تذکره ریاض العارفین (هدایت)

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    تذکره ریاض العارفین (هدایت)
    تذکره ریاض العارفین (هدایت)
    پدیدآوراناشیدری، گیتا (مقدمه، تصحیح و تعلیقات)

    هدایت، رضا قلی بن محمد هادی (نویسنده)

    رادفر، ابوالقاسم (مقدمه، تصحیح و تعلیقات)
    عنوان‌های دیگرریاض العارفین
    ناشرپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى‏
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1385 ش
    چاپ1
    شابک964-426-295-6
    موضوعشاعران ایرانی - سرگذشت‌نامه

    شعر فارسی - مجموعه‌ها

    عارفان - سرگذشت‌نامه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏PIR‎‏ ‎‏3543‎‏ ‎‏/‎‏ﻫ‎‏4‎‏ر‎‏9‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تذكره رياض العارفين، به زبان فارسی، اثر رضاقلى‌خان طبرستانى، متخلص به هدايت، مشتمل بر احوال و آثار تعدادى از عرفاى شاعر است.

    ساختار

    كتاب كه مشتمل بر احوال و آثار سى‌صد و پنجاه و چهار تن از شعراى عرفا و عرفاى شعرا است، از يك حديقه، دو روضه و يك فردوس و يك خلد تشكيل شده است.

    نثر كتاب، اديبانه و فصيح است، ولى بر اثر بى‌دقتى‌هاى مؤلف، اشتباهات زيادى در آن راه يافته است؛ از جمله، نسبت شعر درى دادن به شقيق بلخى و بايزيد بسطامى، ثبت تاريخى نادرست براى وفات بسيارى از صاحبان تراجم و افرادى غير عارف را از هل عرفان به شمار آوردن.

    گزارش محتوا

    اثر حاضر، مشتمل بر يك حديقه در مقدمات و دو روضه و يك فردوس و يك خلد به شرح زير است:

    حديقه

    اين حديقه كه در مقدمات تصوف نگاشته شده، مشتمل بر شش گلبن است كه به آنها اشاره مى‌شود:

    1. در بيان تصوف: بزرگان صوفيه، در اين باره سخنان زيادى فرموده‌اند، مانند: «تصوف، فناء ناسوتيت و ظهور لاهوتيت است»، «تصوف، اكتساب فضائل و محو رذائل است»، «تصوف، رفض هوا و ملازمت تقواست» و...

    2. در بيان طبقات سالكين طريقت: مشرب عرفاى صوفيه، اين است كه صوفى، يك فرقه است، ولى به اعتبار رجوع ايشان به خلق جهت ارشاد، مسمى به شيخ و مجذوب مى‌شوند و ايشان دو طايفه‌اند: اول، مشايخ كه به واسطه كمال متابعت رسول مختار و ائمه اطهار به مرتبه‌ى كمال رسيده‌اند؛ يعنى بعد از فناء در احديت ذات، به خلق رجوع مى‌نمايد كه از آن، تعبير به بقاء باللّه مى‌نمايند و اين فرقه، كامل و مكملند. طايفه دوم، كسانى هستند كه در وادى فناء چنان مفقود و نابود گرديده‌اند كه اثرى و خبرى از ايشان به ناحيه‌ى بقاء نرسيده.

    3. در امر به ذكر و اظهار فضل اهل ذكر و مجلس ايشان: صوفيه، مى‌گويند كه آيات و احاديث زيادى در امر به ذكر كثير وجود دارد كه جهولى انكار آن نمى‌تواند نمود. در «اصول كافى»، در تمجيد اهل ذكر، از امام صادق(ع) حديثى نقل شده است كه ابتداى آن، اين است: «ما من شىء الا و له حد ينتهى اليه الا ذكر الله فليس له حد».

    4. در تبيين ذكر و فكر اهل عرفان: طريقه‌ى اهل معرفت و سلوك، ذكر و فكر است و بيشتر، ذكر خفى است كه اهل سلوك، بر اساس اجازه به آن مشغول مى‌شوند و ذكر خفى، از ذكر جلى افضل است و براهین عقلى و نقلى در اين رابطه، بى‌حساب است و تمام عرفا، اين طريقه را داشته‌اند و در نظم و نثر خود اشاره كرده‌اند.

    اما فكر ايشان، در نظر داشتن صورت مرشد است، به جهت جمعيت خاطر. سالكى را كه فناى در شيخ معين نشود، وى را به ولايت كليه محرميت حاصل نمى‌گردد، چرا كه مرشد ظاهر، عكس مرشد كل(ع) است و هر قدر كه به واسطه‌ى مرشد ظاهر، روح سالك قوى‌تر مى‌شود، به مرشد باطن، قريب‌تر مى‌گردد.

    5. در تعريف انسان كامل و سلسله‌ى اهل طريقت: هر طايفه و قومى به وجهى و اعتبارى، انسان كامل را به نامى مى‌خوانند كه مقصود ايشان را زبان‌دانان مى‌دانند، مانند قطب، ولى، غوث، خليفة اللّه، صاحب زمان، شيخ، پيشوا، دانا، بالغ، مكمل، كامل، آيينه‌ى گيتى‌نما، ترياق فاروق، يگانه‌ى عصر، ساقى دوران و الى غير ذلك.

    در سلسله اهل طريقت گفته مى‌شود كه ابويزيد بسطامى، از حضرت صادق(ع) و كميل بن زياد نخعى، از اميرالمؤمنين(ع) و ابراهیم ادهم، از امام زين‌العابدين(ع) و شيخ معروف كرخى، از امام رضا(ع) تحصيل اين علم كرده‌اند و بقيه‌ى سلسله‌ها، هر يك، به نوعى، به يكى از حضرات معصومين(ع) منتهى مى‌شوند.

    6. در ذكر بعضى از اصطلاحات عارفين: اين طايفه‌ى عاليه، عبارات و اصطلاحات خاصى دارند كه بدون اطلاع و استحضار از آن، درك كلام ايشان متعذر است. مؤلف، در اين گلبن، به بيان اصطلاحاتى از قبيل انسان، آيينه، ابر، پير مغان، بزم، تجلّى، ترسا و ترسابچه، تمكين و تلوين، تواجد، وجد، وجود، جمع، تفرقه، جمع الجمع و... مى‌پردازد و از منابع صوفيه استفاده مى‌كند.

    روضه اول

    اين روضه، در ذكر عرفا و مشايخ، به ترتيب حروف تهجى، از ابا يزيد بسطامى تا يوسف تبيينى هندى است كه عبارتند از:

    ابا يزيد بسطامى، ابوالحسن خرقانى، ابوسعيد مهنه، انصارى هروى، احمد جامى، امين بليانى، ابوالوفا خوارزمى، اوحدى مراغه‌اى، اوحدى کرمانى، آذرى طوسى، اسيرى لاهيجى، ابوعلى رودبارى، ايزدى يزدى، انسى جنابندى، ابوعلى مصرى، ابراهیم اردوبارى، ابراهیم بدخشانى، اسيرى اصفهانى، ابراهیم لارى، ابوذر بوزجانى، امير مازندرانى، ابوعبدالله شيرازى، بو حفص خوزى، برهان کرمانى، بابا شاه عراقى، بيدل دهلوى، بينواى بدخشانى، بسحق شيرازى، بهائى عاملى، تمكين بمى، تشبيهى كاشى، ثابت بدخشانى، جامى جامى، جمالى دهلوى، جمالى اردستانى، جلال‌الدين محمد بلخى رومى، حميد‌الدين ناگورى، حسین هروى، حسین بيضاوى، حسن شاملو، حزين لاهيجى، حسین كاشى، حقى خوانسارى، حسان اسدى، خسرو دهلوى، خواجوى کرمانى، خليل طالقانى، خيال هروى، خاطرى كاشى، داعى شيرازى، رافعى نيشابورى، رضى غزنوى، روزبهان شيرازى، رضى آرتيمانى، رايج هندى، رفيعاى نايينى، زركوب تبريزى، زين‌الدين خوافى، زرگر اصفهانى، زين‌الدين تايبادى، سعد‌الدين حموى، سلطان‌ولد رومى، سيف‌الدين باخزرى، سحابى استرآبادى، سرمد كاشى، سعدى شيرازى، شقيق بلخى، شهاب سهروردى، شرف عراقى، شبلى بغدادى، شاه سنجان خلقى و...

    توضيحى مختصر درباره چند تن از كبار عرفا:

    ابا يزيد بسطامى: آن جناب كه با عنوان بايزيد بسطامى از وى ياد مى‌شود، از معارف عارفين و نام شريفش، طيفور بن عيسى است. مريد و سقاى سراى حضرت جعفر صادق(ع) بود و صد و دوازده پير را نيز خدمت نموده. مشايخ طريقت، وى را به بزرگوارى ستوده‌اند و در حق او سخنان بسيار فرموده‌اند. جنيد بغدادى، درباره‌ى شيخ مى‌فرمايد: «كان ابويزيد فينا كالبدر بين النجوم و كالجبرئيل بين الملائكة» و هم‌چنين مى‌گويد: «انتهاى سير ما، ابتداى سير اين خراسانى است».

    ابوسعيد ابوالخير: اسم آن جناب، فضل‌الله است. از صغر سن، رياضات شاقه مى‌كشيد و شراب ذوق و حال مى‌چشيد. در معرفت، سخنان نيكو دارد. او گفته است كه مرد كامل آن است كه در ميان خلق نشيند و زن گيرد و داد و ستد كند و با همه آميزد و يك دم از خدا غافل نباشد. مدت عمر آن جناب، هزار ماه بوده است.

    جلال‌الدين بلخى، معروف به مولوى معنوى: كمالات آن جناب، محتاج به تحرير و تقدير نيست. مثنوى او معروف است. ديوانى مبسوط نيز به نام شيخ شمس‌الدين تبريزى تمام فرموده‌اند. وفاتش، در سنه672 بوده است.

    صدرالدين قونوى: از مشاهير علماى عظام و از اكابر عرفاى والامقام بوده و او را جناب شيخ محى‌الدين تربيت فرمود. مولوى را با وى، كمال وداد و اتحاد مى‌بود، چنان‌كه روزى مولوى به محفل آن جناب وارد شد؛ وى، بنا بر تعظيم، مسند خود را به مولوى بازگذاشت و خود به كنار رفت. مولوى، بر مسند شيخ ننشست. او گفت: چرا بر روى مسند ننشستى. مولوى گفت: خدا را چه جواب دهم كه بر سجاده تو نشينم. جناب شيخ سجاده را به دور افكند؛ گفت: سجاده‌اى كه تو را نشايد، ما را نيز نشايد.

    عطار نيشابورى: جناب شيخ، از اكابر اين طبقه است و در علو حال وى، كسى را مجال سخن نيست. شيخ فريد‌الدين محمد، در ابتدا مانند آباى معظم خود، صاحب ثروت و مكنت و جامع فضائل و حاوى خصائل و در حكمت الهى و طبيعى بى‌نظير و همتا و عطارخانه‌هاى نيشابور همگى متعلق به جناب شيخ بوده و خود در داروخانه‌ى خاصه، همه روزه بيماران را معالجه مى‌فرمود و بعد از فراغت از معالجات، به نظم مثنویات مى‌پرداخت.

    محى‌الدين عربى: وى، از اعاظم محققین و از اماجد موحدين است. خرقه‌ى وى، به يك واسطه، به حضرت خضر مى‌رسد. وى، مريد شيخ ابوالحسن على، از خلفاى شيخ محى‌الدين عبدالقادر جيلانى است و سلسله‌ى ايشان، به واسطه‌ى معروف كرخى، به حضرت امام ثامن، على بن موسى الرضا(ع) مى‌رسد.

    روضه‌ى دوم

    اين روضه، در ذكر فضلاء و محققین، از ابن سينا تا يحيى لاهيجى است كه به ترتيب عبارتند از: ابوعلى سينا ى بلخى، افضل كاشى، ابوالقاسم فندرسكى، اشراق اصفهانى، ابن يمين فريومدى خراسانى، اثير اخسيكتى، اشرف سمرقندى، احياى همدانى، ابوسعيد كاليبى هندى، انسى سياه‌دانى، اسد كاشى، امرى شيرازى، ابوسعيد بزغش شيرازى، ادايى يزدى، انورى ابيوردى، بندار رازى، باقى تبريزى، بديهى سجاوندى، بهاء‌الدين زكرياى ملتانى، جمال اصفهانى، حافظ شيرازى، حسین يزدى، حارثى مروى، حسن غزنوى، حسامى خوارزمى، حسین خوانسارى، حسن دهلوى، حكيمى طبى، خاقانى شيروانى، خيام نيشابورى و...

    فردوس

    در شرح احوال و اقوال جمعى از عرفا و فضلا و حكماء و فقرا و علماء و شعراى متأخرين و معاصرين است كه عبارتند از:

    آگه شيرازى، اسرار سبزوارى، اخگر کرمانى، آزاد كشميرى، اياز طالش، بسمل شيرازى، بهار دارابى، بهجت شيرازى، تمكين شيروانى، تسليم اصفهانى، حسینى قزوينى، حسرت همدانى، حيران يزدى، حسن نهاوندى، خاکى خراسانى، خالد سليمانيه، خاورى كوزه‌كنانى، خاکى شيرازى، راز شيرازى، رحمت كوزه‌كنانى، رضا على شاه دكنى، رونق کرمانى، رضاى هراتى، زاهد گيلانى، ساغر شيرازى، شهاب ترشيزى، شكيب اصفهانى، شاهد ايزدخواستى، شحنه‌ى خراسانى، صباى كاشانى، صفايى نراقى، صمد همدانى، صدقى کرمانى، طبيب شيرازى، ظفر کرمانى، عيانى جهرمى، على کرمانى، عارف اصفهانى، غالب طهرانى، فخرى ايروانى، فانى اصفهانى، قانع شيرازى، قطب شيرازى، كامل خراسانى، كوثر همدانى، كوثر هندوستانى، محوى استرآبادى، محرم شيرازى، مظفر کرمانى، مجذوب همدانى، منور رازى، محبوب ترشيزى، معطر کرمانى، مجمر اصفهانى، منظور شيرازى و...

    توضيحى مختصر درباره چند تن از بزرگان مزبور:

    اسرار سبزوارى: فخر المحققین، ملا هادى سبزوارى، متخلص به اسرار، تا عشره‌ى كامله از عمر خود را در سبزوار مى‌زيسته، بعد به مشهد مقدس رضوى رفته، به تحصيل كوشيد. بعد از رياضات شرعيه و تكميل فقه و اصول و كلام و حكمت، به شوق اقتباس حكمت اشراق، به خدمت حكماى اصفهان رفته، هشت سال در نزد ملا اسماعيل اصفهانى و ملا على نورى حكمت ديدند. بعد از مراجعت به خراسان، به زيارت مكه رفته و به سبزوار برگشتند و در آنجا به تأليف و تدريس علوم الهيه مشغول شدند.

    صمد همدانى: از اكابر محققین و اماجد محدثين بوده و در عتبات عاليات عرش‌درجات، توقف نموده و در خدمت جناب مير سيد على تحصيل كرده و در مرتبه‌ى پرهيزگارى و زهد و ورع، معاصران او را مسلم داشتند. قرب چهل سال، در عتبات عاليات، به مجاورت و اجتهاد مى‌گذرانيد. عاقبت الامر، به خدمت جناب نورعلى‌شاه اصفهانى رسيد و ارادت او را گزيد، اجازه‌ى ذكر خفى گرفت و به تصفيه و تزكيه مشغول شد. مى‌گويند: مكرر مى‌فرموده كه عن‌قريب، اين محاسن سفيد، به خون من سرخ خواهد گرديد تا آنكه در سال 1216ق، در كربلا به دست وهابيان شهيد شد و عمرش از شصت متجاوز بود كه عالم را بدرود نمود.

    خلد

    در خاتمه‌ى كتاب و ذكر حالات و مقامات مؤلف است.

    وضعيت كتاب

    كتاب، اخيراً با مقدمه و تصحيح و تعليقات ابوالقاسم رادفر و گيتا اشيدرى و به همت پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، به زيور طبع آراسته شده است.فهرست مطالب، در آغاز كتاب و فهرست آيات و احاديث، فهرست كتاب‌ها، فهرست نام كسان و فهرست منابع و مآخذ در پايان آن ذكر شده است.

    وابسته‌ها