الفارابي: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
    جز (جایگزینی متن - '}}↵↵↵'''' به '}} '''')
     
    (۲۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
    خط ۵: خط ۵:
    [[زايد، سعيد]] (نویسنده)
    [[زايد، سعيد]] (نویسنده)


    | زبان =عربي
    | زبان =عربی
    | کد کنگره = ‏‫‬‭BBR۳۲۶‏‫‬‭‭ ‏‫‬‭/ز۲ف۲ ۱۳۴۹
    | کد کنگره = ‏‫‬‭BBR۳۲۶‏‫‬‭‭ ‏‫‬‭/ز۲ف۲ ۱۳۴۹
    | ناشر =  
    | ناشر =  
    خط ۱۶: خط ۱۶:
    | شابک =0
    | شابک =0
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور = 38549
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =54813
    | کتابخوان همراه نور =54813
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پس از =
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}
    }}
     
    '''الفارابي'''، اثر سعید زاید، کتابی است که به معرفی [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابی]] (259-339ق) و آثار و افکار او می‌پردازد.
    '''الفارابي'''، اثر سعید زاید، کتابی است که به معرفی [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابی]] (259-339ق) و آثار و افکار او می‎پردازد.


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    کتاب از چهار فصل تشکیل شده است. هرکدام از این فصول دارای مجموعه‎های متعددی است.
    کتاب از چهار فصل تشکیل شده است. هرکدام از این فصول دارای مجموعه‌های متعددی است.


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    فصل اول کتاب به محیط سیاسی، اجتماعی و دینی عصر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اختصاص یافته است. نویسنده در ابتدای این فصل به توضیح فضای سیاسی عصر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و نفوذ اتراک در حکومت عباسیان می‎پردازد و می‎گوید: در عصر عباسیان، اتراک، ایرانیان، دیلمیان و سلجوقیان مجالی برای خدمت در حکومت عباسیان پیدا کردند؛ لذا آن‎ها در لشکر و حکومت به خدمت گرفته شدند و با اعتماد بر این گروه و تکیه بر آن‎ها، بسیاری از عرب‎ها از موقعیت‎های حساس دولتی محروم شدند. نفوذ اتراک در دولت عباسیان از سال 232 آغاز تا 324ق، به طول انجامید. آغاز این نفوذ، آشکارا در زمانی بود که خلیفه عباسی، متوکل خواست پسر دوم خود، المعتز را در امر خلافت بر پسر اولش، المنتصر مقدم بدارد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/5 ر.ک: متن کتاب، ص5]</ref>.
    فصل اول کتاب به محیط سیاسی، اجتماعی و دینی عصر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اختصاص یافته است. نویسنده در ابتدای این فصل به توضیح فضای سیاسی عصر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و نفوذ اتراک در حکومت عباسیان می‌پردازد و می‌گوید: در عصر عباسیان، اتراک، ایرانیان، دیلمیان و سلجوقیان مجالی برای خدمت در حکومت عباسیان پیدا کردند؛ لذا آن‌ها در لشکر و حکومت به خدمت گرفته شدند و با اعتماد بر این گروه و تکیه بر آن‌ها، بسیاری از عرب‌ها از موقعیت‎های حساس دولتی محروم شدند. نفوذ اتراک در دولت عباسیان از سال 232 آغاز تا 324ق، به طول انجامید. آغاز این نفوذ، آشکارا در زمانی بود که خلیفه عباسی، متوکل خواست پسر دوم خود، المعتز را در امر خلافت بر پسر اولش، المنتصر مقدم بدارد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/5 ر.ک: متن کتاب، ص5]</ref>.


    نویسنده، فضای اجتماعی عصر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را چنین ترسیم نموده است: در آن روزگار، گروه‎های دینی در جزر و مدهای اجتماعی، تابع گروه‎های سیاسی بودند؛ مثلاًاهل سنت در اثنای درخشش ستاره دولت ترکان، از آزادی و آرامش بهره‎ور بودند؛ برعکس شیعیان که آنان در سایه حکومت آل‎بویه تا حدودی به آرامش رسیدند. طبعا نزاع شدیدی بین دو گروه درگرفت و سرزمین مسلمانان را از خون رنگین ساخت. نزاع به گروه‎های اهل سنت با یکدیگر نیز سرایت کرد و این، زمانی بود که حنبلی‎ها مانع دفن پیکر [[طبری، محمد بن جریر|محمد بن جریر طبری]] (متوفی 310ق) شدند؛ چراکه وی اسم [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] را در ضمن اسامی فقها در کتابش (درباره اختلاف فقها) نیاورده بود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/8 ر.ک: همان، ص9-8]</ref>.
    نویسنده، فضای اجتماعی عصر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را چنین ترسیم نموده است: در آن روزگار، گروه‌های دینی در جزر و مدهای اجتماعی، تابع گروه‌های سیاسی بودند؛ مثلاًاهل سنت در اثنای درخشش ستاره دولت ترکان، از آزادی و آرامش بهره‌ور بودند؛ برعکس شیعیان که آنان در سایه حکومت آل‎بویه تا حدودی به آرامش رسیدند. طبعا نزاع شدیدی بین دو گروه درگرفت و سرزمین مسلمانان را از خون رنگین ساخت. نزاع به گروه‌های اهل سنت با یکدیگر نیز سرایت کرد و این، زمانی بود که حنبلی‌ها مانع دفن پیکر [[طبری، محمد بن جریر بن یزید|محمد بن جریر طبری]] (متوفی 310ق) شدند؛ چراکه وی اسم [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] را در ضمن اسامی فقها در کتابش (درباره اختلاف فقها) نیاورده بود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/8 ر.ک: همان، ص9-8]</ref>.


    وی می‎نویسد: خلفای عباسی، نظام مجالس خویش را از ایرانیان اقتباس کرده بودند. آن‎ها مجالس غنا و آوازخوانی را نشر می‎دادند و با شاعران، مغنیان، ادیبان و اهل موسیقی و فکاهی رابطه خوبی داشتند و این گرچه دال بر فرورفتن آنها در لذات دنیایی و بی‎توجهی نسبت به شؤون دولت است، از جهت دیگر بر زندگی راحتی که مردم فراهم می‎آوردند و رشد صنعت و تجارت و کشاورزی می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/9 ر.ک: همان، ص9]</ref>.
    وی می‌نویسد: خلفای عباسی، نظام مجالس خویش را از ایرانیان اقتباس کرده بودند. آن‌ها مجالس غنا و آوازخوانی را نشر می‌دادند و با شاعران، مغنیان، ادیبان و اهل موسیقی و فکاهی رابطه خوبی داشتند و این گرچه دال بر فرورفتن آنها در لذات دنیایی و بی‌توجهی نسبت به شؤون دولت است، از جهت دیگر بر زندگی راحتی که مردم فراهم می‌آوردند و رشد صنعت و تجارت و کشاورزی می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/9 ر.ک: همان، ص9]</ref>.


    نویسنده از حکومت اسماعیلیان و فاطمیان در زمان خلفای عباسی سخن به میان می‎آورد، سپس از مکتب فکری معتزله می‎گوید. این مکتب فکری در زمان مأمون، معتصم و واثق رونق پیدا کرد.
    نویسنده از حکومت اسماعیلیان و فاطمیان در زمان خلفای عباسی سخن به میان می‌آورد، سپس از مکتب فکری معتزله می‌گوید. این مکتب فکری در زمان مأمون، معتصم و واثق رونق پیدا کرد.


    سپس از رونق فلسفه یونانی و تأثیر آن در تعالیم معتزله و مناقشاتی که در پی آن بین علمای مسلمان درگرفت، می‎نویسد. در همین زمان بود که بعضی از غلات صوفی، مثل [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] (متوفی 309ق) پیدا شدند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/10 ر.ک: همان، ص10-14]</ref>.
    سپس از رونق فلسفه یونانی و تأثیر آن در تعالیم معتزله و مناقشاتی که در پی آن بین علمای مسلمان درگرفت، می‌نویسد. در همین زمان بود که بعضی از غلات صوفی، مثل [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] (متوفی 309ق) پیدا شدند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/10 ر.ک: همان، ص10-14]</ref>.


    فصل دوم به معرفی فارابی اختصاص یافته است. نسب، زمان و مکان تولد و وفاتش از مباحث قسمت اول این فصل است. نویسنده در قسمت دوم این فصل به اشعار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اشاره می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/14 ر.ک: همان، ص18-14]</ref>.
    فصل دوم به معرفی فارابی اختصاص یافته است. نسب، زمان و مکان تولد و وفاتش از مباحث قسمت اول این فصل است. نویسنده در قسمت دوم این فصل به اشعار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اشاره می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/14 ر.ک: همان، ص18-14]</ref>.


    نویسنده در فصل سوم، به ابعاد علمی [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] پرداخته است. او در ابتدا آثار مشهور [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را برمی‎شمرد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/22 ر.ک: همان، ص22]</ref>، سپس سبک نوشتاری او را معرفی می‌کند و چنین می‎‎گوید: اسلوب [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، دقیق و متمرکز است. در آن تکرار و الفاظ مترادف وجود ندارد. او مراقب الفاظ و عبارات بوده و معانی وسیع را در جملات مختصر قرار داده است. معلم ثانی شیفته متقابلات بود؛ هر زمان ایده‎ای به نظرش می‎رسید، حتما مقابل آن را ذکر می‎نمود؛ نشانه این مطلب، کتابی است از او به نام «رسالة في جواب مسائل سئل عنها»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/23 ر.ک: همان، ص23]</ref>.
    نویسنده در فصل سوم، به ابعاد علمی [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] پرداخته است. او در ابتدا آثار مشهور [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را برمی‌شمرد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/22 ر.ک: همان، ص22]</ref>، سپس سبک نوشتاری او را معرفی می‌کند و چنین می‎‎گوید: اسلوب [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، دقیق و متمرکز است. در آن تکرار و الفاظ مترادف وجود ندارد. او مراقب الفاظ و عبارات بوده و معانی وسیع را در جملات مختصر قرار داده است. معلم ثانی شیفته متقابلات بود؛ هر زمان ایده‌ای به نظرش می‌رسید، حتما مقابل آن را ذکر می‌نمود؛ نشانه این مطلب، کتابی است از او به نام «رسالة في جواب مسائل سئل عنها»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/23 ر.ک: همان، ص23]</ref>.


    علوم نزد [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] هشت صنف است. وی در نظم آنها ترتیبی معین را رعایت کرده که آنها را در کتب «[[التنبيه علی سبيل السعادة]]»، «تحصيل السعادة»، «السياسات المدنية» و «[[آراء أهل المدينة الفاضلة و مضاداتها|آراء أهل المدينة الفاضلة]]» آورده است. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] معتقد است که هدف و غایت هر انسانی رسیدن به سعادت است و زمانی که به این هدف رسید برای رسیدن به ‎غایت و هدف دیگری سعی نمی‌کند. این سعادت، فطری نیست، بلکه اکتسابی است و متوقف بر تمییز نیکو است. نویسنده در ادامه اصناف علوم و معارف را برمی‎شمرد و جایگاه علم فلسفه را بیان می‌کند و می‎گوید به‎وسیله فلسفه انسان به سعادت می‎رسد زیرا این فلسفه است که مقصود از آن تحصیل جمیل است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/24 ر.ک: همان، ص25-24]</ref>.
    علوم نزد [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] هشت صنف است. وی در نظم آنها ترتیبی معین را رعایت کرده که آنها را در کتب «[[التنبيه علی سبيل السعادة]]»، «تحصيل السعادة»، «السياسات المدنية» و «[[آراء أهل المدينة الفاضلة و مضاداتها|آراء أهل المدينة الفاضلة]]» آورده است. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] معتقد است که هدف و غایت هر انسانی رسیدن به سعادت است و زمانی که به این هدف رسید برای رسیدن به ‎غایت و هدف دیگری سعی نمی‌کند. این سعادت، فطری نیست، بلکه اکتسابی است و متوقف بر تمییز نیکو است. نویسنده در ادامه اصناف علوم و معارف را برمی‌شمرد و جایگاه علم فلسفه را بیان می‌کند و می‌گوید به‌وسیله فلسفه انسان به سعادت می‌رسد زیرا این فلسفه است که مقصود از آن تحصیل جمیل است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/24 ر.ک: همان، ص25-24]</ref>.


    نویسنده در ادامه به علوم هشت‎گانه‎ای که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] آنها را تصنیف کرده است اشاره می‌کند. آن علوم عبارتند از: «علم اللسان»، «علم المنطق»، «علم التعاليم»، «علم الطبیعی»، «علم الإلهي»، «علم المدني»، «علم الفقه» و «علم الكلام»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/26 ر.ک: همان، ص28-26]</ref>.
    نویسنده در ادامه به علوم هشت‌گانه‌ای که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] آنها را تصنیف کرده است اشاره می‌کند. آن علوم عبارتند از: «علم اللسان»، «علم المنطق»، «علم التعاليم»، «علم الطبیعی»، «علم الإلهي»، «علم المدني»، «علم الفقه» و «علم الكلام»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/26 ر.ک: همان، ص28-26]</ref>.


    سعید زاید می‎گوید: [[فارابی، محمد بن محمد|معلم ثانی]] فلسفه را از دیگران فراگرفت؛ لکن او فلسفه‎ای را که یاد گرفته بود در چارچوبی متناسب با وضع محیطی خود قرار داد. او هرچند فلسفه را از [[ارسطو]]، افلاطون و افلوطین گرفته بود، لکن به آن صبغه و رنگ و لعاب اسلامی داد. فلسفه فارابی دارای ویژگی‎هایی است، از جمله اینکه دارای معالمی روشن و اهدافی محدود است. برخی از اجزای آن با بعضی دیگر ارتباط عمیق دارد و سازگاری در آن‎ها به چشم می‎خورد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در منطق و طبیعیات، [[ارسطو]]<nowiki/>یی و در اخلاق افلاطونی و در فلسفه مابعدالطبیعه افلوطینی است؛ اما قبل از هر چیزی او فیلسوفی است که به وحدت فلسفه ایمان دارد و مدافع آن در هر زمان است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/28 ر.ک: همان، ص28]</ref>.
    سعید زاید می‌گوید: [[فارابی، محمد بن محمد|معلم ثانی]] فلسفه را از دیگران فراگرفت؛ لکن او فلسفه‌ای را که یاد گرفته بود در چارچوبی متناسب با وضع محیطی خود قرار داد. او هرچند فلسفه را از [[ارسطو]]، افلاطون و افلوطین گرفته بود، لکن به آن صبغه و رنگ و لعاب اسلامی داد. فلسفه فارابی دارای ویژگی‌هایی است، از جمله اینکه دارای معالمی روشن و اهدافی محدود است. برخی از اجزای آن با بعضی دیگر ارتباط عمیق دارد و سازگاری در آن‌ها به چشم می‌خورد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در منطق و طبیعیات، [[ارسطو]]<nowiki/>یی و در اخلاق افلاطونی و در فلسفه مابعدالطبیعه افلوطینی است؛ اما قبل از هر چیزی او فیلسوفی است که به وحدت فلسفه ایمان دارد و مدافع آن در هر زمان است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/28 ر.ک: همان، ص28]</ref>.


    نویسنده در فصل چهارم به بخش‎هایی از آثار و افکار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در موضوعات مختلف اشاره کرده است و گاه به معرفی برخی از آثار او پرداخته است.
    نویسنده در فصل چهارم به بخش‌هایی از آثار و افکار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در موضوعات مختلف اشاره کرده است و گاه به معرفی برخی از آثار او پرداخته است.


    سعید زاید در معرفی «[[إحصاء العلوم]]» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‎نویسد: [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در این اثرش علوم زمان خودش را نام برده، آن‎ها را تعریف کرده، شاخه‎های هریک را برشمرده و راجع به ‎فایده و موضوع هرکدام بحث کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/72 ر.ک: همان، ص75-72]</ref>.
    سعید زاید در معرفی «[[إحصاء العلوم]]» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‌نویسد: [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در این اثرش علوم زمان خودش را نام برده، آن‌ها را تعریف کرده، شاخه‌های هریک را برشمرده و راجع به ‎فایده و موضوع هرکدام بحث کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/72 ر.ک: همان، ص75-72]</ref>.


    او می‎گوید: [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] قوای نفس را در دو دسته اصلی محرکه و مدرکه تقسیم نموده است. با قوای محرکه، هر نوع حرکت صورت می‎گیرد و با قوای مدرکه، درک و دریافت انجام می‎شود. قوای محرکه خود شامل چند مورد است که منمیه و نزوعیه از جمله آنهاست. قوای مدرکه نیز شامل حواس (خارجی، باطنی)، متخیله و ناطقه می‎شود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/90 ر.ک: همان ص91-90]</ref>.
    او می‌گوید: [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] قوای نفس را در دو دسته اصلی محرکه و مدرکه تقسیم نموده است. با قوای محرکه، هر نوع حرکت صورت می‌گیرد و با قوای مدرکه، درک و دریافت انجام می‌شود. قوای محرکه خود شامل چند مورد است که منمیه و نزوعیه از جمله آنهاست. قوای مدرکه نیز شامل حواس (خارجی، باطنی)، متخیله و ناطقه می‌شود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/90 ر.ک: همان ص91-90]</ref>.


    عقل در نظر فارابی که مأخوذ از کتاب [[ارسطو]] است، بر چهار نحوه است:
    عقل در نظر فارابی که مأخوذ از کتاب [[ارسطو]] است، بر چهار نحوه است:
    خط ۶۲: خط ۶۲:
    نویسنده نظرات [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را در مورد هرکدام از عقول چهارگانه با استفاده از آثارش بیان می‌کند.
    نویسنده نظرات [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را در مورد هرکدام از عقول چهارگانه با استفاده از آثارش بیان می‌کند.


    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‎گوید: عقل فعال، نوعی از عقل مستفاد است. صورت‎های موجودات در آن پیوسته بوده و هیچ‎وقت از بین نمی‎رود، ولی ترتیب آن صور، عکس ترتیب موجود در عقل بالفعل است و آن بدین‎ صورت است که اخس در عقل بالفعل مقدم می‎شود بر اشرف آن صور..<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/91 ر.ک: همان، ص92-91]</ref>.
    [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] می‌گوید: عقل فعال، نوعی از عقل مستفاد است. صورت‎های موجودات در آن پیوسته بوده و هیچ‎وقت از بین نمی‌رود، ولی ترتیب آن صور، عکس ترتیب موجود در عقل بالفعل است و آن بدین‎ صورت است که اخس در عقل بالفعل مقدم می‌شود بر اشرف آن صور..<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/91 ر.ک: همان، ص92-91]</ref>.


    نویسنده می‎گوید فارابی، بعضی از مفاهیم اصطلاحات دینی را تفسیری عقلی نموده است؛ مثلاً درباره «لوح و قلم»، چنین نوشته است: گمان نکن که قلم، یک ابزار جامد و لوح یک سطح و کتابت شکل و صورت نوشته‎شده‎ای باشد، بلکه مراد از لوح و قلم، فرشته روحانی و مقصود از کتاب، تصویر حقایق است. قلم، معانی‎ای را که در عالم امر است می‎گیرد و آن‎ها را با کتابت روحانی به ودیعت به لوح می‎سپارد و در نتیجه، قضا از قلم و تقدیر از لوح جریان می‎یابد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/101 ر.ک: همان، ص101]</ref>.
    نویسنده می‌گوید فارابی، بعضی از مفاهیم اصطلاحات دینی را تفسیری عقلی نموده است؛ مثلاً درباره «لوح و قلم»، چنین نوشته است: گمان نکن که قلم، یک ابزار جامد و لوح یک سطح و کتابت شکل و صورت نوشته‌شده‌ای باشد، بلکه مراد از لوح و قلم، فرشته روحانی و مقصود از کتاب، تصویر حقایق است. قلم، معانی‌ای را که در عالم امر است می‌گیرد و آن‌ها را با کتابت روحانی به ودیعت به لوح می‌سپارد و در نتیجه، قضا از قلم و تقدیر از لوح جریان می‌یابد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38549/1/101 ر.ک: همان، ص101]</ref>.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==
    پاورقی‎ها، به ذکر منابع مطالب کتاب اختصاص یافته است.
    پاورقی‌ها، به ذکر منابع مطالب کتاب اختصاص یافته است.


    فهرست محتویات و منابع در پایان کتاب آمده است.
    فهرست محتویات و منابع در پایان کتاب آمده است.
    خط ۷۸: خط ۷۸:


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    [[الفارابي (غالب)]]
    [[الفارابي (غالب)]]
    خط ۹۴: خط ۹۵:
    [[رده:عصر صاحب‌نظران فلسفه اسلامی]]
    [[رده:عصر صاحب‌نظران فلسفه اسلامی]]
    [[رده:عصر صاحب‌نظران فلسفه قرن چهارم]]
    [[رده:عصر صاحب‌نظران فلسفه قرن چهارم]]
    [[رده: فیلسوفان، آ–ی]]
    [[رده: کتابهای فیلسوفان، آ–ی]]
    [[رده: فارابی ابونصر محمد بن محمد، 260-339ق]]
    [[رده: فارابی ابونصر محمد بن محمد، 260-339ق]]
    [[رده:25 مهر الی 24 آبان]]
    [[رده:25 فروردین الی 24 اردیبهشت(98)]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۱۶

    الفارابي
    الفارابي
    پدیدآورانزايد، سعيد (نویسنده)
    ناشردار المعارف
    مکان نشرمصر - قاهره
    سال نشرمجلد1: 2001م ,
    چاپ3
    شابک0
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‫‬‭BBR۳۲۶‏‫‬‭‭ ‏‫‬‭/ز۲ف۲ ۱۳۴۹
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    الفارابي، اثر سعید زاید، کتابی است که به معرفی ابونصر فارابی (259-339ق) و آثار و افکار او می‌پردازد.

    ساختار

    کتاب از چهار فصل تشکیل شده است. هرکدام از این فصول دارای مجموعه‌های متعددی است.

    گزارش محتوا

    فصل اول کتاب به محیط سیاسی، اجتماعی و دینی عصر فارابی اختصاص یافته است. نویسنده در ابتدای این فصل به توضیح فضای سیاسی عصر فارابی و نفوذ اتراک در حکومت عباسیان می‌پردازد و می‌گوید: در عصر عباسیان، اتراک، ایرانیان، دیلمیان و سلجوقیان مجالی برای خدمت در حکومت عباسیان پیدا کردند؛ لذا آن‌ها در لشکر و حکومت به خدمت گرفته شدند و با اعتماد بر این گروه و تکیه بر آن‌ها، بسیاری از عرب‌ها از موقعیت‎های حساس دولتی محروم شدند. نفوذ اتراک در دولت عباسیان از سال 232 آغاز تا 324ق، به طول انجامید. آغاز این نفوذ، آشکارا در زمانی بود که خلیفه عباسی، متوکل خواست پسر دوم خود، المعتز را در امر خلافت بر پسر اولش، المنتصر مقدم بدارد[۱].

    نویسنده، فضای اجتماعی عصر فارابی را چنین ترسیم نموده است: در آن روزگار، گروه‌های دینی در جزر و مدهای اجتماعی، تابع گروه‌های سیاسی بودند؛ مثلاًاهل سنت در اثنای درخشش ستاره دولت ترکان، از آزادی و آرامش بهره‌ور بودند؛ برعکس شیعیان که آنان در سایه حکومت آل‎بویه تا حدودی به آرامش رسیدند. طبعا نزاع شدیدی بین دو گروه درگرفت و سرزمین مسلمانان را از خون رنگین ساخت. نزاع به گروه‌های اهل سنت با یکدیگر نیز سرایت کرد و این، زمانی بود که حنبلی‌ها مانع دفن پیکر محمد بن جریر طبری (متوفی 310ق) شدند؛ چراکه وی اسم احمد بن حنبل را در ضمن اسامی فقها در کتابش (درباره اختلاف فقها) نیاورده بود[۲].

    وی می‌نویسد: خلفای عباسی، نظام مجالس خویش را از ایرانیان اقتباس کرده بودند. آن‌ها مجالس غنا و آوازخوانی را نشر می‌دادند و با شاعران، مغنیان، ادیبان و اهل موسیقی و فکاهی رابطه خوبی داشتند و این گرچه دال بر فرورفتن آنها در لذات دنیایی و بی‌توجهی نسبت به شؤون دولت است، از جهت دیگر بر زندگی راحتی که مردم فراهم می‌آوردند و رشد صنعت و تجارت و کشاورزی می‌کند[۳].

    نویسنده از حکومت اسماعیلیان و فاطمیان در زمان خلفای عباسی سخن به میان می‌آورد، سپس از مکتب فکری معتزله می‌گوید. این مکتب فکری در زمان مأمون، معتصم و واثق رونق پیدا کرد.

    سپس از رونق فلسفه یونانی و تأثیر آن در تعالیم معتزله و مناقشاتی که در پی آن بین علمای مسلمان درگرفت، می‌نویسد. در همین زمان بود که بعضی از غلات صوفی، مثل حلاج (متوفی 309ق) پیدا شدند[۴].

    فصل دوم به معرفی فارابی اختصاص یافته است. نسب، زمان و مکان تولد و وفاتش از مباحث قسمت اول این فصل است. نویسنده در قسمت دوم این فصل به اشعار فارابی اشاره می‌کند[۵].

    نویسنده در فصل سوم، به ابعاد علمی فارابی پرداخته است. او در ابتدا آثار مشهور فارابی را برمی‌شمرد[۶]، سپس سبک نوشتاری او را معرفی می‌کند و چنین می‎‎گوید: اسلوب فارابی، دقیق و متمرکز است. در آن تکرار و الفاظ مترادف وجود ندارد. او مراقب الفاظ و عبارات بوده و معانی وسیع را در جملات مختصر قرار داده است. معلم ثانی شیفته متقابلات بود؛ هر زمان ایده‌ای به نظرش می‌رسید، حتما مقابل آن را ذکر می‌نمود؛ نشانه این مطلب، کتابی است از او به نام «رسالة في جواب مسائل سئل عنها»[۷].

    علوم نزد فارابی هشت صنف است. وی در نظم آنها ترتیبی معین را رعایت کرده که آنها را در کتب «التنبيه علی سبيل السعادة»، «تحصيل السعادة»، «السياسات المدنية» و «آراء أهل المدينة الفاضلة» آورده است. فارابی معتقد است که هدف و غایت هر انسانی رسیدن به سعادت است و زمانی که به این هدف رسید برای رسیدن به ‎غایت و هدف دیگری سعی نمی‌کند. این سعادت، فطری نیست، بلکه اکتسابی است و متوقف بر تمییز نیکو است. نویسنده در ادامه اصناف علوم و معارف را برمی‌شمرد و جایگاه علم فلسفه را بیان می‌کند و می‌گوید به‌وسیله فلسفه انسان به سعادت می‌رسد زیرا این فلسفه است که مقصود از آن تحصیل جمیل است.[۸].

    نویسنده در ادامه به علوم هشت‌گانه‌ای که فارابی آنها را تصنیف کرده است اشاره می‌کند. آن علوم عبارتند از: «علم اللسان»، «علم المنطق»، «علم التعاليم»، «علم الطبیعی»، «علم الإلهي»، «علم المدني»، «علم الفقه» و «علم الكلام»[۹].

    سعید زاید می‌گوید: معلم ثانی فلسفه را از دیگران فراگرفت؛ لکن او فلسفه‌ای را که یاد گرفته بود در چارچوبی متناسب با وضع محیطی خود قرار داد. او هرچند فلسفه را از ارسطو، افلاطون و افلوطین گرفته بود، لکن به آن صبغه و رنگ و لعاب اسلامی داد. فلسفه فارابی دارای ویژگی‌هایی است، از جمله اینکه دارای معالمی روشن و اهدافی محدود است. برخی از اجزای آن با بعضی دیگر ارتباط عمیق دارد و سازگاری در آن‌ها به چشم می‌خورد. فارابی در منطق و طبیعیات، ارسطویی و در اخلاق افلاطونی و در فلسفه مابعدالطبیعه افلوطینی است؛ اما قبل از هر چیزی او فیلسوفی است که به وحدت فلسفه ایمان دارد و مدافع آن در هر زمان است.[۱۰].

    نویسنده در فصل چهارم به بخش‌هایی از آثار و افکار فارابی در موضوعات مختلف اشاره کرده است و گاه به معرفی برخی از آثار او پرداخته است.

    سعید زاید در معرفی «إحصاء العلوم» فارابی می‌نویسد: فارابی در این اثرش علوم زمان خودش را نام برده، آن‌ها را تعریف کرده، شاخه‌های هریک را برشمرده و راجع به ‎فایده و موضوع هرکدام بحث کرده است.[۱۱].

    او می‌گوید: فارابی قوای نفس را در دو دسته اصلی محرکه و مدرکه تقسیم نموده است. با قوای محرکه، هر نوع حرکت صورت می‌گیرد و با قوای مدرکه، درک و دریافت انجام می‌شود. قوای محرکه خود شامل چند مورد است که منمیه و نزوعیه از جمله آنهاست. قوای مدرکه نیز شامل حواس (خارجی، باطنی)، متخیله و ناطقه می‌شود[۱۲].

    عقل در نظر فارابی که مأخوذ از کتاب ارسطو است، بر چهار نحوه است:

    1. عقل هیولانی؛
    2. عقل بالملکه یا بالفعل؛
    3. عقل مستفاد؛
    4. عقل فعال.

    نویسنده نظرات فارابی را در مورد هرکدام از عقول چهارگانه با استفاده از آثارش بیان می‌کند.

    فارابی می‌گوید: عقل فعال، نوعی از عقل مستفاد است. صورت‎های موجودات در آن پیوسته بوده و هیچ‎وقت از بین نمی‌رود، ولی ترتیب آن صور، عکس ترتیب موجود در عقل بالفعل است و آن بدین‎ صورت است که اخس در عقل بالفعل مقدم می‌شود بر اشرف آن صور..[۱۳].

    نویسنده می‌گوید فارابی، بعضی از مفاهیم اصطلاحات دینی را تفسیری عقلی نموده است؛ مثلاً درباره «لوح و قلم»، چنین نوشته است: گمان نکن که قلم، یک ابزار جامد و لوح یک سطح و کتابت شکل و صورت نوشته‌شده‌ای باشد، بلکه مراد از لوح و قلم، فرشته روحانی و مقصود از کتاب، تصویر حقایق است. قلم، معانی‌ای را که در عالم امر است می‌گیرد و آن‌ها را با کتابت روحانی به ودیعت به لوح می‌سپارد و در نتیجه، قضا از قلم و تقدیر از لوح جریان می‌یابد[۱۴].

    وضعیت کتاب

    پاورقی‌ها، به ذکر منابع مطالب کتاب اختصاص یافته است.

    فهرست محتویات و منابع در پایان کتاب آمده است.

    پانویس

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها