دیوان وثوقی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ی ای ' به 'ی‌ای '
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ت' به 'ه‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ی ای ' به 'ی‌ای ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۳۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱۹: خط ۱۹:
| شابک =
| شابک =
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =
| کتابخانۀ دیجیتال نور =28369
| کتابخوان همراه نور =28369
| کد پدیدآور =18406  
| کد پدیدآور =18406  
| پس از =
| پس از =
خط ۲۸: خط ۲۹:


==ساختار==
==ساختار==
کتاب با سه مقدمه از استاد وحیدنیا، علی‌اکبر کنی‌پور (مستی) و جمال رضایی آغاز و اشعار در قالب قصائد، غزلیات، تغزل، مثنوی‎ها، ترکیب‎بند، دوبیتی ترکیب، دوبیتی پیوسته، ترجیع‎بند، قطعات، رباعیات، پندنامه‌ها، ترانه‌ها، شعر آزاد، اخوانیات، مذهبی‎ها و سوگ‎نامه‌ها سروده شده است.
کتاب با سه مقدمه از استاد وحیدنیا، علی‌اکبر کنی‌پور (مستی) و جمال رضایی آغاز و اشعار در قالب قصائد، غزلیات، تغزل، مثنوی‌ها، ترکیب‌بند، دوبیتی ترکیب، دوبیتی پیوسته، ترجیع‌بند، قطعات، رباعیات، پندنامه‌ها، ترانه‌ها، شعر آزاد، اخوانیات، مذهبی‌ها و سوگ‎نامه‌ها سروده شده است.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در مقدمه اول و دوم، ضمن اشاره کوتاهی به زندگی‌نامه نویسنده، به ویژگی اشعار وی اشاره گردیده<ref>ر.ک: مقدمه اول و دوم، ص5-‎17</ref> و در مقدمه سوم، استاد جمال رضایی، چگونگی تقدیم قطعه «نوروز فرخجسته» را به خدمت استاد [[وثوقی، کيومرث|کیومرث وثوقی]]، شرح داده است.<ref>ر.ک: مقدمه سوم، ص18-‎21</ref>.
در مقدمه اول و دوم، ضمن اشاره کوتاهی به زندگی‌نامه نویسنده، به ویژگی اشعار وی اشاره گردیده<ref>ر.ک: مقدمه اول و دوم، ص5-‎17</ref> و در مقدمه سوم، استاد جمال رضایی، چگونگی تقدیم قطعه «نوروز فرخجسته» را به خدمت استاد [[وثوقی، کيومرث|کیومرث وثوقی]]، شرح داده است.<ref>ر.ک: مقدمه سوم، ص18-‎21</ref>.


شعر [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] زبان احساس و اندیشه اوست. سروده‌هایش روشن، فصیح، روان، ساده و دلنشین است و حاصل برداشت‎های ذهنی و احساسی و روزشمار زندگی او در برخورد با مسائل و زمینه‌های حیات فردی و اجتماعی است. معانی بدیع را در قالب شعر، چون نگین بر انگشتری قرص و محکم جای داده و لغات و کلمات را در محل و معنای خود، به‎کار گرفته و شعر را از نثر، ساده‌تر و روان‎تر، سروده است:
شعر [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] زبان احساس و اندیشه اوست. سروده‌هایش روشن، فصیح، روان، ساده و دلنشین است و حاصل برداشت‎های ذهنی و احساسی و روزشمار زندگی او در برخورد با مسائل و زمینه‌های حیات فردی و اجتماعی است. معانی بدیع را در قالب شعر، چون نگین بر انگشتری قرص و محکم جای داده و لغات و کلمات را در محل و معنای خود، به‌کار گرفته و شعر را از نثر، ساده‌تر و روان‎تر، سروده است:
{{شعر}}{{ب|''من جز تو کسی ندارم ای دوست ''|2='' فریادرسی ندارم ای دوست''}}
{{شعر}}{{ب|''من جز تو کسی ندارم ای دوست ''|2='' فریادرسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''جز عشق تو کز هوس مبراست''|2='' در سر هوسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''جز عشق تو کز هوس مبراست''|2='' در سر هوسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''تو آتش سینه‎سوزی و من''|2='' سوز تو به سینه دارم ای دوست''}}
{{ب|''تو آتش سینه‌سوزی و من''|2='' سوز تو به سینه دارم ای دوست''}}
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}}
خط ۴۵: خط ۴۶:
{{ب|''تو نور محضی و من سایه‌ای ز روشنی‌ام''|2=''تو فرودین جمال و من ابر بهمنی‌ام''}}
{{ب|''تو نور محضی و من سایه‌ای ز روشنی‌ام''|2=''تو فرودین جمال و من ابر بهمنی‌ام''}}
{{ب|''به هر بهار غباری چو گیردت دامن ''|2='' به خاطر آر جوانی و پاک‎دامنی‌ام''}}
{{ب|''به هر بهار غباری چو گیردت دامن ''|2='' به خاطر آر جوانی و پاک‎دامنی‌ام''}}
{{ب|''فزایدم صدف‎آسا، بها، شکستن‎ها''|2='' که آشکار شود گوهرم چو بشکنی‌ام''}}
{{ب|''فزایدم صدف‌آسا، بها، شکستن‌ها''|2='' که آشکار شود گوهرم چو بشکنی‌ام''}}
{{ب|''چو شاخ خشک نیم سرکش از گران‌جانی ''|2=''چو شاخ بارور افتاده از فروتنی‌ام''}}
{{ب|''چو شاخ خشک نیم سرکش از گران‌جانی ''|2=''چو شاخ بارور افتاده از فروتنی‌ام''}}
{{ب|''مرا بهار بقا، از پی خزان فناست''|2='' من آن گلم که سر خاک خود شکفتنی‌ام''}}
{{ب|''مرا بهار بقا، از پی خزان فناست''|2='' من آن گلم که سر خاک خود شکفتنی‌ام''}}
{{ب|''تو آفتابی و روشن ستاره‎ی سحری است''|2=''تو نور محضی و من سایه‌ای ز روشنی‌ام''}}
{{ب|''تو آفتابی و روشن ستاره‌ی سحری است''|2=''تو نور محضی و من سایه‌ای ز روشنی‌ام''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۵۵: خط ۵۶:
{{ب|''آن غنچه‌ام که رنگ خزان دامنم گرفت ''|2=''آن لاله‌ام که داغ نهان دامنم گرفت''}}
{{ب|''آن غنچه‌ام که رنگ خزان دامنم گرفت ''|2=''آن لاله‌ام که داغ نهان دامنم گرفت''}}
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''دامن‎کشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''دامن‌کشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''<ref>ر.ک: همان، ص6-‎7</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''<ref>ر.ک: همان، ص6-‎7</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او به‎چشم می‌خورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جای‎جای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ به‎عنوان مثال:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او به‌چشم می‌خورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جای‌جای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ به‌عنوان مثال:


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۶۶: خط ۶۷:
یا
یا
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستین‎پیغمبری''}}
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستین‌پیغمبری''}}
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''کهکشان‌افرازی و کیهان‌وشی ''|2='' آفتاب‌افروزی و انجم‌فری''<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>}}{{پایان شعر}}.


شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‌های عاشقانه و چکامه‌های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‌ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‎ها را آفریده است:
شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‌سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‌پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‌های عاشقانه و چکامه‌های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‌ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‌ها را آفریده است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''بی‌فروغ آید به چشمم چشمه خورشید و ماه''|2='' بینم ار بی روی و مویت رنگ صبح و شام را''}}
{{ب|''بی‌فروغ آید به چشمم چشمه خورشید و ماه''|2='' بینم ار بی روی و مویت رنگ صبح و شام را''}}
{{ب|''نیمه‎شب شد غمگسارا باده‎ی روشن بیار''|2='' تا برد از خاطر روشن غم ایام را''}}
{{ب|''نیمه‌شب شد غمگسارا باده‌ی روشن بیار''|2='' تا برد از خاطر روشن غم ایام را''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
ملاحظه می‌فرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنی‌پور، ص12</ref>.
ملاحظه می‌فرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنی‌پور، ص12</ref>.


بااینکه از دیرزمان، حتی قرن‎ها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمون‎های دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نمانده‌ایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و می‌گوید:
بااینکه از دیرزمان، حتی قرن‌ها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمون‌های دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نمانده‌ایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''خوشه‎چینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشه‌ای نایاب و دور از دسترس باید مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص12-‎13</ref>.
{{ب|''خوشه‌چینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشه‌ای نایاب و دور از دسترس باید مرا''<ref>ر.ک: همان، ص12-‎13</ref>}}{{پایان شعر}}.


او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‌دلان، از جور روزگار می‌نالد و می‌گوید:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‌دلان، از جور روزگار می‌نالد و می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''مرغ جان‌ها را کند دلتنگ، تنگی‌های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‌ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‌کند:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‌ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‌کند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ای برگ یاسمن که سراسر لطافتی ''|2=''ای شاخ نسترن که سراپا طراوتی''}}
{{ب|''ای برگ یاسمن که سراسر لطافتی ''|2=''ای شاخ نسترن که سراپا طراوتی''}}
{{ب|''در شام عمر من تو سحرگاه روشنی ''|2='' بر بام بخت من تو همای سعادتی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''در شام عمر من تو سحرگاه روشنی ''|2='' بر بام بخت من تو همای سعادتی''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] معشوق را آمرانه می‌ستاید؛ تا جایی که او را وادار می‌کند حرمت عاشق دل‎سوخته را نگاه دارد. این معشوق که غالباً  دختر یا همسر اوست، در بادی نظر، هیچ اشاره مستقیمی به او نشده است:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] معشوق را آمرانه می‌ستاید؛ تا جایی که او را وادار می‌کند حرمت عاشق دل‎سوخته را نگاه دارد. این معشوق که غالباً  دختر یا همسر اوست، در بادی نظر، هیچ اشاره مستقیمی به او نشده است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‌ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''در چشمه‌سار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمی‌های دوست‌نمایان به تنگ می‌آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‌آورد:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‌ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‌ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>}}{{پایان شعر}}.


شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‌اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‌گونه‌ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‌گوید:
شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‌های آن را کرده‌اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‌گونه‌ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‌برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ای ساقی شوخ‎چشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}}
{{ب|''ای ساقی شوخ‎چشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}}
خط ۱۱۰: خط ۱۱۱:
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}.


ازآنجاکه شاعر، حساس‎ترین و رقیق‎ترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را می‌شناسد و نیازمندان را درک می‌کند. رنج دیگران آزارش می‌دهد و شادی آنان او را به وجد می‎آورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر می‌داند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، می‌گوید:
ازآنجاکه شاعر، حساس‎ترین و رقیق‎ترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را می‌شناسد و نیازمندان را درک می‌کند. رنج دیگران آزارش می‌دهد و شادی آنان او را به وجد می‌آورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر می‌داند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‌جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گم‎کرده‎رهی نیست چو من''}}
{{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گم‌کرده‌رهی نیست چو من''}}
{{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


خط ۱۲۷: خط ۱۲۸:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


و یا در قصیده ظهور که بسیار ملتمسانه از حضرت بقیة‎الله(عج) استدعای ظهور می‌کند:
و یا در قصیده ظهور که بسیار ملتمسه‌گانه از حضرت بقیة‎الله(عج) استدعای ظهور می‌کند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ای بهشت جاودان در گلخن دنیا ظهورت ''|2=''ای بهار بی‌خزان در گلشن عقبا ظهورت''}}
{{ب|''ای بهشت جاودان در گلخن دنیا ظهورت ''|2=''ای بهار بی‌خزان در گلشن عقبا ظهورت''}}
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
{{ب|''نوبهار هر خزانی‌ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‌بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‌گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‌گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>}}
{{پایان شعر}}.
{{پایان شعر}}.


همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرون‎شده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهره‎برداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) می‌سراید:
همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرون‌شده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهره‌برداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) می‌سراید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''بر سرو قامت تو ز سرو چمن درود''|2=''بر یاس عارضت ز گل یاسمن درود''}}
{{ب|''بر سرو قامت تو ز سرو چمن درود''|2=''بر یاس عارضت ز گل یاسمن درود''}}
{{ب|''در این بهار سرخ که خون می‌دمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونین‎کفن درود''}}
{{ب|''در این بهار سرخ که خون می‌دمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونین‌کفن درود''}}
{{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}}
{{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}}
{{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‎ها، به توضیح برخی از کلمات و مطالب مورد نظر در اشعار، پرداخته شده است.
فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، به توضیح برخی از کلمات و مطالب مورد نظر در اشعار، پرداخته شده است.


==پانویس==
==پانویس==
خط ۱۵۲: خط ۱۵۳:
   
   
==وابسته‌ها==
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}
 
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
   
   
خط ۱۶۲: خط ۱۶۴:
   
   
[[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
[[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
[[رده:25 مرداد الی 24 شهریور]]
[[رده:سال97-25مرداد الی24 شهریور]]