المعجم في آثار ملوك العجم: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - '==منابع مقاله== ' به '==منابع مقاله== ')
    خط ۶۹: خط ۶۹:


    ==منابع مقاله==
    ==منابع مقاله==
    متن كتاب.
    متن كتاب.



    نسخهٔ ‏۹ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۲۳:۵۲

    المعجم فی آثار ملوک العجم
    المعجم في آثار ملوك العجم
    پدیدآورانفتوحی نسب، احمد (محقق) شرف‎ الدین قزوینی، فضل ‎الله (نويسنده)
    ناشرانجمن آثار و مفاخر فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1383 ش
    چاپ1
    شابک964-7874-70-7
    موضوعایران - تاریخ - پیش از اسلام

    ایران - شاهان و فرمانروایان

    نثر فارسی - قرن 8ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏140‎‏ ‎‏/‎‏ش‎‏4‎‏ت‎‏2‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    المعجم في آثار ملوك العجم، نوشته شرف‌الدين فضل‌الله حسينى قزوينى، به كوشش احمد فتوحى نسب.

    اين اثر كه تاريخ ايران را از روزگار كيومرث تا انوشيروان ساسانى در بردارد، نمونه‌اى از عبارت‌پردازى و دشوارنويسى مُنشيانه و به گفته برخى از محققان، از تاريخ وصاف نيز مغلق‌تر است. شادروان بهار (ملك‌الشعرا) در سبک ‌شناسى خود درباره اهميت اين كتاب مى‌گويد: المعجم همانند گلستان و ديگر كتاب‌هاى ادبى، ديرى در مكتب‌ها و مدرسه‌هاى ايران تدريس مى‌شد. نويسنده نه تنها نام كتاب را از المعجم في معايير اشعار العجم برگزيد كه در نوشتن عبارت‌ها و الفاظ كتابش نيز از نويسنده آن (شمس‌الدين محمد قيس رازى) پيروى كرد. با توجه به تاريخ تولد و مرگ نويسنده (660 - 740 ه.ق)، كتاب او را از آثار سده هفتم و هشتم هجرى بايد به شمار آورد كه به نام اتابك نصرت‌الدين احمد، پادشاه لرستان نوشته شده است. ناراستى‌هاى گزارش‌هاى اين كتاب از منابعى بر مى‌آيد كه نويسنده از آن‌ها در سامان‌دهى اثر خود بهره برده است.

    ساختار

    نثر اين كتاب بسيار «فنى» است و نويسنده بيش از هر چيز به سبک مى‌پردازد و از اين‌رو، محتواى تاريخى آن در جايگاه پايين‌ترى از ديد اهميتى قرار دارد. به كارگيرى واژگان عربى، نثر بسيار متكلفانه و مصنوع، آرايش‌هاى لفظى و صحنه‌هاى ساختگى از ويژگى‌هاى اين اثر به شمار مى‌رود كه آن را به متنى بدخوان و دشوار بدل كرده است؛ چنان‌كه اصل موضوع در تار و پود عبارت‌ها و اصطلاح‌هاى پيچيده و پر طمطراق پنهان مى‌ماند و به گفته برخى از مورخان، انگيزه نوشتن اين كتاب، فراهم آوردن متن ادبى مصنوع است؛ زيرا هنگامى كه سخن به موضوع‌هايى؛ مانند عدالت، شجاعت، مشورت، عشق، شعر يا جنگ و گريز مى‌رسد، قلم‌فرسايى نويسنده نيز آغاز مى‌شود، اما آن را از ارزش تاريخى نمى‌توان تهى دانست.

    گزارش محتوا

    نويسنده با «ذكر سبب تأليف كتاب» آغاز مى‌كند: او سال‌ها در انديشه نوشتن كتابى بوده است كه اخبار و گزارش‌هايى درباره پادشاهان پيشين و امت‌هاى گذشته را در بر داشته باشد تا اينكه در روزگار نصرت‌الدين زمينه‌اى فراهم آورد و او به نوشتن المعجم دست گشاد. درون‌مايه اصلى اين اثر با گزارش درباره روزگار پادشاهى كيومرث آغاز مى‌شود كه نخستين شاه «عجم» بود و به گفته نويسنده، برخى از محققان او را فرزند نوح و شمارى ديگر از آنان، از مغان و آتش‌پرستان دانسته‌اند.

    معناشناسى واژه كيومرث (زنده گويا) و چند و چون ولادت و فرمان‌فرمايى و توصيف عدل و احسان او و وضع و حال مردمان در آن دوران، محتواى گزارش نويسنده در اين‌باره است. نويسنده در ذكر پادشاهان ايرانى كمابيش بدين موضوع‌ها مى‌پردازد: تبار و نياكان و همسر و فرزندان، شيوه حكومت‌دارى و روى‌دادهاى مهم دوران و گستره دانش و هنر آنان، نام وزيران و اميران‌شان و شهرها و ساختمان‌هايى كه در روزگارشان بنياد يافت.

    او سيامك را نخستين كسى مى‌داند كه شهر را بنياد گذارد. پس از كيومرث، هوشنگ بن سيامك، نواده او بر تخت شاهى نشست كه صاحب شكوه و شهريارى حكمت‌پژوه و عادل، مدبّر و هوشيار و نخستين خسروى بود كه به استخراج آهن از سنگ پرداخت و از گداخته آن، جنگ‌افزار ساخت و از پوست روباه و سمور، پوستين دوخت و به سگ‌ها شيوه شكار آموخت. بر پايه گفته نويسنده، اين سلسله به دليل عدل‌گسترى و داد و دهش فراوانشان، «پيشداد» خوانده مى‌شوند. پس از هوشنگ، طهمورث ديوبند، شاه شد. او «به واردات غيبى و الهام الهى» از شيوه تسخير جنّ آگاهى داشت. ديگر شاه پارسيان، جمشيد برادرزاده طهمورث بود كه هفتصد سال بر ايران فرمان راند.

    بارى، پرخاشگرى و آدم‌كُشى نيز در تاريخ شاهان ايرانى هست؛ چنان‌كه ضحاك به گفته نويسنده شهريارى درشت‌خو و روزگار هزار ساله او، بدترين دوره براى مردمان اين سرزمين بود. ماجراى «درفش كاويانى»؛ يعنى چرمى كه كاوه هنگام قيام در برابر ضحاك بر سر نيزه گذارد و بعدها نزد ايرانيان محترم شد و حتى تا روزگار عمر بن خطاب در جنگ قادسيه وجود داشت، در همين بخش گزارش مى‌شود.

    خاندان جمشيد در دوران ضحاك پنهانى مى‌زيستند تا اينكه كاوه به پشتيبانى فريدون برخاست و از همين روى، تبار فريدون ناشناخته است؛ اما نويسنده او را از فرزندان جمشيد مى‌شمرَد كه پس از اين بر تخت شاهى نشست. بخش شدن ايران ميان ايرج و سلم و تور و كشمكش‌هاى آنان با يك‌ديگر و كشته شدن ايرج در اين بخش آمده است.

    منوچهر، ديگر پادشاه ايران بود كه 120 سال بر اين كشور حكم راند و خواستار قصاص سلم و تور شد و در روزگار او افراسياب تورانى به ايران يورش آورد و او را شكست داد. نويسنده او را با حضرت موسى(ع) هم روزگار مى‌داند و به شمارش برخى از آبادسازى‌هاى او، مانند حفر نهر فرات و رساندن آب به عراق مى‌پردازد. افراسياب پس از شكست دادن منوچهر دوازده سال بر ايران فرمان راند و سرانجام بر اثر مبارزه مردم، گريخت. او پادشاهى بدخو و فتنه‌انگيز و ستم‌گر خوانده شده است. پس از افراسياب، زو (زاب) از نوادگان منوچهر در هشتاد سالگى تاج شاهى بر سر نهاد و سى سال به فرمان‌روايى پرداخت. ايجاد دو نهر در عراق از كارهاى عمرانى اوست.

    كيانيان، ديگر سلسله پادشاهى ايران به شمار مى‌روند كه نخستين شاه آنان كيقباد از نوادگان نوذر بن منوچهر بود و به گفته نويسنده 120 سال ملك و دولت را در دست داشت. پس از او ماجراى پادشاهى كيكاووس نقل شده است و نويسنده بيش‌تر به داستان سياوش در روزگار او مى‌پردازد. پس از كشته شدن سياوش و تولد كيخسرو، فرنگيس (فرى‌گيس) او را پنهانى در تركستان پرورش داد و هنگامى كه كاووس از اين ماجرا آگاه شد، گيو بن گودرز را فرمان داد كه او را از تركستان بياورد تا پادشاهى را به او بسپارد. نويسنده لهراسب را به خصالى مانند مردانگى و فصاحت مى‌ستايد؛ اما به هر روى او را به درشت‌خويى و كينه‌جويى نيز منسوب مى‌كند و زمان دولت او را 120 سال مى‌داند.

    گشتاسب، بهمن، داراىِ اكبر (دارى بهمن)، دارابن دارا (داراى اصغر)، اسكندر، اردشير بابكان، شاپور بن اردشير و هرمز بن شاپور بن اردشير هر يك پس از ديگرى بر تخت پادشاهى ايران نشستند. پس از هرمز، نوبت به بهرام رسيد و او به رويارويى با مانى پرداخت؛ يعنى نخست گرايشى به وى نشان داد؛ اما با فريب‌كارى، او و پيروانش را كشت. هنگامى كه هرمز درگذشت، يكى از زنان او باردار بود. از اين‌رو، تاج شاهى را بر سر وى آويختند تا اينكه فرزندى به نام ذوالاكتاف زاييد. او نخست به ديار عرب رفت و به كشتن شمارى از آنان پرداخت و كتف‌هاى برخى از آنان را شكافت و از اين‌رو، ذوالاكتاف خوانده شد.

    پس از او يزدجرد اثيم (بزه‌كار) روى كار آمد كه به دليل خون‌ريزى و گرفتن مال مردم چنين نام گرفت و سرانجام بر اثر لگد اسبى، درگذشت. بهرام گور، فرزند او بود كه در باديه عرب نزد نعمان بن منذر بزرگ شد و هنگامى كه به بلوغ رسيد از شاه شدن كسرا در ايران خشمگين شد و با پشتيبانى نعمان و سپاهى از عربان به تيسفون آمد و به غارت و كشتن دست زد و شاه شد. او فرزندى به نام يزدجرد داشت كه «سليم» يا نرم لقب گرفت و به گفته نويسنده اثرى يادشدنى از او نمانده است؛ اما هرمز و فيروز (پسران او) پس از مرگ پدرشان با يك‌ديگر منازعه كردند و سرانجام فيروز بر هرمز چيره شد و به حكومت رسيد. وى دو پسر به نام‌هاى پلاش و قباد داشت و به گفته نويسنده، پيدايى مزدك از روى‌دادهاى مهم دوران قباد بود.

    آخرين بخش كتاب، «ذكر پادشاهى انوشيروان بن قباد و صفت عدل» اوست كه نويسنده در آن به دادگرى وى، كشته شدن مزدك، وزيرى بوذرجمهر و ولادت حضرت رسول‌اكرم(ص) در روزگار او اشاره مى‌كند.

    وضعيت كتاب

    نويسنده افزون بر تاريخ طبرى از كتاب‌هايى ديگرى نيز براى نوشتن اين اثر بهره برده، اما ناهم‌گونى‌هاى اين منابع موجب تفاوت‌هاى گزارش‌هاى او شده است. مقدمه مصحح كتاب درباره پيشينه نثر پارسى در سده‌هاى هفتم و هشتم هجرى و جايگاه اين كتاب در ميان آثار نويسندگان روزگار ايلخانان، بسيار سودمند مى‌نمايد. او هم‌چنين از كسانى ياد مى‌كند كه نوشته‌هايشان در نويسنده كتاب تأثير گذارده است. شرح حال و شمارش آثار شرف‌الدين قزوينى از ديگر بخش‌هاى اين درآمد ارزش‌مند به شمار مى‌رود. او به نقل از محمد بن بدر جاجرمى قصيده‌اى بلند از نويسنده مى‌آورد كه مجموعه كلمات هر چهار يا پنج بيتش، يكى از وزن‌هاى عروضى است. اشارتى به برخى از صنعت‌هاى ادبى به كار رفته در نثر المعجم؛ مانند سجع، تضاد و طباق، اغراق و مبالغه، تنسيق الاعداد و... نيز در اين مقدمه ارزش‌مند يافت مى‌شود و از آن پس اطلاعات نسخه‌شناختى مصحح درباره كتاب عرضه شده و نسخه‌بدل‌ها در پانوشت جاى گرفته و افزون بر اين‌ها، برخى از واژگان و تركيب‌ها و اصطلاحات در همين بخش آمده است.

    تعليقات مصحح را درباره محتواى كتاب و فهرست آيات و لغات و تركيبات و نمايه كتاب‌ها، قبيله‌ها و جاى‌ها و كسان را در پايان آن مى‌توان ديد.

    منابع مقاله

    متن كتاب.

    مقدمه مصحح كتاب.

    حنفى، محمداسماعيل (بهار 1381)، «بررسى و نقد تاريخى المعجم في اثار ملوك العجم»، دانش‌كده ادبيات و علوم انسانى بيرجند، سال دوم، شماره دوم.