دانی، عثمان بن سعید

    از ویکی‌نور
    دانی، عثمان بن سعید
    نام دانی، عثمان بن سعید
    نام‎های دیگر اب‍ن ‌ال‍ص‍ی‍رف‍ی‌، ع‍ث‍م‍ان ‌ب‍ن‌ س‍ع‍ی‍د

    اب‍و ع‍م‍رو ال‍دان‍ی

    دان‍ی‌، اب‍و ع‍م‍رو ع‍ث‍م‍ان

    ع‍ث‍م‍ان‌ ال‍دان‍ی‌

    ق‍رطب‍ی‌، ع‍ث‍م‍ان ‌ب‍ن‌ س‍ع‍ی‍د

    نام پدر سعيى
    متولد 371ق
    محل تولد وستاى قوته راشه واقع در حومۀ قرطبه اندلس
    رحلت 444 ق
    اساتید ابوالمطرف عبدالرحمن بن عثمان قشيرى

    ابوالعباس احمد بن محمد، بدر قاضى

    ابومحمد عبدالرحمن بن عمر بن محمد معدل

    برخی آثار ‏البيان في عدّ آي القرآن
    کد مؤلف AUTHORCODE00423AUTHORCODE

    ابوعمرو دانى، عثمان بن سعيد بن عثمان اموى قرطبى دانى (371- 444 ق)، مقرى و محدث بزرگ مالکی اندلس در قرن چهارم و پنجم

    ولادت

    خاندان وى كه از موالى حاكمان اموى اندلس بودند، از روستاى قوته راشه واقع در حومۀ قرطبه برخاستند. ابوعمرو به ابن صيرفى نيز شهرت داشته است. وی در 371ق برابر با 981م زاده شد.

    تحصیلات

    اطلاعات اندكى كه از شرح حال ابوعمرو داريم برگرفته از نوشته‌اى به قلم خود اوست كه ياقوت آن را نقل كرده است.بنابر اين گزارش و ديگر منابع، ابوعمرو در 14 سالگى تحصيل علم را آغاز كرد.نخست ساليانى به حلقۀ درس عالمان و محدثان بزرگ قرطبه پيوست، تا آنكه در محرم 397 راهى مشرق شد.

    وى 4 ماه در قيروان اقامت كرد و نزد جمعى از شيوخ آن ديار حديث فرا گرفت.

    در شوال همان سال به مصر در آمد و تا موسم حج 398ق در آنجا ماندگار شد.

    در همين سال حج گزارد و در مكه اقامت كرد و از محدثان برجستۀ حجاز حديث، فقه، ادبيات و دانشهاى ديگر آموخت.

    آنگاه از مكه به مصر بازگشت و پس از اندك زمانى راهى مغرب شد و در مسير سفر چند ماهى در قيروان اقامت گزيد.

    بازگشت ابوعمرو به قرطبه در 399ق با آغاز شورش بربرها بر زمامداران اموى-كه به انقراض سلسلۀ آنان انجاميد-همزمان گرديد. حدود 4 سال در زادگاهش به سر برد و پس از آن 7 سال در سر قسطه اقامت كرد.سپس به وطّه و در 409ق به دانيه سفر كرد و همان سال به ميورقه رفت و 8 سال در آنجا بماند.

    سرانجام ابوعمرو در 417ق به دانيه رفت و تا آخر عمر در همانجا زيست و به تعليم و تدريس و تأليف روزگار سپرى ساخت.

    دقت در ضبط، توانمندى حافظه و هوش سرشار را از ویژگی‌هاى ابوعمرو دانى برشمرده‌اند. قطعاتى كه از ارجوزۀ اعتقادى وى در دست است، از تعصب شديد مذهبى و عرق دينى او حكايت دارد.زهد و پارسايى او را مى‌توان تا حدودى تحت تأثير ویژگی‌هاى روحانى و سجاياى اخلاقى استادانش، به ويژه ابن ابى زمنين (ه‍ م) دانست.

    مشايخ و استادان

    ابوعمرو دانى استادان اندلسى، مصرى، حجازى، شامى و عراقى بسيار ديده بود كه تهيۀ فهرست جامعى از آنان ميسر نيست و منابع موجود تنها به ذكر نام بعضى از مشهورترين ايشان پرداخته‌اند.در ميان شيوخ وى، ابوالمطرف عبدالرحمن بن عثمان قشيرى زاهد، جايگاه ويژه‌اى دارد،

    زيرا ابوعمرو بيش از مجموع احاديثى كه از ديگران نقل كرده، احاديث او را در آثار خود آورده است.

    ابن ابى زمنين، محدث بزرگ اندلس نيز در شمار مشايخ حديث وى بوده است.همچنين ابوالعباس احمد بن محمد، بدر قاضى، ابومحمد عبدالرحمن بن عمر بن محمد معدل، عبدالوهاب بن احمد بن حسن بن منير خشّاب، احمد بن ابراهیم بن فراس معدل مكى و ابوالحسن على بن محمد قابسى از ديگر مشايخ او در حديثند.

    از استادان وى در قرائت، نامدارتر از همه، طاهر بن عبدالمنعم ابن غلبون (د 399 ق) بود كه ابوعمرو قرآن را به چند روايت از روايات مشهور قراء سبع همچون حفص از عاصم نزد او ختم كرده بود. از شيوخ ديگر وى در قرائت كه در مقدمۀ التيسير از آنان نام برده (ص 10-16)، ابوالفتح فارس بن احمد حمصى، ابوالقاسم خلف بن ابراهیم خاقانى و ابوالقاسم عبدالعزيز بن جعفر، معروف به ابن ابى غسّان را بايد نام برد.ابومسلم محمد بن احمد كاتب بغدادى نيز استاد ديگر وى در حديث و قرائت است كه ابوعمرو نزد او كتاب السبعۀ ابن مجاهد را استماع كرده است.

    شاگردان و راويان

    جمع كثيرى از مقريان، محدثان، فقيهان و اديبان اندلس، به ويژه اهل دانيه، از ابوعمرو بهرۀ علمى گرفته‌اند.وى پس از بازگشت از سفر مشرق در ميورقه، المريه و ديگر شهرهاى اندلس، به خصوص دانيه، بر مسند افادت تكيه زد و شاگردان بسيارى را در علم قرائات و ديگر زمينه‌ها پرورش داد.

    3 تن از مشهورترين آنان، مقريانى هستند كه خود در اندلس حوزه‌هاى قرائت تشكيل داده‌اند:يكى، فرزندش ابوالعباس احمد(د 471 ق) است كه پس از پدر در دانيه بر مسند اقراء تكيه زد؛ ديگرى، ابوداوود سليمان ابن نجاح مغربى، شيخ القراء بلنسيه (د 496 ق) است كه مدت مديدى در ملازمت ابوعمرو دانى به سر برد و بيشتر تأليفات وى را از خود او استماع كرد و آثار ابوعمرو دانى را در سراسر اندلس رواج داد؛ سومى، ابوعبدالله محمد بن عيسى تجيبى طليطلى، معروف به مغامى(د 485 ق) است كه در اشبيليه به تدريس قرائت اشتغال داشت.

    شهرت ابوعمرو دانى به عنوان مقرى و تأليفات مشهور او در علم قرائت، مقام علمى او را در حديث از نظرها دور داشته است.اين در حالى است كه منابع كهن از او به عنوان محدثى بزرگ كه از مغرب به مشرق در طلب حديث سفر كرده است، ياد مى‌كنند.تأليف شناخته شدۀ او در حديث كتاب السنن الواردة فى الفتن است كه بنا به گفتۀ ذهبى(سير،81/18) گواه تبحّر او در علم حديث است.ابوعمرو در اين تأليف، كتاب جامعى در باب روايات مربوط به حوادث آخر الزمان و فساد روزگار و «اشراط الساعة»گرد آورده است.

    علم قرائت

    رونق فراوان حوزه‌هاى تدريس قرائت در مشرق اسلامى، ابوعمرو دانى را كه در طلب دانش به شرق آمده بود، سخت شيفته گردانيد و او را بر آن داشت تا قرائت را رشتۀ تخصصى خود قرار دهد.وى در كتاب طبقات القراء، زندگى نامه و شيوخ و تلاميذ و فهرست آثار همۀ قاريان و مقريان را از صحابه و تابعين گرفته، تا عصر خود به ترتيب الفبايى گرد آورد و همين تتبع و پى جويى سير تاريخى و تحول علم قرائات كه ابوعمرو در تأليف اين كتاب رنج آن را بر خود هموار ساخت، آنچنان دانش و بينشى، براى وى فراهم آورد كه توانست پس از ابن مجاهد (ه‍ م)جايگاهى بلند در علم قرائات به خويش اختصاص دهد؛ چنانكه يك سده بعد، ابن خير اشبيلى از بين 76 فقره کتاب‌هاى درسى قرائات كه نزد استادان و مشايخ خود خوانده،16 مورد از تأليفات ابوعمرو دانى را در فهرسۀ خود آورده است.نيز بنا به گزارش ذهبى در طى قرنها، قاريان و مقريان همه بر نوشته‌هاى ابوعمرو اعتماد مى‌كرده و به تبحر وى در علوم قرآنى اذعان داشته‌اند.

    ابوعمرو بر ترويج هر چه بيشتر قرائات هفتگانه همت گماشت.وى تمامى طرق و روايات مشهور و غير مشهور قرائات سبعه را كه در زمان او از 500 طريق مى‌گذشت، استقصا كرد و در كتاب جامع البيان گرد

    آورد و به شرح و بسط آنها پرداخت.ابن جزرى اين كتاب را كه از منابع عمدۀ اوست، كتابى بى‌مانند وصف مى‌كند.

    ابوعمرو در جهت تثبيت قرائات هفتگانه در كتابش المحتوى على القراءات الشواذ، حتى قرائت يعقوب حضرمى را كه استادش ابن غلبون وى را به عنوان قارى هشتم، معرفى مى‌كرده

    و نيز قرائت ابوجعفر يزيد بن قعقاع را با همۀ قدمتى كه داشت در زمرۀ قرائات شاذ جاى داد.

    ابوعمرو خود نيز اختياراتى در قرائت داشت كه در برخى مواضع التيسير گاه با ذكر ادلۀ گزينش خود، بدانها اشاره كرده است.ویژگی‌ها و مزيتهاى التيسير، از قبيل جامع بودن، روان بودن

    متن، سهولت حفظ و يادگيرى و كارآمد بودن آن براى مبتديان و آموختگان از يك سو و راويانى كه مستقيما اين كتاب را از مؤلف آن روايت می‌كردند از سوى ديگر، موجب شهرت اين كتاب گرديد.در حالى كه كتاب التذكرة فى القراءات الثمان، اثر ابن غلبون كه از جهت طرح و تبويب الگوى كار ابوعمرو در التيسير بوده، از محدودۀ مصر فراتر نرفته و كتاب العنوان تأليف مقرى معاصر وى

    ابوطاهر اسماعيل بن خلف انصارى اندلسى(د 455 ق) که حتى در چند مورد كامل‌تر و دقيق‌تر از التيسير بوده، چندان شهرتى كسب نكرده است.

    كتاب التيسير بارها توسط علماى علم قرائت شرح شده (براى شروح آن، نك:مرعشلى،39) و 2 سده پس از ابوعمرو، شاطبى(د 590 ق) التيسير را در قصيدۀ مشهورش حرز الامانى و وجه التهانى (معروف به شاطبيه) به نظم آورد و شهرت التيسير را دو چندان گردانيد.شهرت التيسير و شكل منظوم آن شاطبيه، رفته رفته به جايى رسيد كه در اواخر سدۀ 8 و اوايل سدۀ 9ق ديگر اين تصور در حوزه‌هاى علميه و محافل قرائات به وجود آمده بود كه قرائت معتبر و متواترى در غير اين 2 كتاب وجود ندارد.

    امروزه وجود صدها نسخۀ دست نوشته از كتاب التيسير در كتابخانه‌هاى جهان كه در سده‌هاى مختلف استنساخ شده‌اند(مثلاً248 نسخه در الفهرس الشامل، القراءات،33/1-73)، خود بهترين گواه بر رواج پيوستۀ اين كتاب از زمان مؤلف تاكنون مى‌باشد، چنانكه در دوران معاصر، زمانى كه خاور شناسان در صدد چاپ و نشر برخى منابع علم قرائات برآمدند، كتاب التيسير را به جهت اعتبار و شهرت بى‌نظير و فراوانى نسخه‌هاى خطى آن، براى اين منظور انتخاب كردند.

    نقش ابوعمرو در تجديد و احياى علوم قرآنى در آغاز سدۀ 5ق منحصر به علم قرائات نبود.وى علم رسم المصحف را نيز كه در ارتباط تنگاتنگ با علم قرائات است، وجهۀ همت خويش قرار داد.در زمان او كاتبان مصاحف و ديگر دست اندركاران علوم قرآنى از علم رسم المصحف روى گردان شده و به ثبت و ضبط اسناد و روايات مربوط به آن نمى‌پرداختند و در نگارش نسخه‌هاى قرآن به درايت خود بسنده می‌كردند. ابوعمرو در اين زمينه كتاب المقنع فى رسم مصاحف الامصار را تأليف كرد كه مانند التيسير از ساختار تعليمى برخوردار بود و همان ویژگی‌هاى التيسير را داشت. اين كتاب را نيز شاطبى در قصيدۀ رائيۀ معروفش عقيلة اتراب القصائد فى اسنى المقاصد به نظم كشيد و شهرت گسترده‌اى نصيب آن گردانيد،

    چنانكه در الفهرس الشامل،113 نسخه از اين منظومه نشان داده شده و 13 مورد از شروح آن معرفى گرديده است.

    در وقف و ابتداء نيز كه پيوند نزدیک با علم قرائات دارد، ابوعمرو كتاب المكتفى را تأليف كرده است كه خود وى در مقدمه (ص 129) به ساختار درسى كتاب و كار آيى آن براى مبتديان و آموختگان اشاره دارد.

    در مباحث خاص علم تجويد نيز ابوعمرو تأليفات متعددى داشته كه برخى از آنها به صورت چاپى يا خطى موجودند.

    وفات

    ابوعمرو در نيمۀ شوال 444ق برابر با فوريۀ 1053م در گذشت و بنا به وصيت خود او، ابومحمد عبدالله بن خميس انصارى بر او نماز گزارد و در مقبرۀ باب انداره به خاک سپرده شد.

    آثار

    ابوعمرو دانى در زمينۀ علوم قرآنى و حديث آثار سودمند فراوانى از خود بر جاى نهاده كه گويا شمار آنها افزون بر 100 عنوان بوده است.

    الف-چاپى:

    1. التيسير فى القراءات السبع،
    2. الفرق بين الضاد و الظاء فى كتاب الله
    3. المحكم فى نقط المصاحف
    4. المقنع فى معرفة مرسوم مصاحف اهل الامصار
    5. المكتفى فى الوقف و الابتداء
    6. النقط، مختصرى است در باب نقط(اعراب گذارى) و شكل(زير و زبر گذارى)قرآن مجيد كه ابوعمرو دانى آن را ذيل كتاب المقنع قرار داده است.اين كتاب به ضميمۀ المقنع به چاپ رسيده است.

    ب-خطى:

    1. الادغام الكبير، كه موضوع آن مجموعۀ ادغامهاى كبير ويژۀ قرائت ابوعمرو بصرى است.
    2. الاشارة بلطيف العبارة،
    3. الاهتداء فى الوقف و الابتداء.
    4. الايجاز و البيان فى اصول قراءة نافع.
    5. البيان فى اختلاف ائمة الامصار و اتفاقهم فى عدد آى القرآن
    6. التحديد فى الاتقان و التجويد.
    7. تذكرة الحافظ لتراجم القرّاء السبعة و اجتماعهم و اتفاقهم فى حروف الاختلاف.ن
    8. الترجمة.
    9. التقريب النافع فى الطرق العشرة لنافع.
    10. جامع البيان فى القراءات السبع(و طرقها) المشهورة
    11. السنن الواردة فى الفتن، يا الفتن و الملاحم
    12. شرح القصيدة الخاقانية، شرحى است بر قصيدۀ ابومزاحم موسى بن عبيدالله خاقانى
    13. مفردات القرّاء السبعة
    14. الموضح فى الفتح و الامالة، كه در آن شيوۀ قرّاء سبعه و موارد اختلافشان را با يكديگر در موضوع اماله مورد بررسى قرار داده است.
    15. نقط المصاحف

    منابع مقاله

    دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 71-69،


    وابسته‌ها