دیوان انوری: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (لینک درون متنی)
    جز (جایگزینی متن - 'ـ' به '')
    خط ۳۶: خط ۳۶:
    [[نفیسی، سعید|سعید نفیسی]] در مقدمه‎اش بر کتاب با استفاده از منابع مختلف به بررسی شرح احوال و آثار انوری پرداخته است. او معتقد است نخستین کتابی که ذکری از انوری در آن هست «لباب الألباب» محمد عوفی است که در حدود 618ق، تألیف کرده است <ref>ر.ک: مقدمه، صفحه سه</ref>‏. همچنین جامی در بهارستان نوشته است: «انوری، رحمه الله، حکیمی کامل و فصیح و فاضل بود. حسن شعر و لطف نظم، شمه‎ای است از علو حال او و خالی است از جمال و کمال او. سخنان او مشهور است و دیوان او مسطور...»<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه پنج</ref>‏.  
    [[نفیسی، سعید|سعید نفیسی]] در مقدمه‎اش بر کتاب با استفاده از منابع مختلف به بررسی شرح احوال و آثار انوری پرداخته است. او معتقد است نخستین کتابی که ذکری از انوری در آن هست «لباب الألباب» محمد عوفی است که در حدود 618ق، تألیف کرده است <ref>ر.ک: مقدمه، صفحه سه</ref>‏. همچنین جامی در بهارستان نوشته است: «انوری، رحمه الله، حکیمی کامل و فصیح و فاضل بود. حسن شعر و لطف نظم، شمه‎ای است از علو حال او و خالی است از جمال و کمال او. سخنان او مشهور است و دیوان او مسطور...»<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه پنج</ref>‏.  


    بین سخن‎سرایان ایرانی کـه از آغـاز نـشأت زبان فارسی دری تا پایان قـرن شـشم بـرخاسته‎اند، [[انوري، محمد بن محمد|انوری ابیوردی]] به‎خاطر خصائصی‎ چند‎ از‎ دیگران ممتاز است. نخست آنکه وی از دانش‎های عصر خود‎ مخصوصاً هیئت و نجوم به ‎مقدار قابل توجهی برخوردار بـوده اسـت و ایـن امتیاز موجب می‎شود که گذشته از مقام بلندی‎ کـه‎ در‎ شـعر فارسی دارد، او را در زمره دانشمندان بشمار آورد. دوم‎ آنکه‎ انوری تقریباً در پایان عصری می‎زیسته است که در آن عصر قصیده‎سرایی یا بهتر بگوییم مـدیحه‎سرایی‎ پس از‎ آنـکه به اوج ترقی و غایت کمال رسیده بود، رو به انحطاط می‎نهد. پایان عـمر‎ انوری‎ در‎ نیمه دوم قرن ششم هجری است و هرچند نمی‎توان گفت سال‎های بین 485 به بعد‎ را‎ دیده‎ و شاهد قران معروفی کـه گـویند خـود آن را پیش‎بینی کرده، بوده است، اما به احتمال قوی‎ در‎ اوایل نیمه دوم قـرن شـشم درگذشته است. پس از وی شاعری که در‎ مدیحه‎سرایی‎ به‎ سبک خراسانی به پایه او یا شاعران پیش از او برسد، برنخاست.  
    بین سخن‎سرایان ایرانی که از آغاز نشأت زبان فارسی دری تا پایان قرن ششم برخاسته‎اند، [[انوري، محمد بن محمد|انوری ابیوردی]] به‎خاطر خصائصی‎ چند‎ از‎ دیگران ممتاز است. نخست آنکه وی از دانش‎های عصر خود‎ مخصوصاً هیئت و نجوم به ‎مقدار قابل توجهی برخوردار بوده است و این امتیاز موجب می‎شود که گذشته از مقام بلندی‎ که‎ در‎ شعر فارسی دارد، او را در زمره دانشمندان بشمار آورد. دوم‎ آنکه‎ انوری تقریباً در پایان عصری می‎زیسته است که در آن عصر قصیده‎سرایی یا بهتر بگوییم مدیحه‎سرایی‎ پس از‎ آنکه به اوج ترقی و غایت کمال رسیده بود، رو به انحطاط می‎نهد. پایان عمر‎ انوری‎ در‎ نیمه دوم قرن ششم هجری است و هرچند نمی‎توان گفت سال‎های بین 485 به بعد‎ را‎ دیده‎ و شاهد قران معروفی که گویند خود آن را پیش‎بینی کرده، بوده است، اما به احتمال قوی‎ در‎ اوایل نیمه دوم قرن ششم درگذشته است. پس از وی شاعری که در‎ مدیحه‎سرایی‎ به‎ سبک خراسانی به پایه او یا شاعران پیش از او برسد، برنخاست.  


    سوم یـعنی امـتیازی‎ کـه‎ او را کاملاً از همگنان مشخص می‎دارد این است که [[انوري، محمد بن محمد|انوری]] شاعری مدیحه‎سرا‎ به مفهوم‎ واقـعی‎ کـلمه اسـت. شاعری است که هدف او ستودن ممدوح و راضی نگاهداشتن اوست. نان خود را‎ در‎ ستایش کسان مـی‎جسته اسـت و چـون در مدیحه‎سرایی مشارکانی از شاعران متقدم و همکاران‎ یا‎ هم‎چشمانی‎ از معاصران خود داشته، کوشیده است تا در سـتایش مـمدوح مضمون‎هایی بیافریند که گذشتگان و یا‎ هم‎دوره‎هایش‎ آن را‎ نگفته باشند<ref>ر.ک: شهیدی، سید جعفر، ص42</ref>‏.  
    سوم یعنی امتیازی‎ که‎ او را کاملاً از همگنان مشخص می‎دارد این است که [[انوري، محمد بن محمد|انوری]] شاعری مدیحه‎سرا‎ به مفهوم‎ واقعی‎ کلمه است. شاعری است که هدف او ستودن ممدوح و راضی نگاهداشتن اوست. نان خود را‎ در‎ ستایش کسان می‎جسته است و چون در مدیحه‎سرایی مشارکانی از شاعران متقدم و همکاران‎ یا‎ هم‎چشمانی‎ از معاصران خود داشته، کوشیده است تا در ستایش ممدوح مضمون‎هایی بیافریند که گذشتگان و یا‎ هم‎دوره‎هایش‎ آن را‎ نگفته باشند<ref>ر.ک: شهیدی، سید جعفر، ص42</ref>‏.  


    [[قزوینی، زکریا بن محمد|انوری]] از اینکه بـه‎صراحت بـگوید که مداحی او به‎خاطر‎ صلت‎ستانی‎ است باکی ندارد؛ چنان‎که در‎ ضمن‎ قطعه‎ای‎ به ممدوح خـود مـی‎گوید‎:
    [[قزوینی، زکریا بن محمد|انوری]] از اینکه به‎صراحت بگوید که مداحی او به‎خاطر‎ صلت‎ستانی‎ است باکی ندارد؛ چنان‎که در‎ ضمن‎ قطعه‎ای‎ به ممدوح خود می‎گوید‎:


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''هزار‎ مدح شکرطعم وصف‎ تو‎ گـفتم‎''|2=''کـز او نـگشت مرا تازه یک صبوح فتوح''<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>‏}}{{پایان شعر}}
    {{ب|''هزار‎ مدح شکرطعم وصف‎ تو‎ گفتم‎''|2=''کز او نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح''<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>‏}}{{پایان شعر}}


    و در قطعه دیـگر مـی‎گوید:
    و در قطعه دیگر می‎گوید:
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''اندرین‎ عصر‎ هرکه شعر برد''|2=''به امید صلت بر‎ ممدوح''}}
    {{ب|''اندرین‎ عصر‎ هرکه شعر برد''|2=''به امید صلت بر‎ ممدوح''}}
    {{ب|''چار آلت‎ ببایدش‎ ورنـه‎‎''|2='' گـردد از رنج و غم‎ دلش مجروح''}}
    {{ب|''چار آلت‎ ببایدش‎ ورنه‎‎''|2='' گردد از رنج و غم‎ دلش مجروح''}}
    {{ب|''دانش خـضر و نـعمت قارون‎''|2='' صـبر ایـوب و زنـدگانی نوح''<ref>ر.ک: همان</ref>‏}}{{پایان شعر}}
    {{ب|''دانش خضر و نعمت قارون‎''|2='' صبر ایوب و زندگانی نوح''<ref>ر.ک: همان</ref>‏}}{{پایان شعر}}


    و هنگامی که از ممدوح صلتی‎ دریـافت‎ نـمی‎کند، می‎گوید:
    و هنگامی که از ممدوح صلتی‎ دریافت‎ نمی‎کند، می‎گوید:


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''چو آبروی نیفزایدم ز مدح‎ و غزل‎‎ ''|2='' چرا‎ به‎ آتش‎ فکرت همی بـکاهم‎ روح''}}
    {{ب|''چو آبروی نیفزایدم ز مدح‎ و غزل‎‎ ''|2='' چرا‎ به‎ آتش‎ فکرت همی بکاهم‎ روح''}}
    {{ب|''عنان طبع از این پس کشیده خواهم داشـت‎ ''|2=''اگر گشاده نبـینم در قـبول و فتوح''<ref>ر.ک: همان، ص44-43</ref>}}{{پایان شعر}}‏
    {{ب|''عنان طبع از این پس کشیده خواهم داشت‎ ''|2=''اگر گشاده نبینم در قبول و فتوح''<ref>ر.ک: همان، ص44-43</ref>}}{{پایان شعر}}‏


    و از‎ اینکه‎ حرفت‎ خود و هـمکاران خـویش را گدایی نام نهد‎ شرمسار‎ نیست‎:
    و از‎ اینکه‎ حرفت‎ خود و همکاران خویش را گدایی نام نهد‎ شرمسار‎ نیست‎:


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''سؤالکی‎ است‎ در‎ این حالتم به‎ غایت لطف ''|2='' گـمان بـنده چنان است کان نه نازیباست''}}
    {{ب|''سؤالکی‎ است‎ در‎ این حالتم به‎ غایت لطف ''|2='' گمان بنده چنان است کان نه نازیباست''}}
    {{ب|''ز غـایت کـرم تـو است یا ز خـامی مـن''|2='' که با گناه چـنین مـنکرم امید عطاست''}}
    {{ب|''ز غایت کرم تو است یا ز خامی من''|2='' که با گناه چنین منکرم امید عطاست''}}
    {{ب|''بدین دقیقه‎ که گفتم گمان کدیه مبر ''|2='' به بنده گرچه گدایی شـریعت شـعراست''<ref>ر.ک: همان، ص44</ref>‏}}{{پایان شعر}}
    {{ب|''بدین دقیقه‎ که گفتم گمان کدیه مبر ''|2='' به بنده گرچه گدایی شریعت شعراست''<ref>ر.ک: همان، ص44</ref>‏}}{{پایان شعر}}


    همین طمع صلت است کـه [[قزوینی، زکریا بن محمد|انـوری]] را به آفـریدن مـضمون‎هایی نـو و یا بهتر بگویم مـبالغت‎های آمیخته به اغراق وامی‎دارد و ممدوح‎ خود را به صفاتی می‎ستاید که مدیحه‎سرایان پیشین نگفته‎اند:
    همین طمع صلت است که [[قزوینی، زکریا بن محمد|انوری]] را به آفریدن مضمون‎هایی نو و یا بهتر بگویم مبالغت‎های آمیخته به اغراق وامی‎دارد و ممدوح‎ خود را به صفاتی می‎ستاید که مدیحه‎سرایان پیشین نگفته‎اند:


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''وجود بی‎کف تـو تـنگ عیش بود چنان‎''|2='' که امن و سـلوت مـی‎خواند مـن و سـلوی را''}}
    {{ب|''وجود بی‎کف تو تنگ عیش بود چنان‎''|2='' که امن و سلوت می‎خواند من و سلوی را''}}
    {{ب|''وجـوه جود تو رایـج فـتاد اگرنه‎ وجود‎''|2=''به نیمه بازِ قضا می‎فروخت اجری را''}}
    {{ب|''وجوه جود تو رایج فتاد اگرنه‎ وجود‎''|2=''به نیمه بازِ قضا می‎فروخت اجری را''}}
    {{ب|''زهی روایح جودت ز راه استعداد ''|2=''امید شرکت احیا فـکنده مـوتی را''<ref>ر.ک: همان</ref>‏}}{{پایان شعر}}  
    {{ب|''زهی روایح جودت ز راه استعداد ''|2=''امید شرکت احیا فکنده موتی را''<ref>ر.ک: همان</ref>‏}}{{پایان شعر}}  


    وی شاعری متفاضل و مداح است که‎ خصیصه‎ مشترک‎ بیشتر شاعران هم‎عصر اوست. بـا تـوجه‎ به‎ سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند‎ و به‎ سبب بی‎توجهی به فضل و دانش‎ و وضعیت‎ اقتصادی نابسامان‎، شاعران‎ ناگزیر‎ بودند با مداحی امرار معاش کـنند<ref>ر.ک: محسنی‎نیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46</ref>‏.  
    وی شاعری متفاضل و مداح است که‎ خصیصه‎ مشترک‎ بیشتر شاعران هم‎عصر اوست. با توجه‎ به‎ سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند‎ و به‎ سبب بی‎توجهی به فضل و دانش‎ و وضعیت‎ اقتصادی نابسامان‎، شاعران‎ ناگزیر‎ بودند با مداحی امرار معاش کنند<ref>ر.ک: محسنی‎نیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46</ref>‏.  


    انوری اذعان می‎کند به دلیل‎ مدح‎ «هرکس» شعر او باطل است. «انوری ناگاه درمی‎یابد‎ که‎ تمام ذوق و اندیشه‎اش به‎ناچار حول سه موضوع مـدح، عشق جسمانی‎ و هزل‎ چرخیده است؛ با تلخی و تندی‎ تمام‎ می‎گوید که‎ مردمان‎! مرا‎ پیامبر شعرهای باطل بدانید؛ چراکه سی سال‎ تمام‎ شعر بیهوده گفتم و بیهوده شعر گفتم و دریغا که کیمیای شـعر فـروختم و افلاس‎ گرفتم‎«.
    انوری اذعان می‎کند به دلیل‎ مدح‎ «هرکس» شعر او باطل است. «انوری ناگاه درمی‎یابد‎ که‎ تمام ذوق و اندیشه‎اش به‎ناچار حول سه موضوع مدح، عشق جسمانی‎ و هزل‎ چرخیده است؛ با تلخی و تندی‎ تمام‎ می‎گوید که‎ مردمان‎! مرا‎ پیامبر شعرهای باطل بدانید؛ چراکه سی سال‎ تمام‎ شعر بیهوده گفتم و بیهوده شعر گفتم و دریغا که کیمیای شعر فروختم و افلاس‎ گرفتم‎«.
    انوری بالغ بر‎ سی سال به مدح سلطان‎ سنجر‎ پرداخته و زندگی مرفهی داشته است‎.  
    انوری بالغ بر‎ سی سال به مدح سلطان‎ سنجر‎ پرداخته و زندگی مرفهی داشته است‎.  


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''ز شعر باطل هرکس زبانم ''|2=''نمی‎گفته است حقی تا به اکنون''}}
    {{ب|''ز شعر باطل هرکس زبانم ''|2=''نمی‎گفته است حقی تا به اکنون''}}
    {{ب|''کسی که مدت‎ سی‎ سـال‎ شعر باطل گفت ''|2=''خدای‎ بر همه کامیش داد پیــــــروزی''‎<ref>ر.ک: همان، ص52-51</ref>}}{{پایان شعر}}
    {{ب|''کسی که مدت‎ سی‎ سال‎ شعر باطل گفت ''|2=''خدای‎ بر همه کامیش داد پیروزی''‎<ref>ر.ک: همان، ص52-51</ref>}}{{پایان شعر}}


    انوری خود را شاعری روان‎طبع و باریک دانسته و شعر خـود‎ را‎ شعری بی‎خلل و خاطر خود را چون‎ آتش‎ و زبان خود‎ را‎ چون‎ آب روان دانسته است‎ و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزل‎های عاشقانه او نیست، دریغ‎ و افسوس‎ می‎خورد و می‎گوید:
    انوری خود را شاعری روان‎طبع و باریک دانسته و شعر خود‎ را‎ شعری بی‎خلل و خاطر خود را چون‎ آتش‎ و زبان خود‎ را‎ چون‎ آب روان دانسته است‎ و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزل‎های عاشقانه او نیست، دریغ‎ و افسوس‎ می‎خورد و می‎گوید:


    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''خاطری چون آتشـم هسـت‎ و زبـانی‎ همچو‎ آب‎ ''|2=''فکرت‎ تیز و ذکــاء نیک‎ و شعر‎ بی‎خلل''}}
    {{ب|''خاطری چون آتشم هست‎ و زبانی‎ همچو‎ آب‎ ''|2=''فکرت‎ تیز و ذکاء نیک‎ و شعر‎ بی‎خلل''}}
    {{ب|''ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح''|2=''وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل''}}{{پایان شعر}}
    {{ب|''ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح''|2=''وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل''}}{{پایان شعر}}
    و شاید‎ به‎ استناد‎ به همین شعر خود اوسـت کـه [[قزوینی، زکریا بن محمد|قـزوینی]]‎ در‎ «[[آثار البلاد و أخبار العباد|آثار البلاد]]»‎ شعر‎ [[انوري، محمد بن محمد|انوری]]‎ را‎ «روان‎تر از آب» توصیف کرد و آن را هم‎پایه شعر ابوالعتاهیه در ادب عربی دانسته است<ref>ر.ک: همان، ص46</ref>‏.   
    و شاید‎ به‎ استناد‎ به همین شعر خود اوست که [[قزوینی، زکریا بن محمد|قزوینی]]‎ در‎ «[[آثار البلاد و أخبار العباد|آثار البلاد]]»‎ شعر‎ [[انوري، محمد بن محمد|انوری]]‎ را‎ «روان‎تر از آب» توصیف کرد و آن را هم‎پایه شعر ابوالعتاهیه در ادب عربی دانسته است<ref>ر.ک: همان، ص46</ref>‏.   


    مهم‎ترین شیوه سخن‎سرایی انوری در‎ شعر همان ابداع سبک نزدیک کردن زبان و بیان شـعری بـه زبـان محاوره عمومی و زبان تخاطب بوده است؛ سبکی که پس از یک قرن سیر تکاملی بـه‎صـورتی عـالی و خوش‎تراش‎ بر‎ زبان [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی شیرازی]] جلوه کرد. استفاده از زبان محاوره در شعر انـوری جـایگاه خـاصی دارد؛ او رسوم گذشتگان را در شعر خود وارد کرد. فزون بر‎ آن‎ خود طریقه‎ای تازه در شعر ابداع کـرده اسـت؛ به شیوه‎ای که بر زبان تخاطب اتکا دارد و ساده و بی‎پیرایه است و گاه سخن‎ وی‎ هـمراه بـا اصـطلاحات فلسفی، علمی‎، مضامین‎ دقیق و تشبیهات و استعارات فراوان می‎شود و گاه به حد و درجه‎ای از سادگی مـی‎رسد کـه با محاورات معمول و عادی همراه می‎گردد. انوری سادگی و روانی کلام‎ خود‎ را با خـیالات دقـیق‎ غـنایی‎ به هم آمیخته و غزل‎های بسیار زیبا و مطبوع و دل‎انگیز پدید آورده است و مانند ظهیر فاریابی عمل کـرده و آن را پیش از ظـهور سعدی به اوج رسانیده است و راه را‎ برای‎ خیالات دقیق و مضامین عالی سعدی هموار سـاخته اسـت<ref>ر.ک: همان، ص47-46؛ مقدمه، صفحه هشت</ref>‏.  
    مهم‎ترین شیوه سخن‎سرایی انوری در‎ شعر همان ابداع سبک نزدیک کردن زبان و بیان شعری به زبان محاوره عمومی و زبان تخاطب بوده است؛ سبکی که پس از یک قرن سیر تکاملی به‎صورتی عالی و خوش‎تراش‎ بر‎ زبان [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی شیرازی]] جلوه کرد. استفاده از زبان محاوره در شعر انوری جایگاه خاصی دارد؛ او رسوم گذشتگان را در شعر خود وارد کرد. فزون بر‎ آن‎ خود طریقه‎ای تازه در شعر ابداع کرده است؛ به شیوه‎ای که بر زبان تخاطب اتکا دارد و ساده و بی‎پیرایه است و گاه سخن‎ وی‎ همراه با اصطلاحات فلسفی، علمی‎، مضامین‎ دقیق و تشبیهات و استعارات فراوان می‎شود و گاه به حد و درجه‎ای از سادگی می‎رسد که با محاورات معمول و عادی همراه می‎گردد. انوری سادگی و روانی کلام‎ خود‎ را با خیالات دقیق‎ غنایی‎ به هم آمیخته و غزل‎های بسیار زیبا و مطبوع و دل‎انگیز پدید آورده است و مانند ظهیر فاریابی عمل کرده و آن را پیش از ظهور سعدی به اوج رسانیده است و راه را‎ برای‎ خیالات دقیق و مضامین عالی سعدی هموار ساخته است<ref>ر.ک: همان، ص47-46؛ مقدمه، صفحه هشت</ref>‏.  
       
       
    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==

    نسخهٔ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۴۹

    ‏انوری
    دیوان انوری
    پدیدآورانانوري، محمد بن محمد (شاعر) نفیسی، سعید (مصحح و مقدمه نويس)
    عنوان‌های دیگرانوري ديوان انوري
    ناشرسکه
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1364ش,
    زبانفارسي
    تعداد جلد1
    کد کنگره

    دیوان انوری، اثری در شرح احوال و اشعار اوحدالدین محمد بن محمد انوری ابیوردی مشهور به انوری است. دیوان انوری با مقدمه و تصحیح سعید نفیسی منتشر شده است.

    ساختار

    کتاب، مشتمل بر مقدمه‎ای به قلم سعید نفیسی در شرح احوال و آثار انوری است. پس از آن به‎ترتیب قصاید، مقطعات، غزلیات و رباعیات شاعر ارائه شده است.

    گزارش محتوا

    سعید نفیسی در مقدمه‎اش بر کتاب با استفاده از منابع مختلف به بررسی شرح احوال و آثار انوری پرداخته است. او معتقد است نخستین کتابی که ذکری از انوری در آن هست «لباب الألباب» محمد عوفی است که در حدود 618ق، تألیف کرده است [۱]‏. همچنین جامی در بهارستان نوشته است: «انوری، رحمه الله، حکیمی کامل و فصیح و فاضل بود. حسن شعر و لطف نظم، شمه‎ای است از علو حال او و خالی است از جمال و کمال او. سخنان او مشهور است و دیوان او مسطور...»[۲]‏.

    بین سخن‎سرایان ایرانی که از آغاز نشأت زبان فارسی دری تا پایان قرن ششم برخاسته‎اند، انوری ابیوردی به‎خاطر خصائصی‎ چند‎ از‎ دیگران ممتاز است. نخست آنکه وی از دانش‎های عصر خود‎ مخصوصاً هیئت و نجوم به ‎مقدار قابل توجهی برخوردار بوده است و این امتیاز موجب می‎شود که گذشته از مقام بلندی‎ که‎ در‎ شعر فارسی دارد، او را در زمره دانشمندان بشمار آورد. دوم‎ آنکه‎ انوری تقریباً در پایان عصری می‎زیسته است که در آن عصر قصیده‎سرایی یا بهتر بگوییم مدیحه‎سرایی‎ پس از‎ آنکه به اوج ترقی و غایت کمال رسیده بود، رو به انحطاط می‎نهد. پایان عمر‎ انوری‎ در‎ نیمه دوم قرن ششم هجری است و هرچند نمی‎توان گفت سال‎های بین 485 به بعد‎ را‎ دیده‎ و شاهد قران معروفی که گویند خود آن را پیش‎بینی کرده، بوده است، اما به احتمال قوی‎ در‎ اوایل نیمه دوم قرن ششم درگذشته است. پس از وی شاعری که در‎ مدیحه‎سرایی‎ به‎ سبک خراسانی به پایه او یا شاعران پیش از او برسد، برنخاست.

    سوم یعنی امتیازی‎ که‎ او را کاملاً از همگنان مشخص می‎دارد این است که انوری شاعری مدیحه‎سرا‎ به مفهوم‎ واقعی‎ کلمه است. شاعری است که هدف او ستودن ممدوح و راضی نگاهداشتن اوست. نان خود را‎ در‎ ستایش کسان می‎جسته است و چون در مدیحه‎سرایی مشارکانی از شاعران متقدم و همکاران‎ یا‎ هم‎چشمانی‎ از معاصران خود داشته، کوشیده است تا در ستایش ممدوح مضمون‎هایی بیافریند که گذشتگان و یا‎ هم‎دوره‎هایش‎ آن را‎ نگفته باشند[۳]‏.

    انوری از اینکه به‎صراحت بگوید که مداحی او به‎خاطر‎ صلت‎ستانی‎ است باکی ندارد؛ چنان‎که در‎ ضمن‎ قطعه‎ای‎ به ممدوح خود می‎گوید‎:

    هزار‎ مدح شکرطعم وصف‎ تو‎ گفتم‎کز او نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح[۴]

    و در قطعه دیگر می‎گوید:

    اندرین‎ عصر‎ هرکه شعر بردبه امید صلت بر‎ ممدوح
    چار آلت‎ ببایدش‎ ورنه‎‎ گردد از رنج و غم‎ دلش مجروح
    دانش خضر و نعمت قارون‎ صبر ایوب و زندگانی نوح[۵]

    و هنگامی که از ممدوح صلتی‎ دریافت‎ نمی‎کند، می‎گوید:

    چو آبروی نیفزایدم ز مدح‎ و غزل‎‎ چرا‎ به‎ آتش‎ فکرت همی بکاهم‎ روح
    عنان طبع از این پس کشیده خواهم داشت‎ اگر گشاده نبینم در قبول و فتوح[۶]

    و از‎ اینکه‎ حرفت‎ خود و همکاران خویش را گدایی نام نهد‎ شرمسار‎ نیست‎:

    سؤالکی‎ است‎ در‎ این حالتم به‎ غایت لطف گمان بنده چنان است کان نه نازیباست
    ز غایت کرم تو است یا ز خامی من که با گناه چنین منکرم امید عطاست
    بدین دقیقه‎ که گفتم گمان کدیه مبر به بنده گرچه گدایی شریعت شعراست[۷]

    همین طمع صلت است که انوری را به آفریدن مضمون‎هایی نو و یا بهتر بگویم مبالغت‎های آمیخته به اغراق وامی‎دارد و ممدوح‎ خود را به صفاتی می‎ستاید که مدیحه‎سرایان پیشین نگفته‎اند:

    وجود بی‎کف تو تنگ عیش بود چنان‎ که امن و سلوت می‎خواند من و سلوی را
    وجوه جود تو رایج فتاد اگرنه‎ وجود‎به نیمه بازِ قضا می‎فروخت اجری را
    زهی روایح جودت ز راه استعداد امید شرکت احیا فکنده موتی را[۸]

    وی شاعری متفاضل و مداح است که‎ خصیصه‎ مشترک‎ بیشتر شاعران هم‎عصر اوست. با توجه‎ به‎ سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند‎ و به‎ سبب بی‎توجهی به فضل و دانش‎ و وضعیت‎ اقتصادی نابسامان‎، شاعران‎ ناگزیر‎ بودند با مداحی امرار معاش کنند[۹]‏.

    انوری اذعان می‎کند به دلیل‎ مدح‎ «هرکس» شعر او باطل است. «انوری ناگاه درمی‎یابد‎ که‎ تمام ذوق و اندیشه‎اش به‎ناچار حول سه موضوع مدح، عشق جسمانی‎ و هزل‎ چرخیده است؛ با تلخی و تندی‎ تمام‎ می‎گوید که‎ مردمان‎! مرا‎ پیامبر شعرهای باطل بدانید؛ چراکه سی سال‎ تمام‎ شعر بیهوده گفتم و بیهوده شعر گفتم و دریغا که کیمیای شعر فروختم و افلاس‎ گرفتم‎«. انوری بالغ بر‎ سی سال به مدح سلطان‎ سنجر‎ پرداخته و زندگی مرفهی داشته است‎.

    ز شعر باطل هرکس زبانم نمی‎گفته است حقی تا به اکنون
    کسی که مدت‎ سی‎ سال‎ شعر باطل گفت خدای‎ بر همه کامیش داد پیروزی[۱۰]

    انوری خود را شاعری روان‎طبع و باریک دانسته و شعر خود‎ را‎ شعری بی‎خلل و خاطر خود را چون‎ آتش‎ و زبان خود‎ را‎ چون‎ آب روان دانسته است‎ و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزل‎های عاشقانه او نیست، دریغ‎ و افسوس‎ می‎خورد و می‎گوید:

    خاطری چون آتشم هست‎ و زبانی‎ همچو‎ آب‎ فکرت‎ تیز و ذکاء نیک‎ و شعر‎ بی‎خلل
    ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیحوی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل

    و شاید‎ به‎ استناد‎ به همین شعر خود اوست که قزوینی‎ در‎ «آثار البلاد»‎ شعر‎ انوری‎ را‎ «روان‎تر از آب» توصیف کرد و آن را هم‎پایه شعر ابوالعتاهیه در ادب عربی دانسته است[۱۱]‏.

    مهم‎ترین شیوه سخن‎سرایی انوری در‎ شعر همان ابداع سبک نزدیک کردن زبان و بیان شعری به زبان محاوره عمومی و زبان تخاطب بوده است؛ سبکی که پس از یک قرن سیر تکاملی به‎صورتی عالی و خوش‎تراش‎ بر‎ زبان سعدی شیرازی جلوه کرد. استفاده از زبان محاوره در شعر انوری جایگاه خاصی دارد؛ او رسوم گذشتگان را در شعر خود وارد کرد. فزون بر‎ آن‎ خود طریقه‎ای تازه در شعر ابداع کرده است؛ به شیوه‎ای که بر زبان تخاطب اتکا دارد و ساده و بی‎پیرایه است و گاه سخن‎ وی‎ همراه با اصطلاحات فلسفی، علمی‎، مضامین‎ دقیق و تشبیهات و استعارات فراوان می‎شود و گاه به حد و درجه‎ای از سادگی می‎رسد که با محاورات معمول و عادی همراه می‎گردد. انوری سادگی و روانی کلام‎ خود‎ را با خیالات دقیق‎ غنایی‎ به هم آمیخته و غزل‎های بسیار زیبا و مطبوع و دل‎انگیز پدید آورده است و مانند ظهیر فاریابی عمل کرده و آن را پیش از ظهور سعدی به اوج رسانیده است و راه را‎ برای‎ خیالات دقیق و مضامین عالی سعدی هموار ساخته است[۱۲]‏.

    وضعیت کتاب

    کتاب، فاقد فهرست مطالب است و تنها در انتهای آن، نمایه الفاظ یا به تعبیر نویسنده، فهرست نام‎های خاص ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، صفحه سه
    2. ر.ک: مقدمه، صفحه پنج
    3. ر.ک: شهیدی، سید جعفر، ص42
    4. ر.ک: همان، ص43
    5. ر.ک: همان
    6. ر.ک: همان، ص44-43
    7. ر.ک: همان، ص44
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: محسنی‎نیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46
    10. ر.ک: همان، ص52-51
    11. ر.ک: همان، ص46
    12. ر.ک: همان، ص47-46؛ مقدمه، صفحه هشت

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. محسنی‎نیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، «تبیین نظریه‎ی ادبی انوری ابیوردی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، فنون ادبی، پاییز و زمستان 1394، شماره 13، صفحه 43 تا 70.
    3. شهیدی، سید جعفر، «محتویات دیوان انوری»، پایگاه مجلات تخصصی نور، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، فروردین 1350، شماره 75، صفحه 41 تا 54.

    وابسته‌ها