روانى یا فطرى؛
  2. راه علمى یا شبه ‌فلسفی؛
  3. راه فلسفى‏.

ایشان در ابتدای سخنرانی دوم به راه فطری در اثبات خداوند اشاره می‌کند و می‌گوید: در واقع در توضیح فطرت می‌توان گفت در خلقت هرکسی یک احساس و تمایلى وجود دارد که خودبه‌خود او را به‌سوی خدا مى‏کشاند؛ جاذبه‏اى میان انسان و میان حقیقتى که نامش خداست وجود دارد؛ به دلیل وجود این جاذبه، پس چنین حقیقتى هست‏[۵].

نویسنده با استفاده از آیاتی، از جمله آیه 172 سوره اعراف به وجود و کاربرد فطرت در قرآن اشاره می‌کند: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنّٰا كنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِينَ (و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهى دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم).

او در این‌باره می‌نویسد: آیه می‌خواهد بگوید انسان قبل از آنکه در این دنیا به شکل انسان به وجود بیاید، در خمیره‏اش اقرار به وجود خداوند هست؛ بلکه قرآن یک اصل کلى‌‏ترى را بیان مى‏کند؛ اصل کلى‏‌تر قرآن این است که در تمام موجودات تمایل به‌حق وجود دارد[۶].

راه دوم، راه علمی یا شبه‌ فلسفی است. راه علمى محض، برخلاف نظریه بسیارى از افراد، محال است بتواند خدا را به انسان معرفى کند؛ یعنى علم به‌طور مستقیم نمى‌‏تواند خدا را به انسان نشان بدهد؛ چرا؟ چون کار علم این است که پدیده‏‌هاى عالم را به انسان مى‌‏نمایاند؛ یعنى شى‏ء، باید کوچک باشد تا علم بتواند آن را نشان بدهد. علم مى‏‌تواند عنصرى از عنصرهاى طبیعت را براى انسان کشف کند. این راه، شناختن خدا از طریق مخلوقات است؛ یعنى از طریق موجودات و واقعیاتى که ما مستقیم با آن‌ها در تماس هستیم‏[۷].

این راه به سه قسم و کیفیت تقسیم می‌شود:

  1. از طریق نظم در موجودات؛
  2. از راه خلق: یعنی این عالم نبوده و پدید آمده (حادث و مخلوق است)؛ چون پدیده و حادث است، پدیدآورنده و مُحدِثی لازم دارد.
  3. از راه هدایت: یعنی مى‌‏بینم که هر مخلوقى که در مسیر خودش حرکت مى‌کند، کانّه حرکت خودش را از روى آگاهى انجام می‌‏دهد؛ یعنى یک قدرتى هست که او را در مسیر خودش هدایت مى‌کند[۸].

شهید مطهری در سخنرانی‌های بعد، هرکدام از این سه راه را به‌صورت مفصل توضیح می‌دهد.

راه سوم، راه فلسفی است. نویسنده در این رابطه می‌گوید: من از نظر کلى به سه نوع برهانى که به شکل فلسفى اقامه شده است اشاره مى‏‌کنم و تا اندازه‏اى که لازم است بحث مى‏‌کنم و از این مطلب رد مى‏‌شوم. یک برهان، «برهان ارسطویى» است که از ارسطو رسیده است. برهان دیگر، «برهان سینوى» است؛ یعنى از ابن‌سینا رسیده است و برهان سوم از صدرالمتألهین است و مى‏‌توانیم اصطلاح «برهان صدرایى» را بر آن اطلاق کنیم[۹].

برهان ارسطویی: برهان ارسطویی یا محرک اول از سه مقدمه تشکیل شده است:

مقدمه اول: ارسطو گفته است که هر حرکتى محرک لازم دارد؛ چون حرکت، حادث و پدیده است و بدون علت نمى‌‏تواند باشد؛ حرکت، محرک لازم دارد و بدون محرک محال است.

مقدمه دوم: علت از معلول خودش انفکاک‏پذیر نیست، ولو زماناً؛ یعنى علت با معلول خودش همیشه هم‌زمان است و محال است که علت از معلول، فاصله زمانى داشته باشد و یا [با آن‏] توالى زمانى داشته باشد. اگر علتى از معلول خودش منفک شد، علتِ واقعى نیست، بلکه به‌اصطلاح علت «اعدادى» و آماده‌کننده است.

مقدمه سوم: بعد از اینکه مى‏‌دانیم حرکت در دنیا وجود دارد و به محرک هم‌زمان احتیاج دارد، مى‏‌گوییم آیا محرک خودش متحرک به معنى اعم (یعنى متغیر، متحول) است یا ثابت است؟ اگر ثابت است، مدعاى ارسطو ثابت است و اگر محرک، ثابت نیست و متحرک است، آن‌هم به یک محرک احتیاج دارد. باز صحبت در آن محرک می‌آید که متحرک است یا ثابت و در نهایت امر باید حرکت‌ها منتهى به ثابت بشوند که آن ثابت را «محرک اول» مى‌‏نامند[۱۰].

برهان سینوی: ابن‌ سینا براى اولین بار از «وجوب و امکان» که مسئله‌‏اى است در فلسفه، استفاده کرده است. راهى که ابن‌ سینا رفته است از راهى که ارسطو رفته فلسفى‏تر است؛ یعنى بیشتر جنبه عقلانى و محاسباتى دارد. راه ارسطو یک سرش به طبیعیات بستگى دارد که مسئله حرکت است، اما راهى که ابن‌ سینا رفته است چنین نیست[۱۱].

ما چشم‌هایمان را مى‌‏بندیم و تمام هستى را زیر نظر مى‌گیریم و نمى‏‌دانیم آنچه در عالم هست واجب‏‌الوجود است یا ممکن‌‏الوجود. اگر در میان آنچه در عالم هست، واجب‏الوجود هست، فهو المطلوب و اگر آنچه هست ممکن‏‌الوجود است، ممکن‌‏الوجود باید به واجب‏‌الوجود منتهى شود[۱۲].

برهان صدرایی: ملاصدرا نیز از برهان صدیقین برای اثبات خدا بهره برده که مبتنی بر اصالت وجود است و در این مختصر جای گفتگو از آن نیست.

شهید مطهری در لابه‌لای توضیح براهین یادشده، شبهاتی را از بعضی از دانشمندان غربی نقل می‌کند و به آن‌ها پاسخ می‌دهد. علاوه بر آن در ادامه نیز مباحثی از قبیل نظریه تکامل و شبهه شرور را مطرح نموده است. ایشان در پایان کتاب مطالبی را درباره ملائکه، شیطان، علم غیب و هماهنگی یا عدم هماهنگی بین نظام احسن و وجود شرور در قالب سؤال و جواب می‌آورد.

وضعیت کتاب

مترجم در برگرداندن لغات، سعی نموده ضمن حفظ امانت از واژگانی که مناسب با اسلوب نگارش و کتابت است، استفاده نماید. ایشان برای پارگراف‎هایی که مضامین آنها یکسان است، عناوینی را در نظر گرفته که در اصل کتاب وجود ندارد[۱۳].

ایشان، هر سخنرانی را از جلسه و سخنرانی قبل جدا نموده؛ درصورتی‌که در اصل کتاب این تفکیک و نظم گنجانده نشده است.

مستند و توضیح برخی از مطالب در پاورقی آمده؛ علاوه بر آن ترجمه برخی از اشعار فارسی نیز در پاورقی به‌صورت نثر عربی قید شده است[۱۴].

فهرست محتویات در پایان کتاب ذکر شده است.

پانویس

  1. ر.ک: مطهری، مرتضی، ج4، ص25؛ متن کتاب، ص15-16
  2. ر.ک: همان، ص27؛ همان، ص18
  3. ر.ک: همان، ص33؛ همان، ص26-27
  4. ر.ک: همان، ص34؛ همان، ص31
  5. ر.ک: همان، ص40؛ همان، ص42
  6. ر.ک: همان، ص41؛ همان، ص44-45
  7. ر.ک: همان، ص50؛ همان، ص60
  8. ر.ک: همان، ص51؛ همان، ص61
  9. ر.ک: همان، ص172؛ همان، ص284
  10. ر.ک: همان، ص172-173؛ همان، ص285-286
  11. ر.ک: همان، ص174؛ همان، ص288
  12. ر.ک: همان، ص175؛ همان، ص290
  13. ر.ک: مقدمه مترجم، ص11
  14. ر.ک: متن کتاب، ص471، پاورقی

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن کتاب.
  2. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج4، قم، صدرا، چاپ هشتم، 1372ش.

وابسته‌ها