رستم التواريخ: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ،' به '،'
جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف ')
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
خط ۷۴: خط ۷۴:
كتاب، از لحاظ تبويب و فصل‌بندى بسيار درهم و برهم و آشفته است؛ به طورى كه گاهى مطالب چنان درهم و پيچيده است كه رشته سخن از دست بيرون مى‌رود و خوانند سرگردان مى‌ماند و درست نمى‌داند كه صحبت از چه كسى در ميان است، دقت نسبتا زيادى لازم است تا به توان از اشتباه مصون ماند.
كتاب، از لحاظ تبويب و فصل‌بندى بسيار درهم و برهم و آشفته است؛ به طورى كه گاهى مطالب چنان درهم و پيچيده است كه رشته سخن از دست بيرون مى‌رود و خوانند سرگردان مى‌ماند و درست نمى‌داند كه صحبت از چه كسى در ميان است، دقت نسبتا زيادى لازم است تا به توان از اشتباه مصون ماند.


كتاب به قول مؤلف ، مشتمل است بر «وقايعى كه روداده از بيست پادشاه و حكمران» از آغاز جلوس شاه سلطان حسين تا وفات آقامحمد خان قاجار و عهد براردزاده و پسر زنش فتحعلى شاه قاجار؛ يعنى اشخاصى كه نام آن‌ها در ذيل از نظر خوانندگان مى‌گذرد:
كتاب به قول مؤلف، مشتمل است بر «وقايعى كه روداده از بيست پادشاه و حكمران» از آغاز جلوس شاه سلطان حسين تا وفات آقامحمد خان قاجار و عهد براردزاده و پسر زنش فتحعلى شاه قاجار؛ يعنى اشخاصى كه نام آن‌ها در ذيل از نظر خوانندگان مى‌گذرد:


1- شاه سلطان حسين.
1- شاه سلطان حسين.
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
مثلا نادرشاه كه پنجمين اين بيست نفر است و هانوى انگليسى كه در همان اوقات در ايران بوده و تأليفات گرانبهايى در شرح وقايع سلطنت نادرشاه از خود باقى گذاشته است، در ضمن يكى از كتاب‌هاى خود چنين نوشته است: «ممكن نبود كه انسان فقر و فاقه و بيچارگى ملت را ببيند و مغلوب ترحم نگردد».
مثلا نادرشاه كه پنجمين اين بيست نفر است و هانوى انگليسى كه در همان اوقات در ايران بوده و تأليفات گرانبهايى در شرح وقايع سلطنت نادرشاه از خود باقى گذاشته است، در ضمن يكى از كتاب‌هاى خود چنين نوشته است: «ممكن نبود كه انسان فقر و فاقه و بيچارگى ملت را ببيند و مغلوب ترحم نگردد».


مؤلف ، شرح حال دوست، دشمن، بزرگ، كوچك و حتى مهم‌تر طويه و جلادراهم عالى جاه و والاجاه خوانده و هر كدام را عموما با عناوين و القاب ذكر شده، دوره دراز ياد كرده است و از ذكر صفات ضد و نقيص روبرگردان نبوده است، چنانكه مثلا حتى محمود افغان غلجه را «والاجاء» و اشرف افغان را «دادگستر» و «باعدل و انصاف» و على‌مرادخان زند را در اول يك جمله «با عدل و انصاف» و سپس «سفاك و خونريز» و همچنين كريم‌خان زند را ابتدا «بسيار فهيم و عادل و منصف» و فورا، پس از آن «سفاك» خوانده است.
مؤلف، شرح حال دوست، دشمن، بزرگ، كوچك و حتى مهم‌تر طويه و جلادراهم عالى جاه و والاجاه خوانده و هر كدام را عموما با عناوين و القاب ذكر شده، دوره دراز ياد كرده است و از ذكر صفات ضد و نقيص روبرگردان نبوده است، چنانكه مثلا حتى محمود افغان غلجه را «والاجاء» و اشرف افغان را «دادگستر» و «باعدل و انصاف» و على‌مرادخان زند را در اول يك جمله «با عدل و انصاف» و سپس «سفاك و خونريز» و همچنين كريم‌خان زند را ابتدا «بسيار فهيم و عادل و منصف» و فورا، پس از آن «سفاك» خوانده است.


با اين حال آشكار است، خواننده گاهى تكليف خود را نمى‌داند و دچار دودلى و ترديد مى‌گردد و اين خود نشان مى‌دهد كه هم وطنان ما در آن دوره با چه نوع حكمرانان و گردنكشان و مورخانى سرو كار داشته‌اند.
با اين حال آشكار است، خواننده گاهى تكليف خود را نمى‌داند و دچار دودلى و ترديد مى‌گردد و اين خود نشان مى‌دهد كه هم وطنان ما در آن دوره با چه نوع حكمرانان و گردنكشان و مورخانى سرو كار داشته‌اند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش