تمهيد الأصول في علم الكلام

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    تمهید الاصول فی علم الکلام
    نام کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام
    نام های دیگر کتاب جمل العلم و العمل. برگزیده. شرح

    کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام

    پدیدآورندگان علم‌الهدی، علی بن الحسین (نويسنده)

    طوسی، محمد بن حسن (شارح)

    مشکوه‌الدینی، عبدالمحسن (مقدمه و تصحیح)

    زبان عربی
    کد کنگره
    موضوع شیعه امامیه - اصول دین

    علم الهدی، علی بن حسین، 355 - 436ق. جمل العلم و العمل - نقد و تفسیر

    کلام شیعه امامیه

    ناشر دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر 446 هـ.ش یا 460 هـ.ق یا 1067 م
    کد اتوماسیون 20134


    «تمهيد الأصول في علم الكلام»، اثر ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، با تصحيح و مقدمه دكتر عبدالمحسن مشكوةالدينى، شرح بخش نظرى رساله «جمل العلم و العمل»، تأليف سيد مرتضى على بن حسين موسوى است كه به زبان عربى و در قرن پنجم قمرى، نوشته شده است.

    در ابتداى كتاب، مقدمه مفصلى از مصحح آمده كه به بيان خصوصيات كتاب و روش كار شيخ طوسى در آن، پرداخته شده است (مقدمه، ص ششم تا چهاردهم).

    شيخ طوسى نام اين كتاب را در فهرست كتب خويش، «شرح جمل العلم و العمل» ذكر كرده و در اول همين كتاب و در كتاب «الاقتصاد في ما يجب على العباد» كه گاهى به اين كتاب ارجاع داده، به همين اسم آن را نام برده است. اما در پشت نسخه قديمى اين كتاب كه به شماره 54 مخطوطات در كتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى‌شود، نامش «تمهيد الأصول» و يك جا، «تمهيد في الأصول» نوشته شده است و پاره‌اى از نويسندگان اخير نيز به همين اسم آن را عنوان كرده‌اند و معلوم نيست از چه هنگامى اين نام بر آن نهاده شده است (طوسى، محمد بن حسن، ص نه).

    در اثر حاضر، قسمت عمده‌اى از معارف دقيق و اصول كلى علمى و فلسفى گنجانده شده است و معتقدات شيعه با فرق ديگر مسلمانان و غير مسلمانان مقايسه گرديده و آنچه بر مبناى اصول تشيع خالص درست به نظر آمده، با ذكر دليل و سند محكم، به اثبات رسيده است و به اعتراضات مخالفين، پاسخ گفته شده است (همان، ص دو).

    در تبيين روش شيخ در تنظيم كتاب حاضر، توجه به اين نكته ضرورى است كه علم كلام در آغاز توسط گروه معتزله به وجود آمد و مسائل اصلى آن در پنج اصل، تنظيم شدند و همه آنان متعهد بر اين شدند كه همگى متفق بر اين پنج اصل باشند و به ديگران هم آن را بقبولانند. اين پنج اصل عبارتند از: توحيد و بحث صفات؛ عدل؛ وعد و وعيد؛ منزلت بين‌المنزلتين و امر به معروف و نهى از منكر (همان، ص دوازده).

    هدف اصلى آنان از اين كار، جلوگيرى از برخوردهاى قولى و عملى و زدوخورد بين فرقه‌هاى مسلمانان بود. به همين ملاحظه در هر موضوعى حد متوسطى از عقايد گوناگون را گرفتند تا همه را بر آن متفق و متحد گردانند و به اين وسيله، آشتى و صلح برقرار نمايند (همان).

    اما شيخ طوسى كه هدفى دقيق‌تر از اين داشت، به اين مسئله توجه نمود كه انسان موجودى متعهد و ملتزم به اداى تكليف است و بايد او را به آنچه پيش خود، تعهد ذاتى و فطرى دارد، متوجه گرداند تا همه مردم به رفتار كردن آنچه بر حسب فطرت بر آن متعهد و ملزم هستند، متفق و متحد باشند (همان).

    به همين منظور در اثر حاضر، موضوع علم كلام را تكليف قرار داد و مسائل مربوط به آن را در اين علم، مورد بحث نهاد و مسائل مهمى كه علل يا معاليل و آثار و نتايج عمل كردن به تكليف يا سرپيچى از آن است، در چهار بخش آورد و پنج اصل معتزله را كه مسائل مهم علم كلام است، در اين چهار بخش كتاب، گنجانيد:

    بخش اول، در توحيد و اثبات صفات خداوند كه نتيجه آن، ثابت كردن صفت عدل الهى است؛ بخش دوم، در ماهيت كلام خداوند و تشريع است كه راهنمايى به تكليف است و از صفت عدل، حاصل مى‌شود؛ بخش سوم، وعد و وعيد است كه از دنباله برانگيختن پيامبران، حاصل مى‌شود و نتيجه عمل كردن به تكليف يا دست بازداشتن از آن است؛ بخش چهارم، در به‌پاداشتن حكومت دينى و عدل اسلامى براى اجراى شرع و نتايج حاصل از آن است كه در بحث امامت ذكر مى‌شود (همان، ص دوازده و سيزده).

    بنابراين، تنظيم كتاب در اين چهار بخش، منطبق بر چهار ركن اساسى تكليف است كه عوارض ذاتيه و علل و معاليل آن مى‌باشند و بنا بر آنچه ذكر شد، موضوع علم كلام در نظر شيخ، تكليف است و اينكه موضوع علم كلام را وجود، بماهووجود، يا وجود واجب مى‌دانند، بر خلاف روش شيخ در اين كتاب است؛ زيرا شناختن وجود خداوند و صفات كماليه او بنا بر آنچه شيخ تصريح كرده است، همگى مقدمه براى شناختن تكليف و عمل كردن به آن است (همان).

    شيخ در بيشتر جاهاى كتاب، ريشه و پايه استدلال‌ها را حسن و قبح عقلى و تعهد ذاتى و درونى انسان را به عمل كردن شايسته‌ها و دست بازداشتن از ناشايسته‌ها، قرار مى‌دهد (همان).

    علاوه بر آن، شيخ گفتگو از تكليف ذاتى را چند جا مستقلا عنوان كرده است: يكى در اول كتاب كه كسب معارف را براى پى بردن به تكاليف ذاتى بيان مى‌كند و ديگرى در فصل معارف لازمه است و در جاى ديگر، مستقلا و به‌تفصيل، همين گفتگو را عنوان مى‌نمايد و باز در فصل نبوت و امامت، مطالبى را كه نام برده شد، با شرح زياد روشن مى‌گرداند و در چند جاى كتاب، ثابت مى‌كند كه اگر كسى در مناطق غير مسكون، پرورش يابد و از هيچ‌كس چيزى نياموزد و متدين به هيچ دينى و فرمان‌بر هيچ قانونى نباشد، خود را ترسان مى‌بيند كه مبادا كارى ناشايست از او سر بزند؛ پس خود را متعهد و پيش خود مسئول مى‌يابد كه بايد كارهايى را انجام بدهد و از انجام دادن كارهايى دست باز دارد؛ هرچند خود آن كارها، برايش مبهم و از يكديگر مشخص نيست و فطرتا در صدد جستجو است كه به شناسايى خوب و بد پى ببرد و خوب و بد همان شايسته و ناشايسته است (همان).

    بنا به گفته شيخ در اول كتاب، نخستين وظيفه انسان، انديشيدن است براى شناختن كسى كه شايستگى آموزندگى و راهنمايى او را داشته باشد و براى شناختن او در آغاز بايد از دقت كردن در طبيعت و علوم طبيعى كمك گرفت (همان، ص چهارده).

    شيخ علاوه بر صفحات اول كتاب، در صفحات 438 تا 442 متذكر مى‌شود كه آنچه را انسان پيش خود متذكر مى‌شود، كه بايد آن‌ها را بداند تا آموزنده اصلى را بشناسد، سه بخش است كه در سه مرحله بايد آموخته شود و در هريك از دوره‌ها كوتاهى كند، براى رسيدن به مرحله سوم كه شناختن آموزنده است، فرصتى را از دست داده است (همان).

    شيخ در صفحه 437 متذكر گرديده كه اگر كسى زمان‌هايى را كه بايد در آن دانستنى‌هاى مقدماتى همگانى و متوسط را كه رشد فكرى از آن حاصل مى‌شود و به دانش نهايى كه شناختن آموزنده اصلى است مى‌كشاند، بيهوده از دست داده باشد و اكنون كه بايد از عهده تكاليف عملى خود برآيد، آموزنده اصلى را نشناخته باشد، تا راه از عهده برآمدن تكاليف را از او بگيرد، در اين وقت كم، چه بايد بكند (همان، ص پانزده).

    در صفحه 684 مى‌گويد پيامبران كه تعاليم خدايى را از راه مهربانى كردن به مردن برايشان مى‌آورند و از سوى خداوند به آنان مى‌آموزند، همان چيزهايى را براى مردم توضيح مى‌دهند كه خود مردم از آن آگاه هستند و در صفحه 686 آمده است كه پيامبران آنچه را خود مردم مى‌دانسته‌اند كه بايد انجام بدهند، به آن‌ها يادآورى مى‌كنند (همان).

    از جمله ويژگى‌هاى كتاب، روش شيخ در عنوان كردن مطالب و نيز خصايص استدلالى او در اين اثر است كه مى‌توان آن را در موارد زير، خلاصه نمود:

    الف)- شيخ در آغاز هر فصل، خلاصه مطالبى را كه در آن عنوان مى‌كند، فهرست‌مانند مى‌آورد و مشخص مى‌نمايد كه چه چيزهايى ذكر خواهد كرد (همان، ص هفده).

    ب)- هنگام شروع به مطلب، نخست قضيه مورد بحث را عنوان مى‌كند و پس از تعريف موضوع و كليات مربوط به آن، دليل اثبات قضيه را مى‌آورد، پس از آن نظر ديگران و قضاياى فرعى و ابهاماتى كه شايد پيش بيايد يا پيش آمده باشد، به‌طورى‌كه در مصاحبه‌هاى حضورى مطرح مى‌شود، در قالب سؤال و جواب مى‌آورد و چنان مجسم مى‌كند كه گويى دو نفر روبه‌رو نشسته‌اند، يكى چيزى مى‌پرسد و ديگرى به او پاسخ مى‌دهد و اين روش تا آن زمان كمتر به كار مى‌رفت (همان، ص هجده).

    ج)- شيخ براى تحقيق در اثبات مسائل، دو راه پيش گرفته است و در بيشتر جاها، از هر دو روش استفاده مى‌كند: يكى استخراج تعريف براى موضوع قضايا از تتبع موارد و از مشاهدات و تجربه‌هاى درونى و ديگرى، روش تحليل مفهوم موضوع، به اجزاى ذهنى و جستجو از لوازم عينى آن است؛ زيرا نخست بر حسب روش تجربى خود، به تتبع موارد استعمال نام موضوع پرداخته و مفهوم معينى را برايش قطعى مى‌كند و سپس، تعريف منطقى آن مفهوم را به دست مى‌آورد و اجزاى مفهومى و حدى، يا رسمى آن را، با شاهد گرفتن موارد عرفى و اصطلاحى، استخراج مى‌كند و پس از تعيين اجزا و لوازم عقلى و عرفى آن، به توضيح رابطه مابين موضوع با لوازم كه محمولات بر آن موضوع باشند، مى‌پردازد تا آنهايى كه رابطه على و معلولى ميانشان موجود است و در حال وجود و عدم، همراه با يكديگرند، از محمولات ديگر مشخص كند و از اين راه، قضاياى مطلوب را اثبات يا نفى مى‌كند (همان).

    گاهى نيز براى ثابت كردن رابطه على و معلولى، يا رابطه تضاد و نفى كردن آن، موضوع را از راه نفى و اثبات تقسيم مى‌كند تا شماره اقسام و اصناف را قطعى نمايد؛ وى پس از آن به بررسى يكايك آن اصناف مى‌پردازد تا ثابت كند كه در همه اصناف، آيا رابطه عليت يا تضاد ميان آن‌ها موجود هست يا نيست، تا نفى و يا اثبات قضيه مورد نظر را مسلم نمايد (همان).

    د)- شيخ در هرجا از اين روش منطقى نتوانسته قضيه‌اى را ثابت كند، نظر عمومى اهل تحقيق را سند گرفته و هر قضيه‌اى را همه فرق اسلامى بدون شك و ترديد، پذيرفته باشند، زير عنوان اجماع، سند قرار داده است (همان).

    ه)- شيخ چون در پى‌جويى از صفات روحى و معنوى كه محسوس نيستند، براى نوع انسان هيچ راهى جز اين نمى‌يابد كه آنچه را در خود مى‌بيند، مقياس و ملاك تعريف و شناخت آن صفت قرار دهد و تعاريف مربوط به اين‌گونه صفت‌ها را نخست از مشاهداتى كه در شخص خودش دارد، استخراج مى‌نمايد، سپس جنبه‌هاى اختلاف و مغايرت وجودى خود را كه موضوع آن صفات است، با موجود برتر از خود به دست مى‌آورد و آنچه را لوازم موجوديت جسمانى وحدت موضوع مى‌بيند، از آن صفت حذف مى‌كند، تا مفهوم كلى‌ترى كه عارى از آن خصوصيات جسمانى و حدوث باشد و منافاتى با اثبات هميشگى و بلاآغاز بودن وجود موضوع نداشته باشد، به دست آورد و پس از آن به ثابت كردن ملازمه مابين آن صفت تجريدى با موجود غير جسمانى مى‌پردازد و در مورد اثبات هريك از صفات ثبوتى و سلبى خداوند اين روش را چنين اعمال مى‌كند كه نخست، مفاهيم جزئى مربوط به افراد انسان را به دست مى‌آورد و سپس به تجريد و تعميم آن مفاهيم مى‌پردازد تا قسم برترى از آن را استخراج مى‌كند كه منافاتى با وجوب ذاتى خداوند، نداشته باشد. پس هر صفتى را برايش ثابت مى‌كند، به اين دليل است كه از تجزيه و تحليل مفهوم وجوب ذاتى و تماميت وجود، به دست مى‌آيد و هر چه از او سلب مى‌شود، براى اين است كه با وجوب ذاتى و تماميت وجود، تناقض دارد و اين همان راهى است كه ملا صدرا شش‌صد سال پس از او پيش گرفته است (همان، ص هيجده و نوزده).

    و)- بنا بر آنچه گفته شد، چون ادراكات انسان از محسوسات آغاز مى‌شود و از مشاهده امور مشابه و غير مشابه، موفق به تجريد مفاهيم كلى و جدا كردن عوارض صنفى و مشخصات فردى مى‌گردد، تا به خود ماهيات و عناوين ذاتى اشياء برسد. شيخ با رعايت همين سير تكاملى ذهنى و ادراكات انسانى، برخلاف ديگران، نخست به ثابت كردن وجود ذات الهى نمى‌پردازد، بلكه در آغاز، به اثبات نحوه‌هاى كمال ذاتى كه استقلال و غناى ذاتى، چيزى جز آن‌ها نيست، مى‌پردازد و پس از ثابت كردن برترين مصداق براى هريك از مفاهيم صفات، نتيجه آن مى‌شود كه برترين ذات يا موجودى هست كه مصداق موجود بالذات يا قديم بالذات يا واجب بالذات است؛ زيرا موجود غنى بالذات، كه از هيچ جهتى وابستگى به ديگرى ندارد، هيچ تصورى از او نمى‌توان كرد، جز آنكه، وجود ذاتش عين موجوديت برترين مصداق، براى اين صفات باشد و شيخ اين قسمت اخير را، در فصل جداگانه‌اى عنوان كرده است (همان، ص نوزده).

    بنابراين، روشى كه شيخ در مورد شناختن خداوند، انتخاب كرده است، بر طبق امكان پيشروى ذهن و سير تكاملى ادراكات انسان است كه هميشه از يك مفهوم ناقص، به‌سوى مفهوم كامل‌ترى پيش مى‌رود و كامل‌ترين مفهومى كه پس از پيش رفتن گام‌هاى بسيار، شايد براى افراد انگشت‌شمارى تصور كردنش ميسر شود، همان مفهوم غناى همه‌جانبه مطلق و استقلال همه‌جانبه است كه از آن به وجوب يا قدم ذاتى تعبير مى‌شود (همان).

    شيخ مطالب خود را بر طبق اين سير تكاملى ذهن، در چندين فصل تنظيم نموده و خلاصه‌اش از اين قرار است كه مى‌گويد:

    1. در مرحله اول، نخستين چيزى كه ادراك مى‌شود، دگرگونى‌هاى محسوس است كه در جهان كلى بزرگ ديده مى‌شود و شيخ ثابت مى‌كند كه اين دگرگونى‌ها حقيقى است، نه آنكه تخيلى و موهوم باشد (همان، ص بيست).

    2. مرحله دوم، به اثبات اين قضيه مى‌پردازد كه هيچ دگرگونى، خودبه‌خود در چيزى پديد نمى‌آيد و هيچ جسمى، تغيير حالت نمى‌دهد مگر آنكه نيرويى از خارج بر آن وارد شده باشد و كارى روى آن انجام گرديده باشد و اين، همان اصلى است كه ارسطو از آن، وجود محرك اولى را ثابت مى‌كند (همان).

    3. نتيجه از آن دو مقدمه، اين است كه سرزدن كار و تأثير، به نيروى مؤثر نياز دارد كه صفت قدرت و قوت نام دارد و شيخ از اينجا ثابت مى‌كند كه نيروى انجام كار، يا قدرت، در عالم موجود است، هرچند وجود ذات و چيزى كه اين نيرو متعلق به آن باشد، هنوز مسلم نيست (همان).

    4. ذهن انسان پس از رسيدن به اين مرحله، به جدا كردن وقايع متناسب و مرتبط با يكديگر و يا متضاد با يكديگر، مى‌پردازد و آن‌ها را از هم جدا مى‌بيند و ملاحظه مى‌كند كه با تغيير دادن شرايط، گاهى كارى با كار ديگر متناسب يا غير متناسب مى‌شود و اين را، دليل بر وجود نيروى تطبيق و مقايسه و ادراك و محاسبه مابين كارها مى‌بيند و آن نيرو از صفت دانايى حكايت مى‌كند، بدون توجه به اينكه ذاتى موجود باشد و اين صفت، به او وابستگى داشته باشد (همان).

    5. سپس از اينكه مى‌بينيم صفت توانايى و دانايى، بدون صفت زندگى پيدا نمى‌شود، به وجود اين صفت پى مى‌بريم، بدون توجه به وجود ذاتى كه داراى اين صفت‌ها باشد (همان).

    6. پس از آن پى مى‌بريم كه چون با صفت دانايى، كارها را با يكديگر متضاد يا متناسب درك كرديم، پس انجام شدن يكى از آن كارها در هر موردى، نياز به نيروى انتخاب و برگزيدنش دارد؛ پس كارهاى جبرى و طبيعى را از ارادى، جدا مى‌كنيم و به وجود صفت اختيار، از آن پى مى‌بريم (همان).

    7. پس از پيمودن اين مرحله، چون كسانى به وجود ارباب انواع، اعتقاد داشتند و براى هريك از صفات، وجود جداگانه‌اى مستقل و غير متعلق به هيچ ذاتى مى‌پنداشتند، شيخ براى از بين بردن اين عقيده، از راه تضايف، پيش رفته و مى‌گويد: ميان هر قضيه دانسته‌شده و توانسته‌شده و برگزيده‌شده، با ذاتى كه دانا و توانا و برگزيننده باشد، تضايف حاصل است و اين دو، در تصور و در وجود، از يكديگر جداشدنى نمى‌باشند (همان، ص بيست و بيست‌ويك).

    در پايان مى‌توان گفت چنين روشى كه شيخ انتخاب كرده، اختصاص به خود او دارد و چون منطبق با سير تكاملى ذهن انسان است، بسيار منطقى و محكم به نظر مى‌رسد. برخلاف روش امكان و وجوب كه نخست فلاسفه از آن به اثبات ذات واجب مى‌پردازند و صفات را از آن استخراج مى‌كنند (ر.ك: همان، ص بيست‌ويك).

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست «مسائل و موضوعات»، «صاحب‌نظران و فرق»، «غزوات پيامبر(ص)»، «شهرها و اماكن»، «كتب» و «اعلام و اشخاص»، در انتهاى كتاب آمده است.

    پاورقى‌ها توسط مصحح نوشته شده و در آن‌ها، علاوه بر توضيح برخى كلمات متن، به اختلاف نسخ، اشاره شده است.

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.

    2. طوسى، محمد بن حسن، تمهيد الأصول در علم كلام اسلامى شرح بخش نظرى رساله «جمل العلم و العمل»، ترجمه عبدالمحسن مشكوةالدينى، انتشارات انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران، اسفند 1358.


    پیوندها