حلی، حسن بن یوسف

    از ویکی‌نور
    مرقد علامه حلی، حسن بن یوسف، نجف اشرف
    نام علامه حلی، حسن بن یوسف
    نام‎های دیگر آی‍ت‌ال‍ل‍ه‌ ع‍لام‍ه‌ ح‍ل‍ی‌

    اب‍ن‌ ال‍م‍طه‍ر ال‍ح‍ل‍ی‌

    ح‍ل‍ی‌، ج‍م‍ال‌ال‍دی‍ن‌ ح‍س‍ن‌

    ح‍ل‍ی‌، ح‍س‍ن‌ ب‍ن‌ ی‍وس‍ف‌

    ع‍لام‍ه‌ ح‍ل‍ی‌، ج‍م‍ال‌ال‍دی‍ن‌ ح‍س‍ن‌

    ع‍لام‍ه‌ ح‍ل‍ی‌، اب‍وم‍ن‍ص‍ور ح‍س‍ن‌

    ع‍لام‍ه‌، ح‍س‍ن‌ ب‍ن‌ ی‍وس‍ف

    ع‍لام‍ه‌

    نام پدر شيخ سديدالدين، يوسف بن على بن مطهر حلى
    متولد 27 رمضان سال 647ق
    محل تولد حله
    رحلت 726 ق
    اساتید شيخ سديدالدين حلى (پدر علامه)؛ محقق حلى (دايى علامه)؛ شمس‌الدين محمد كيشى؛ شيخ نجم‌الدين على بن عمر كاتبى قزوينى؛ خواجه نصيرالدين طوسى؛
    برخی آثار أجوبة المسائل المهنائیة

    احکام الخلل في الصلاة -

    احکام الخلل في الصلاة

    إرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان

    تبصرة المتعلمين في أحكام‌الدين

    تحریر الأحکام

    تذکرة الفقهاء

    کد مؤلف AUTHORCODE00008AUTHORCODE




    جمال‌الدين، ابومنصور، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى (647-726 ق)، ملقب به علامه حلى و علامه (به‌صورت مطلق)، فقیه، اصولی، متکلم، او در گسترش فقه شیعه نقش مهمی داشت و نیز مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با مبانی عقلی تبیین کرد.

    فخرالمحققین فرزند ایشان است.

    على بن يوسف بن مطهر حلى برادر بزرگ ایشان است.

    ولادت

    در 27 رمضان سال 647ق و یا 29 رمضان سال 648ق، به دنيا آمد[۱].

    نسب

    پدر او، شيخ سديدالدين، يوسف بن على بن مطهر حلى، از علماى برجسته و نامدار و داراى مقام علمى و اجتماعى بوده است.

    در هنگام حضور خواجه نصيرالدين طوسى در حله و اجتماع علما براى ديدار او، شيخ نجم‌الدين جعفر بن سعيد، در جواب درخواست خواجه براى معرفى عالم‌ترين افراد در علم كلام و اصول، به شيخ سديدالدين و مفيدالدين محمد بن جهم اشاره كرد.

    پدر علامه حلى، در هنگام فتح بغداد توسط هلاكوخان، با شجاعت و درايت خويش شهرهاى حله و كوفه را از تعرض مغول دور نگاه داشت. درحالى‌كه اكثر مردم از ترس، از آن شهر گريخته بودند و اكثر علما قبل از اطلاع از حال خليفه بغداد، جرئت حضور در نزد هلاكوخان را نداشتند، او به محضر سلطان رسيد و بدين‌وسيله به او اطمينان داد كه قلوب مردم اين دو شهر با اوست و با استناد به روايتى از على(ع)، زوال خلافت بغداد را توسط هلاكو پيش‌بينى نمود.

    شهر حله، يكى از شهرهاى معروف و تاريخى عراق محسوب مى‌شود كه به دست سيف‌الدوله از قبيله بنى أسد ساخته شده است و در مدت حيات سيف‌الدوله، بهترين و ارجمندترين شهرهاى عراق محسوب مى‌شده است.

    علامه از طرف پدر، به آل مطهر منسوب است كه خانواده‌اى عربى از قبيله بنى أسد است. اين قبيله بيشترين افراد را در شهر حله داشته‌اند و حكومت و آقايى، متعلق به آنها بوده است و مردان بزرگى كه در حوزه‌هاى علمى و اجتماعى داراى رتبه بوده‌اند، از اين قبيله برخاسته‌اند و براى شرف آنها كافى است كه امراى مزيدى، بنيان‌گذاران حله واسع بر ويرانه‌هاى شهر بابل كه مهد تمدنى بزرگ در تاريخ انسان بوده است، از آنها بوده‌اند و «ابن علقمى»، وزير شيعه خليفه عباسى، «المستعصم» نيز از آنهاست.

    علامه حلى، از طرف مادر نيز به بنى سعيد منسوب است كه خانواده‌اى عربى از قبيله هذيل است و به خاطر قوت نفوذ روحى و جايگاهشان در تدريس و تصنيف كتاب، افتخاراتى بيش از ديگر خانواده‌ها كسب نموده‌اند.

    مادر علامه حلى، خواهر محقق صاحب شرايع و دختر حسن بن ابى زكريا، يحيى بن حسن بن سعيد هذلى حلى است و يكى از زنان عفيف و پاک‌دامن و عالم عصر خويش بوده و در خانه علم و شرف بزرگ شده بود.

    علامه، دوران كودكى خويش را تحت تربيت پدر و مادر دلسوز و عالمش و تحت نظارت دايى بزرگوارش، محقق حلى كه همچون پدرى مهربان براى او زحمت مى‌كشيد، گذراند.

    تحصیلات

    اولين استاد علامه حلى، شخصى به نام «محرم» است كه علامه، خواندن و نوشتن را نزد او فراگرفت، آن‌گاه ادبيات عرب و علم فقه و اصول و حديث و كلام و قواعد آن را نزد پدر و دايى گرامى‌اش كه شأن والايى در تمام علوم، مخصوصاً فقه و اصول و كلام داشتند، خواند.

    تيزهوشى و تلاش او، به‌زودى او را به حلقه درس بزرگان آن زمان رسانيد و نزد اساتيد بزرگوارى كه هركدام، در آن روزگار، برجسته بودند، علوم عقلى از قبيل منطق، فلسفه، هيئت و علوم ديگر را خواند تا اينكه در زمره علما قرار گرفت و در سنين جوانى بر بسيارى از آنها تفوق يافت.

    علامه در اجازه خويش به بنى زهره مى‌گويد: «هنگامى كه نزد شيخ شمس‌الدين كيشى، بعضى از كتاب‌هاى او را مى‌خواندم، ايراداتى بر استاد مى‌گرفتم كه او در بعضى موارد جواب را به بعد موكول مى‌نمود و گاهى نيز در روزهاى بعد، از جواب اظهار عجز مى‌نمود».

    علامه از معدود افرادى است كه هيچ فرصتى را براى تحصيل علم از دست نمى‌داد. هنگامى كه خواجه نصيرالدين طوسى از حله بازگشت، علامه نيز همراه او به بغداد آمد. در مسير حركت، دوازده مشكل علمى خويش را با خواجه در ميان گذاشت و آنها را حل نمود و بعد نيز به تلمذ نزد او مشغول شد.

    بعد از اين زمان، بيشتر وقت او صرف تدريس و تأليف شده است و حتى زمانى كه حوادث روزگار، او را در كنار سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن چنان شيفته او شد كه حاضر به جدايى از او نمى‌شد، باز كار تدريس و تأليف او استمرار داشت.

    اساتيد

    1. شخصى به نام محرم؛
    2. شيخ سديدالدين حلى (پدر علامه)؛
    3. محقق حلى (دايى علامه)؛
    4. شمس‌الدين محمد كيشى؛
    5. شيخ نجم‌الدين على بن عمر كاتبى قزوينى؛
    6. خواجه نصيرالدين طوسى؛
    7. برهان‌الدين نسفى؛
    8. ابن ميثم بحرانى؛
    9. على بن طاووس؛
    10. احمد بن طاووس.

    مشايخ روايى

    1. شيخ سديدالدين حلى (پدر علامه)؛
    2. محقق حلى (دايى علامه)؛
    3. خواجه نصيرالدين طوسى؛
    4. على بن طاوس؛
    5. شيخ بهاءالدين على بن عيسى الاربلى؛
    6. ابن ميثم بحرانى؛
    7. احمد بن عبدالله واسطى؛
    8. احمد بن موسى بن جعفر طاووسي؛
    9. نجم‌الدين، جعفر بن محمد بن جعفر، معروف به ابن نمای حلی؛
    10. عبدالحميد بن ابى‌الحديد معتزلى؛
    11. شيخ جمال‌الدين، حسين بن ابان نحوى؛
    12. شيخ تقى‌الدين، عبدالله بن جعفر بن على صباغ كوفى؛
    13. نجم‌الدين كاتبى قزوينى، معروف به دبیران؛
    14. غياث‌الدين، عبدالكريم بن طاووس؛
    15. جمال‌الدين، محمد بن سليمان بلخى؛
    16. شمس‌الدين، محمد كيشى؛
    17. برهان‌الدين، محمد نسفى؛
    18. شيخ نجيب‌الدين، يحيى بن حسن بن سعيد حلى (پسر عموى مادر علامه)؛
    19. شيخ حسن بن محمد صنعانى؛
    20. شمس‌الدين، عبدالله بخارى؛
    21. شيخ جمال‌الدين، محمد بلخى؛
    22. شيخ مفيدالدين، محمد بن على بن محمد بن جهم حلى أسدى.

    شاگردان

    بنا بر نقلى، نزدیک به 500 مجتهد، از درس علامه فارغ التحصيل شده‌اند، ولى نام اكثر آنها در تاريخ ذكر نشده است. اسامى تعدادى از كسانى كه شاگرد وى خوانده شده‌اند، بدين شرح است:

    1. فخر المحققين (فرزند علامه)؛
    2. قطب‌الدين رازى، شارح شمسيه؛
    3. عميدالدين، عبدالمطلب حسينى اعرجى حلى؛
    4. ضياءالدين، عبدالله؛
    5. تاج‌الدين، محمد بن قاسم بن معيه حسنى حلى؛
    6. احمد بن ابراهیم بن محمد بن حسن بن زهره صادقى حلبى؛
    7. شيخ زين‌الدين، ابوالحسن، على بن احمد بن طراد مطاربادى؛
    8. محمد بن على جرجانى؛
    9. رضى‌الدين، ابوالحسن، على بن احمد مزيدى حلى؛
    10. تقى‌الدين، ابراهیم بن حسين بن على عاملى؛
    11. تاج‌الدين، حسن سرابشنوى؛
    12. مهنا بن سنان حسينى اعرجى مدنى؛
    13. زين‌الدين، على سرورى طبرى؛
    14. جمال‌الدين حسينى مرعشى طبرسى آملى؛
    15. ابوالحسن، محمد استرآبادى؛
    16. زين‌الدين نيشابورى؛
    17. شمس‌الدين، محمد حلى؛
    18. تاج‌الدين، محمود بن زين‌الدين.

    شخصيت علمى

    كثرت تأليفات علامه و سخنانى كه از معاصران او درباره‌اش به ما رسيده است، حاكى از رتبه والاى علمى اوست. وقتى از خواجه نصيرالدين طوسى هنگام بازگشت از حله درباره مشاهداتش سؤال كردند، در جواب گفت: «رأيت خريتا ماهرا و عالما إذا جاهد فاق».

    مقصودش از خريت ماهر، محقق حلى و از عالم، علامه حلى بود. در اين تعبير، از كلمه عالم استفاده شده است و با توجه به اينكه هنگام وفات خواجه، علامه 24 ساله بوده است و اين جمله قبل از آن گفته شده، مى‌توان به مقام والاى علمى او پى برد.

    از سوى ديگر، هنگام وفات محقق حلى، علامه حداكثر 28 سال سن داشته است و در اين زمان رياست شيعه اماميه به عهده او واگذار مى‌شود. اضافه بر اينكه او ملقب به علامه (بدون هيچ قيدى) گشته است و هيچ‌كس در هيچ زمانى، چنين لقبى را كه مورد اتفاق جميع علما باشد، به‌دست نياورده است.

    لقب آیت‌الله نيز در آن زمان و قبل از آن، اختصاص به او داشته است و تا آن زمان، هيچ‌كس به اين لقب مفتخر نشده بود. با توجه به آنچه گفته شد، مقام علمى او آن‌گاه آشكارتر مى‌شود كه بدانيم در زمان او در حله 400 مجتهد بوده است.

    در شأن علمى علامه، تعريفات بسيارى از علما به ما رسيده است كه جمع‌آورى تمام آنها نياز به تأليف كتابى مستقل در اين زمينه دارد. بعضى از كسانى كه شرح حال علما را نوشته‌اند، خود را عاجز از وصف او دانسته و يا به خاطر شهرت بسيار او، از توصيف وى صرف‌نظر كرده‌اند.

    صاحب روضات الجنات مى‌گويد: «چشم زمان، به مثل و مانند او مزين نگشته است و بال‌هاى امكان، به سطح بيان فضائل بسيارش نمى‌رسد؛ چگونه؟ درحالى‌كه از علماى قبل و بعد او، هيچ‌كس شبيه او نبوده است و تاكنون كسى ثناى لايق به حال او را نگفته است؛ اگرچه، همه ثناهايى كه براى ديگران گفته شده، از لقب‌هاى زيبا و علوم شريف، همه را براى او گفته‌اند، پس سزاوار است كه از توصيف او چشم بپوشيم.[۲]

    يكى از امورى كه فضل و رتبه والاى او را آشكار مى‌كند، شرح‌هاى او بر سه كتاب «منطق تجريد»، «حكمت تجريد» و «شرح اشارات» خواجه نصيرالدين طوسى مى‌باشد.

    يكى از شارحان قديمى «تجريد الاعتقاد» مى‌گويد: «اگر شاگرد خواجه بر اين كتاب، شرح ننوشته بود، مطالب عالى آن براى هميشه مخفى مى‌ماند».

    در پايان، مى‌توان درباره او گفت وى شخصى است كه از فضل و دانش او، اركان اسلام، مستحكم گشت و مسلمانان، به‌طور عام و شیعیان، به‌طور خاص، در اين زمينه، بهره‌هاى فراوان بردند، پس او حق عظيمى بر همه مسلمانان، اعم از شيعه و سنى دارد و آن‌طور كه از مناظرات او با اهل سنت مشخص مى‌شود، اگر او نبود اسلام به خاطر كج‌سليقگى بعضى از افراد از بين مى‌رفت.

    ابتكار در تأليف

    علامه، در زمينه‌هاى مختلف علمى، براى هر سه سطح مبتدى، متوسط و عالى، با شيوه‌ها و روش‌هاى متناسب، كتاب نوشته است؛ به‌عنوان مثال، در زمينه فقه، براى سطح مبتدى، سه كتاب «تبصرة المتعلمين»، «إيضاح الأحكام» و «إرشاد الأذهان» و براى سطح متوسط، دو كتاب «قواعد الأحكام» و «تحرير الأحكام» و براى سطح عالى، سه كتاب «مختلف الشيعة»، «تذكرة الفقهاء»، و «منتهى المطلب» را نگاشته است.

    سبک و شيوه نگارش و كميت و کیفیت مطالب، در كتب مزبور متفاوت است؛ مثلاًدر «تحرير الأحكام»، عمده مسائل فقهى، بدون استدلال ذكر شده است و در «قواعد الاحكام»، عمده مسائل فقهى و آن دسته از قواعد كلى فقه كه جزئيات متعددى را شاملند و لوازم هر قاعده بيان شده است و در «مختلف الشيعة»، علاوه بر استدلال بر مسائل فقهى، اختلافات درون‌مذهبى شيعه نيز خاطرنشان شده است و در «تذكرة الفقهاء»، اختلافات فرقه‌هاى اسلامى در مسائل فقهى، تبيين گرديده است و در «منتهى المطلب»، استدلال بر مسائل فقهى، به غايت و نهايت رسيده است.

    ترويج اجتهاد

    مرحوم استرآبادى كه از علماى اخبارى است، يكى از ايرادات كار علامه را تأسيس شيوه اجتهاد در فقه مى‌داند. اين مطلب، هرچند نادرست است، زيرا قبل از علامه، نيز شيوه اجتهاد در بين فقهاى شيعه وجود داشته است، ولى از جبهه‌گيرى سخت اخباریان در برابر او و كتاب‌هاى متعدد فقهى- استدلال او، مى‌توان فهميد كه وى، در اين زمينه، بسيار تلاش نموده و طريقه اجتهاد را رونقى بسزا بخشيده است.

    تأثير و تأثر

    علامه حلى، در فقه و اصول، بيشتر، از دايى خويش، محقق حلى متاثر است؛ به‌گونه‌اى كه مثلاًبافت بسيارى از عبارات «ارشاد» علامه، همان بافت عبارات «شرايع» محقق است كه علامه با اختصار بسيار و باب‌بندى بديع، شكل و صورتى نو به آن داده است.

    تاثير علامه بر علماى پس از خود، در فقه و صول، بسيار چشمگير بوده است. پاره‌اى از اجتهادات او، مثل مسئله عدم تنجس آب چاه به صرف ملاقات با نجاست، در تمام قرون بعد از وى تاكنون، از طرف علما پذيرفته شده است.

    شيوه اجتهاد در فقه كه او رونقش بخشيد، همواره در حال تكامل و سير صعودى بوده و عالمان بعد از او در راه اعتلاى آن كوشيده‌اند و با وجود كتاب‌هاى بسيارى كه در زمينه فقه نوشته شده، هنوز هم كتاب‌هاى او مورد استفاده دانش‌پژوهان است. ملا نظام‌الدين قرشى، در اين باره گفته: «هركس بعد از او آمده، از او استفاده كرده است».

    ميزان تاثيرگذارى او را در زمينه كلام، از شرح‌هاى متعددى كه بر كتاب‌هاى او نوشته شده است و همچنين از متداول بودن تدريس كتاب‌هاى او و مراجعه علما به آنها، حتى تا زمان حاضر، مى‌توان دريافت. اين تاثير، به حدى است كه بعد از او، سبک جديدى در كلام اسلامى يافت نمى‌شود و تمام كسانى كه بعد از او آمده‌اند، يا شارح آثار او بوده‌اند يا در تأليفات خود از همان سبک وى استفاده كرده‌اند.

    خدمات علمى و فرهنگى

    علامه، در سال 702ق، از حله به بغداد آمد و سلطان محمد خدابنده كه قبل از مسلمان شدن، «اولجايتو» خوانده مى‌شد، طى ماجرايى كه به‌صورت‌هاى مختلف نقل شده، توسط وى شيعه شد و چنان شيفته او گرديد كه آن دو، تا سال 716ق (زمان فوت سلطان)، با هم ملازم بودند. در اين مدت، ظاهرا، به پيشنهاد علامه و دستور سلطان، دو مدرسه ساخته شد؛ يكى، در شهر سلطانيه در كنار قبه عظيم، مشهور به قبه سلطانى كه تا الآن باقى است و ديگرى، مدرسه سيار كه در ايام مسافرت سلطان، همراه او حمل مى‌شد و علامه و ساير اساتيد نيز همراه او در تمام مسافرت‌ها حضور داشتند و در اين مدرسه، به تدريس و تأليف مشتغول بودند. مدرسانى از فرقه‌هاى مختلف اهل سنت و شيعه نيز در اين مدرسه تدريس مى‌نمودند كه مى‌توان از آن جمله، «عضدالدين ايجى»، «بدرالدين شوشترى» و «قطب‌الدين يمنى تسترى» را نام برد.

    در اثر تلاش‌هاى علامه و مصاحبت با سلطان، حله، وارث تمدن بابل، جايگاه علمى خويش را بازيافت و موطن اصلى براى علم و علما گرديد و پشتوانه‌اى براى مدرسه سيار گشت.

    حله در آن زمان، مركز تشيع شد و تعليم و تعلم چنان در آن رونق يافت كه به نقل ملا افندى، 400 مجتهد در آن وجود داشت و به نقل سيد صدر، از مجلس درس علامه، 500 مجتهد، فارغ التحصيل شدند. (مقدمه شرح تبصره المتعلمين، چاپ جامعه مدرسين، ص29، به نقل از تأسيس الشيعه).

    در سال 716ق كه سلطان محمد خدابنده فوت كرد، علامه به حله بازگشت و مشغول تأليف و تدريس و تربيت علما و تقويت مذهب و ارشاد مردم شد؛ به‌گونه‌اى كه طالبان علم، از هرطرف به‌سوى او شتافتند. از آن پس، علامه، تا سال 726ق كه چشم از جهان فروبست، از حله خارج نشد، مگر براى اداى مناسك حج در اواخر عمر شريفش.

    در سفر حج، با ابن تيميه در مسجد الحرام ملاقات نمود. ابتدا، ابن تيميه او را نشناخت و از طريقه صحبت و بحث وى بسيار تعجب نمود و از او جوياى نامش شد و علامه در جواب گفت: «من همان كسى هستم كه تو او را «ابن المنجس» مى‌خوانى (ابن تيميه، در كتاب «منهاج السنة» در رد كتاب «منهاج الكرامة»، علامه را به اين نام خوانده بود)». از آن به بعد، بين آن دو، انس و الفت حاصل شد.

    علامه، علاوه بر خدمات علمى و فرهنگى و تبليغ و ترويج مذهب تشيع از طريق تدريس و تألیف و مناظره، به نقل سيد جعفر آل بحرالعلوم، بسيارى از آبادى‌هايى را كه با مال خويش احياء كرده و قنات‌ها و چشمه‌هايش را خودش حفر نموده بود، در زمان حيات خود، وقف نمود.

    مخالفت‌هاى شگفت با علامه

    از آنجا كه علامه، در راه اثبات حقانيت مذهب تشيع و اثبات ولايت حضرت امير(ع) و فرزندان معصوم او و ابطال مرام مخالفان، آثارى بسيار و پربار و استوار را نگاشت و بى‌ترديد تاثيرى فراوان و ماندگار در دل مردم گذاشت، گروهى از علماى سنى، همچون روزبهان و ابن كثير و ابن تيميه و... به مخالفت با وى برخاستند و در اين راه، گاه، جانب انصاف را نهادند و زبان به تهمت و ناسزا گشادند و شراب برهان را با زهرآب بهتان درآميختند.

    و از آنجا كه وى باعث ترويج شيوه اجتهاد در فقه گرديد، برخى از علماى شيعه كه مرام اخبارى‌گرى داشتند، همچون محمدامين استرآبادى و... به انتقاد از وى پرداختند و گاه، در اين راه، زبان را به تندى چرخاندند و وى را هادم دين خواندند و مقلد و مروج اصول اهل سنت دانستند.

    و از آنجا كه او پيوسته در انديشه‌هاى خويش بازنگرى مى‌كرد و دانش خود را كمال مى‌بخشيد و ضرب‌المثل «حرف مرد يكى است» را در گفت‌وگوهاى علمى، باعث ركود انديشه و مرگ دانش مى‌دانست و اين، چه‌بسا موجب تغيير آراء وى مى‌گرديد، دسته‌اى به نكوهش او زبان گشودند و وى را حريص بر نوشتن خواندند؛ آن‌چنان حريص كه حتى فرصت ديدن نوشته‌هاى پيشين خود را ندارد.

    اجازه‌نامه‌هاى علامه

    علامه، چند اجازه‌نامه براى شاگردان خود نوشته است، به شرح زير:

    1. «اجازه‌نامه به بنى زهره»: اين اجازه‌نامه كه در سال 723ق، نوشته شده است، از مفصل‌ترين و مهم‌ترين اجازه‌نامه‌هاى علامه است كه در آن، علاوه بر توصيه‌هاى بسيار به بنى زهره، تمام طرق علامه و كسانى كه وى از آنها روايت مى‌كند و بسيارى از كتاب‌هايش ذكر شده است.

    2 و 3. «دو اجازه‌نامه به سيد نجم‌الدين مهنا»: اين دو اجازه‌نامه، يكى مفصل و ديگرى مختصر است كه دومى در ذى‌حجه سال 709ق، نوشته شده است.

    وفات

    وی در 21 محرم سال 726ق، در حله مزيديه وفات نمود و در يكى از صحن‌هاى روضه اميرالمؤمنين، على(ع) در نجف اشرف دفن گرديد[۳].

    آثار

    درباره تعداد كتاب‌هاى علامه، گفته‌ها مختلف است؛ بعضى، 60، برخى، 95 و گروهى، افزون بر 120 كتاب را به او نسبت داده‌اند.

    اين كتاب‌ها، در موضوعاتى متنوع نوشته شده‌اند؛ به‌گونه‌اى كه مى‌توان گفت علامه در تمام علوم رسمى آن زمان حوزه، كتاب نوشته است.

    محققان، از ميان تمام كتبى كه به وى نسبت داده شده است، 101 كتاب را به‌طور مسلم از او مى‌دانند، 23تا را مشکوک و 10تا را مردود مى‌خوانند.

    در اينجا به شمارش و توضيح مختصر كتاب‌هاى او در موضوعات مختلف مى‌پردازيم:

    الف) در علم فقه:

    1. «تبصرة المتعلمين»: اين كتاب يك جلدى، تمام فقه را از طهارت تا ديات، به‌صورت مختصر و روان و غير مستدل در بر گرفته و شروح و حواشى فراوانى (نزدیک به 35 شرح و حاشيه)، بر آن نوشته شده است.
    2. «منتهی المطلب في تحقيق المذهب»: كتابى است مفصل و مستدل كه در آن، آراء علماى تمام مذاهب اسلامى ذكر شده است. علامه، آن را در 32 سالگى (سال 680ق) آغاز كرده و تا سال 693ق، هفت جلد آن را نوشته است و تا سال 720ق، چيزى به آن نيفزوده و احتمالا تا آخر عمر هم چنين كارى نكرده است و جلد هفتم هم كه نوشته شده است، اكنون موجود نيست.
    3. «إرشاد الأذهان إلی أحكام الإيمان»: كتابى است مختصر و غير مستدل كه در يازدهم شوال سال 696ق، به اتمام رسيده است.
    4. «تحرير الأحكام الشرعية»: كتابى است چهار جلدى، شامل تمام فروع و جزئيات فقه، غير مستدل و حاوى حدود چهل هزار مسئله كه جلد اول، در دهم ربيع‌الأول سال 690ق و جلد دوم، در اول جمادى‌الثانى سال 691ق و جلد سوم، در صفر المظفر سال 697ق و آخرين جلد، در هشتم شوال 697ق، به اتمام رسيده است.
    5. «قواعد الأحكام في مسائل الحلال و الحرام»: كتابى است حاوى خلاصه فتاواى علامه در همه ابواب فقه و مشتمل بر قواعد كلى احكام كه نگارش آن، در ذى‌حجه سال 699ق، پايان يافته است. شروح و حواشى بسيارى بر آن نوشته شده است (نزدیک به 30 شرح و حاشيه) و پسر علامه، شرح مستقلى بر خطبه آن دارد.
    6. «مختلف الشيعة في أحكام الشريعة»: كتابى است كامل، شامل تمام ابواب فقه و حاوى اختلافات علماى شيعه با يك‌ديگر همراه با استدلال هركدام و نظر خود علامه.
      جلد اول اين كتاب، در چهارم جمادى‌الثانى سال 699ق و جلد هفتم و هشتم، در پانزدهم ذى‌قعده سال 708ق، به اتمام رسيده است. حواشى بسيارى بر اين كتاب نوشته شده است (نزدیک به سيزده حاشيه).
    7. «تذكرة الفقهاء»: كتابى است نيمه‌تمام و استدلالى كه در آن اختلاف شيعه و اهل سنت بيان شده است. اكنون تنها پانزده جلد آن تا آخر كتاب نكاح موجود است، ولى از كلام فخر المحققين آشكار مى‌شود كه چند جلد ديگر و تا پايان كتاب ميراث نيز از قلم علامه صادر شده است. علامه از جلد اول، در 24 صفر سال 703ق و از جلد پانزدهم، در 16 ذى‌حجه سال 720ق، فارغ گرديده است.
    8. «نهاية الأحكام»: كتابى است نيمه‌تمام و استدلالى كه مصنف فتاواى علماى شيعه را در آن خلاصه كرده و بدون تفصيل، به دلائل آنها اشاره نموده است. از اين كتاب، تنها باب‌هاى طهارت و نماز و زكات و بيع تا آخر صرف، نوشته شده است.
    9. «تسبيل الأذهان إلى أحكام الإيمان».
    10. «تسليك الأفهام في معرفة الأحكام»: شيخ فارس حسون، در مقدمه كتاب «إرشاد الأذهان»، چاپ جامعه مدرسين، اين كتاب را همان «تسبيل الأذهان» مى‌داند.
    11. «تلخيص المرام في معرفة الأحكام»: كتابى است مختصر كه شرح‌هاى بسيارى بر آن نوشته شده است و اولين شرح آن، «غاية الأحكام» است كه خود مصنف آن را نوشته است.
    12. «تهذيب النفس في معرفة المذاهب الخمس».
    13. «غاية الأحكام في تصحيح تلخيص المرام»: اين كتاب، شرح كتاب «تلخيص المرام» مصنف است.
    14. «مدارک الأحكام»: مصنف، در جايى گفته است كتاب طهارت و صلات آن در يك جلد نوشته شده است و در جاى ديگر آن را هشت جلد مى‌داند.
    15. «المعتمد في الفقه».
    16. «المنهاج في مناسك الحاج»: در اين كتاب، مسائل حج به همراه مستحبات و ادعيه، تفصيلا مورد بحث قرار گرفته است.
    17. «واجبات الحج»: رساله‌اى است درباره واجبات حج و اركان آن، بدون ذكر ادعيه و مستحبات و از ارجاعى كه در ديباچه آن، به كتاب «المنهاج في مناسك الحاج» داده شده، معلوم مى‌شود بعد از آن نوشته شده است.
    18. «واجبات الوضوء و الصلاة»: رساله‌اى است مختصر در واجبات وضو و نماز كه علامه آن را براى وزير، ترمتاز نوشته است.

    ب) در علم اصول فقه:

    1. «تهذيب طريق الوصول إلى علم الأصول»: خلاصه كتاب «الجامع في أصول الفقه» مصنف است كه قبل از كتاب «المعالم» در عراق و جبل عامل، محور تدريس بوده است و مصنف، آن را به نام پسرش فخر المحققين نوشته است.
    2. «نهج الوصول إلى علم الأصول»: كتابى است يك جلدى، داراى ده باب و به «منهج الوصول إلى علم الأصول» نيز نام‌گذارى شده است.
    3. «نهاية الوصول إلى علم الأصول»: كتابى است جامع در چهار جلد كه در آن، آراء متقدمان و متأخران ذكر شده است. مصنف، اين كتاب را به خواهش پسرش فخر المحققين نوشته و سپس آن را تلخيص كرده است.
    4. «مبادئ الوصول إلى علم الأصول»: كتابى است كوچك و داراى شروح و حواشى بسيار (در الذريعه، 10 شرح و حاشيه براى آن ذكر شده است).
    5. «شرح غاية الوصول إلى علم الأصول»: شرحى است غير مزجى بر كتاب «غاية الوصول» غزالى.
    6. «منتهى الوصول إلى علمي الكلام و الأصول»: در اين كتاب، علاوه بر علم اصول، درباره علم كلام نيز بحث شده است.
    7. «النكت البديعة في تحرير الذريعة»: اين كتاب، تحرير كتاب «الذريعة إلى أصول الشيعة» سيد مرتضى است.
    8. «غاية الوصول و إيضاح السبل في شرح مختصر منتهى السؤول و الأمل في علمى الأصول و الجدل»: اين كتاب، شرح مختصر ابن حاجب است و عسقلانى آن را در نهايت خوبى از جهت تحليل الفاظ و تقريب معانى دانسته است.

    ج) در علم كلام:

    1. «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»: اين كتاب كه در حدود سال‌هاى 690 تا 696ق، تأليف شده، شرحى است غير مزجى بر كتاب «تجريد الاعتقاد» خواجه نصيرالدين طوسى.
    2. «كشف الفوائد في شرح قواعد العقائد»: اين كتاب، شرحى است غير مزجى بر كتاب «قواعد العقائد» خواجه نصيرالدين طوسى.
    3. «منهاج الكرامة أو تاج الكرامة في إثبات الإمامة»: كتابى است در اثبات امامت حضرت على(ع) و رد امامت ديگران.
    4. «نهج الحق و كشف الصدق»: در اين كتاب، درباره تمام اصول دين (توحيد، نبوت، امامت، عدل و معاد) بحث شده است، ليكن اكثر مطالب آن به بحث امامت اختصاص يافته و امامت حضرت على(ع)، اثبات و امامت ديگران، رد شده است. دو فصل پايانى كتاب، به رد مذهب اهل سنت از طريق طرح مباحث فقهى و اصولى اختصاص دارد.
    5. «الباب الحادي عشر في أصول‌الدين»: هنگامى كه علامه، كتاب «مصباح المتهجد» شيخ طوسى را تلخيص نمود، بر ده باب آن، يك باب ديگر افزود و آن را به اصول دين اختصاص داد. اين باب، چون جامع مسائل اصول عقائد بود و مردم، بسيار به آن احتياج داشتند، خود مستقلا طبع گرديد و محققان، به شرح و تعليقه و ترجمه آن اهتمام ورزيدند و بعضى از اديبان آن را به نظم كشيدند. (علامه تهرانى، نزدیک به 35 شرح و حاشيه براى آن ذكر مى‌كند).
    6. «السعدية»: رساله‌اى است مختصر، مشتمل بر اصول و فروع دين كه به درخواست سعدالدين، محمد ساوجى، وزير غازان‌خان و سلطان محمد خدابنده، نوشته شده است. علامه خود مى‌گويد: در رساله سعديه، آنچه را بايد مرجع هر عاقلى در اصول و فروع دين باشد، بيان كردم و ترك اين مطالب و مخالفت با آنها در هيچ حالى جايز نيست).
    7. «كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين»: اين كتاب كه نام ديگر آن، «منهاج اليقين» است، به درخواست سلطان محمد خدابنده، در سلطانيه نوشته شده است.
    8. «استقصاء النظر في القضاء و القدر»: اين كتاب كه نام ديگر آن، «رساله بطلان الجبر» است، در پاسخ به درخواست سلطان محمد خدابنده، مبنى بر بيان ادله‌اى در مورد اختيار انسان نوشته شده است. علماى اهل سنت، به رد اين كتاب پرداخته و شهيد قاضى نورالله شوشترى، كتاب «النور الأنور» و «النور الأزهر» را در دفاع از آن نوشته است.
    9. «أنوار الملوك في شرح الياقوت»: اين كتاب، شرحى است غير مزجى بر كتاب «الياقوت» تأليف ابراهیم بن نوبخت، از متكلمان خاندان نوبختى. عميدالدين، پسر خواهر علامه، بر اين شرح، شرحى نوشته است.
    10. «إيضاح مخالفة السنة لنص الكتاب و السنة»: اين كتاب، به روشى بديع، مخالفت اهل سنت با تمام آيات قرآن را بيان نموده است. از اين كتاب تنها جلد دوم به دست ما رسيده است كه شامل سوره آل عمران مى‌باشد.
    11. «نظم البراهین في أصول‌الدين».
    12. «معارج الفهم في شرح النظم»: اين كتاب، شرح كتاب «نظم البراهین في أصول‌الدين» است.
    13. «الألفين الفارق بين الصدق و المين»: علامه، در اين كتاب كه به درخواست پسرش نوشته است، هزار دليل بر امامت حضرت على(ع) و هزار دليل بر رد مخالفان ذكر كرده است. اين كتاب، در اصل، مرتب نبوده و فخر المحققين آن را مرتب كرده و اكنون از هزار دليل دوم، تنها سى و اندى در دست است و احتمالا فخر المحققين به بيشتر از اين دسترسى نيافته است. اين كتاب، در سال 712ق، نوشته شده است.
    14. «منهاج اليقين في أصول‌الدين»: ابن عتائقي، شرحى بر اين كتاب نوشته و آن را «الإيضاح و التبيين» ناميده است.
    15. «الخلاصة في أصول‌الدين».
    16. «نهاية المرام في علم الكلام»: عبدالحميد اعرجى، پسر خواهر علامه، درباره آن گفته است: هركس مى‌خواهد به نهايت علم كلام دسترسى يابد، به اين كتاب مراجعه كند.
    17. «واجب الاعتقاد على جميع العباد»: كتابى است حاوى جميع مسائل اجماعى بين علماى شيعه اماميه، پيرامون آنچه اعتقاد به آن واجب است. شروح متعددى بر اين كتاب نوشته شده است كه از جمله آنها «تحصيل السداد» است. (الذريعه، 5 شرح براى اين كتاب ذكر نموده است).
    18. «نهج المسترشدين في أصول‌الدين»: كتاب كلامى كوچكى است كه علامه آن را به درخواست پسرش نگارش نموده است. شروح بسيارى بر اين كتاب نوشته شده است (الذريعه، 9 شرح را نقل كرده است). از معروف‌ترين شرح‌هايش، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، تأليف فاضل مقداد مى‌باشد.
    19. «الأربعين في أصول‌الدين».
    20. «الأبحاث المفيدة في تحصيل العقيدة».
    21. «خلق الأعمال».
    22. «تسليك النفس إلى حضيرة القدس».
    23. «التناسب بين الأشعرية و فرق السوفسطائي».
    24. «مقصد الواصلین في أصول‌الدين».
    25. «تنقيح قواعدالدين المأخوذ عن آل يس».
    26. «منتهى الوصول إلى علمي الكلام و الأصول».
    27. «منهاج الهداية».
    28. «معراج الدراية».

    د) در علم منطق و فلسفه:

    1. «بسط الإشارات في شرح الإشارات».
    2. «الإشارات إلى معاني‌الإشارات».
    3. «إيضاح المعضلات من شرح الإشارات»: در اين شرح، متن «اشارات» و شرح خواجه بر آن، هر دو، تبيين شده است.
    4. «الأسرار الخفية في العلوم العقلية»: اين كتاب را علامه، به نام هارون بن شمس‌الدين جوينى (متوفاى سال 685ق) نوشته است و مشتمل بر منطق و طبیعیات و الهيات است.
    5. «إيضاح المقاصد من حكمه عين القواعد»: متن اين كتاب، از كاتبى قزوينى، از علماى معاصر خواجه نصيرالدين طوسى است و علامه آن را شرح كرده است.
    6. «تحصيل الملخص»: تنها يك جلد از آن موجود است و مثل شرح براى «ملخص» فخرالدين رازى مى‌ماند كه در حكمت و منطق نوشته شده است.
    7. «حل المشكلات من كتاب التلويحات»: اين كتاب كه نام ديگرش، «كشف المشكلات من كتاب التلويحات» است، شرح كتاب «تلويحات» شيخ شهاب‌الدين سهروردى است.
    8. «كشف الخطأ من كتاب الشفاء».
    9. «مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق»: كتابى است در سه موضوع منطق و طبیعیات و الهيات و نسخه‌اى از آن در دانشگاه تهران موجود است.
    10. «المحاكمات بين شراح الإشارات».
    11. «القواعد و المقاصد في المنطق و الطبیعی و الإلهي».
    12. «تحرير الأبحاث في معرفة العلوم الثلاث (منطق، طبیعیات و إلهيات)».
    13. «تنقيح الأبحاث في معرفة العلوم الثلاث».
    14. «المباحث السنية و المعارضات النصيرية».
    15. «إيضاح التلبيس من كلام الرئيس».
    16. «الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد».
    17. «القواعد الجلية في شرح الشمسية»: شرحى است غير مزجى بر كتاب «الشمسية» كاتبى قزوينى كه علامه آن را در سن 30 سالگى؛ يعنى سال 677ق، نوشته است و مى‌توان آن را مختصر علامه در منطق ناميد، زيرا او در هر علمى به نوشتن كتاب‌هاى مختصر و متوسط و مفصل اقدام نموده است.
    18. «آداب البحث».
    19. «الدر المكنون في علم القانون».
    20. «نهج العرفان في علم الميزان».
    21. «نور المشرق في علم المنطق».

    ه) در علم تفسير:

    1. «نهج الإيمان في تفسير القرآن».
    2. «السر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز

    »: نام ديگر آن، «القول الوجيز في تفسير الكتاب العزيز» است. آنچه اكنون از اين كتاب موجود است، شامل سوره فاتحه و بقره مى‌باشد كه آن هم قبل از آيه مالك يوم‌الدين و آخر سوره بقره از آيه آمن الرسول را در بر ندارد.

    و) در علم حديث:

    1. «استقصاء الاعتبار في تحرير معاني‌الأخبار»: علامه مى‌گويد: در اين كتاب، هر حديثى را كه به دست ما رسيده است ذكر كرده‌ايم و در مورد آن بحث نموده‌ايم كه صحيح السند است يا نه و متنش متشابه است يا نه و آن‌گاه درباره مطالبى كه متن روايت، مشتمل بر آنهاست، مثل مطالب اصولى و ادبى و هر آنچه از متن استنباط مى‌شود، مثل احكام شرعى و غير آن تحقيق نموده‌ايم.
    2. «مصابيح الأنوار»: اين كتاب، اكنون موجود نيست.
    3. «الدر و المرجان في الأحاديث الصحاح».
    4. «جامع الأخبار».
    5. «شرح الكلمات الخمس»: پنج كلمه از حضرت على(ع) در جواب كميل بن زياد، در اين كتاب شرح داده شده است.
    6. «مختصر شرح نهج‌البلاغه»: بعضى گفته‌اند: اين كتاب، خلاصه شرح كمال‌الدين بن ميثم، استاد علامه، است.
    7. «النهج الوضاح في الأحاديث الصحاح»: اين كتاب، اكنون موجود نيست.

    ز) در دعا:

    1. «منهاج الصلاح في اختصار المصباح»: اين كتاب، تلخيص «مصباح المتهجد» شيخ طوسى است و علامه آن را به خواهش وزير، عزالدين، محمد بن محمد قوهرى نوشته است.
    2. «الأدعية الفاخرة عن الأئمة الطاهرة(ع)».

    ح) در علم رجال:

    1. «إيضاح الاشتباه في أسماء الرواة»: اين كتاب كه «إيضاح الاشتباه في ضبط تراجم الرجال» نيز ناميده شده است، در موضوع ضبط صحيح اسامى مختلف راويان مى‌باشد و در آن، به ترتيب حروف الفبا، اول، اسم خود شخص، سپس پدران او و در نهايت، شهر وى آمده است و براى رفع اشتباه، حركات حروف اسماء نيز ذكر شده است.
    2. جد صاحب روضات، كتاب مزبور را به نظم كنونى كه در حروف دوم و سوم نيز ترتيب لحاظ شده است، منظم كرد و آن را «تقسيم الإفصاح» ناميد و شيخ علم الهدى، پسر محقق فيض، آن را تكميل نمود و «نضد الإيضاح» خواند.
    3. «خلاصة الأقوال في معرفة الرجال»: فصل اول اين كتاب، در مورد افراد مورد وثوق و اطمينان و فصل دوم آن، در مورد ضعفاء و كسانى است كه سخنشان مردود است يا علامه درباره آنها توقف نموده است.
    4. «كشف المقال في معرفة الرجال»: اين كتاب، اكنون موجود نيست.

    ط) در علم نحو:

    1. «بسط الكافية»: كتابى است يك جلدى كه در آن، «شرح كافيه» خلاصه شده است.
    2. «كشف المكنون من كتاب القانون»: اين كتاب، خلاصه شرح جزوليه در نحو است.
    3. «المطالب العلية في علم العربية».
    4. «المقاصد الوافية بفوائد القانون و الكافية»: در اين كتاب، بين كتاب «جزوليه» و «كافيه»، جمع شده و هر جا نياز به مثال بوده، امثله‌اى اضافه گرديده است.
    5. «لب الحكمة في النحو».

    ى) در تاريخ:

    «الدلائل البرهانية في تصحيح الحضرة الغروية»: اين كتاب، تلخيص كتاب «فرحة الغرى» نوشته سيد عبدالكريم بن طاوس حلى است و در آن، تمام دلائلى كه موضع قبر حضرت على(ع) را نشان مى‌دهد، بيان گرديده است.

    پانویس

    وابسته‌ها


    القواعد الجلية في شرح الرسالة الشمسية

    أجوبة المسائل المهنائیة

    احکام الخلل في الصلاة

    إرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان

    الباب الحادي عشر

    تبصرة المتعلمين في أحكام‌الدين

    تحریر الأحکام

    تذکرة الفقهاء

    تبصرة المتعلمين في أحكام‌الدين

    تلخیص المرام في معرفة الأحکام

    جامع المقاصد في شرح القواعد

    الرسالة السعدیة

    روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان

    شرح تبصرة المتعلمین

    فواید القواعد

    قواعد الأحکام

    شرح تبصرة المتعلمین

    مختلف الشیعة في أحکام الشریعة

    مفتاح الکرامة في شرح قواعد العلامة

    منتهی المطلب في تحقیق المذهب

    منتهی المطلب

    نهایة الإحکام في معرفة الأحکام

    تحریر الأحکام الشرعیة علی مذهب الإمامیة

    شرح تبصره علامه حلی ره

    إیضاح الإشتباه

    آینه یقین

    کلمات المحققین

    الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد

    الفین

    ترجمه كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين(ع)

    نهج الحق و کشف الصدق

    کشف المراد في شرح تجرید الإعتقاد

    مبادي الوصول إلی علم الأصول

    نهایة الوصول إلی علم الأصول

    ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین

    إستقصاء النظر في القضاء و القدر

    إشراق اللاهوت في نقد شرح الیاقوت

    ترجمه و شرح باب حادي عشر (علامه حلی، حسن بن یوسف)

    أنوار الملکوت في شرح الیاقوت

    تسلیک النفس إلی حظیرة القدس

    توضیح المراد

    ترجمه دلائل الصدق

    کشف المراد شرح فارسی تجرید الإعتقاد

    شرح کشف المراد

    شرح منهاج الکرامة في معرفة الإمامة

    معارج الفهم في شرح النظم

    مناهج الیقین في أصول الدین

    منهاج الکرامة في معرفة الإمامة

    نهایة المرام في علم الکلام

    کشف المراد في شرح تجرید الإعتقاد (قسم الإلهیات)

    نهج الحق و کشف الصدق

    الألفين في إمامة مولانا أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام

    رجال العلامة الحلي

    کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين

    مجموعة نفیسة في تاریخ الأئمة(ع) من آثار القدماء من علماء الإمامیة الثقات

    تهذیب الوصول إلی علم الأصول

    شرح منهاج الکرامة في معرفة الإمامة و الرد علی منهاج السنة لإبن التیمیة

    الأئمة الإثنا عشر في کتاب منهاج الکرامة للعلامة الحلي و نقد کلام ابن تیمیة حولهم

    تکملة التبصرة

    الألفین الفارق بین الصدق و المین

    ايضاح المقاصد من حكمة عين القواعد

    شرح الباب الحادی عشر

    الأسرار الخفية في العلوم العقلية

    الجوهر النضید/ترجمه

    ترجمه و شرح باب حادی عشر

    توضیح و تکمیل شرح باب حادی عشر

    هداية الأصول (شرح فارسی باب حادی‌عشر)

    إیضاح مخالفة السنة لنص الکتاب و السنة

    منهاج الصلاح في اختصار المصباح

    در ثمین ترجمه كشف الیقین علامه حلی

    رساله سعدیه

    نگاهی به زندگی دوازده امام علیهم‌السلام

    بیان النافع یوم الحشر في شرح الباب الحادي العشر

    شرح تبصره المتعلمین فی احکام الدین

    ترجمه و شرح كشف المراد

    استقصاء النظر فی البحث عن القضاء و القدر

    کشف اللثام

    ترجمه شرح باب حادی عشر، یا، جامع شهرستانی

    المستجاد من کتاب الارشاد

    ترتيب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال

    خلاصة الأقوال في معرفة الرجال

    مختلف الشيعة في أحکام الشريعة

    الفهرست

    مجموعة الرسائل

    مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان

    الألفين في إمامة مولانا أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام

    مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: بضمیمه کتاب الباب الحادی عشر

    شرح باب حادیعشر

    Certainty Uncovered

    کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد

    رجال العلامة الحلی

    إرشاد الأذهان إلی أحكام الإيمان (ترجمه نجفی اصفهانی)

    شرح کشف المراد

    متن و ترجمه کتاب شریف الالفین بین الصدق و المین فی امامه مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام

    شرح القانون

    الألفين في إمامة مولانا أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام

    الألفین في إمامة أمیر المؤمنین علي بن أبي‌طالب علیه‌السلام

    مفتاح الکرامة في شرح قواعد العلامة

    شرح کشف المراد (محمّدی خراسانی)

    تبصرة المتعلمين في أحكام الدين (ترجمه شعرانی)