سیاح، محمدعلی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
    جز (جایگزینی متن - '[[]]' به '')
     
    (۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    <div class="wikiInfo">
    [[پرونده:NUR03611.jpg|بندانگشتی|شجاع السلطنه]]
    [[پرونده:NUR03611.jpg|بندانگشتی|شجاع السلطنه]]
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    |-
    |-
    ! نام!! data-type='authorName'|شجاع السلطنه
    ! نام!! data-type="authorName" |شجاع السلطنه
    |-
    |-
    |نام‎های دیگر  
    |نام‎های دیگر  
    |data-type='authorOtherNames'| ح‍اج‌ س‍ی‍اح‌
    | data-type="authorOtherNames" | ح‍اج‌ س‍ی‍اح‌


    ح‍اج‍ی‌ س‍ی‍اح‌
    ح‍اج‍ی‌ س‍ی‍اح‌
    خط ۱۳: خط ۱۳:
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    |data-type='authorfatherName'|
    | data-type="authorfatherName" |ملا محمدرضاى محلاتى 
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    |data-type='authorbirthDate'|
    | data-type="authorbirthDate" |1252ق
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    |data-type='authorBirthPlace'|
    | data-type="authorBirthPlace" |محلات
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    |data-type='authorDeathDate'|1344 ق
    | data-type="authorDeathDate" |1344ق
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    |data-type='authorTeachers'|
    | data-type="authorTeachers" |
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    |data-type='authorWritings'|
    | data-type="authorWritings" |[[سفرنامه حاج سیاح به فرنگ]]
    |-class='articleCode'
    |- class="articleCode"
    |کد مؤلف
    |کد مؤلف
    |data-type='authorCode'|AUTHORCODE03611AUTHORCODE
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE03611AUTHORCODE
    |}
    |}
    </div>
    </div>


    '''محمدعلى سياح''' فرزند مرحوم حاج محمدرضا، در سال 1252ق در خانواده‌اى دوست‌دار علم و ادب به دنيا آمد و در عنفوان جوانى براى تحصيل علوم متداوله آن زمان به طهران و بعد با كمك مالى عموى خود به اعتاب مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علماى عصر خويش بهره‌مند شد. نزدیک صد سال زندگى كرده، و بيست سال از عمر را خارج از ايران بوده است. دو سه سالى از تنگ و تبعيد قجرى طعمى چشيده و در چهل و دو سه سالگى به خاطر مادر پير و به توصيه حاج ملاعلى كنى، ازدواج كرده و فرزندانش، همايون و حميد و محسن هر كدام پس از وى مصدر امورى شده‌اند.
    '''میرزا محمدعلی محلاتی''' (1252-1344ق)، ملقب به حاج سیاح، نویسنده سفرنامه و خاطرات و از روشنفکران دوره قاجار.


    او براى تحصيل علوم متداول زمان تا كربلا و نجف هم مى‌رود. چند سالى طلبگى مى‌كند. در محرم سال 1276ق از حوزه تحصيل به محلات بازگشته، و شيوه معمولى طلبگى به ارشاد و تبليغ اشتغال مى‌يابد.
    == ولادت ==
    او فرزند مرحوم حاج محمدرضا، در سال 1252ق برابر با  ۱۲۱۵ش در خانواده‌اى دوست‌دار علم و ادب در محلات به دنیا آمد.


    حاج سياح با ارداه‌اى قابل تحسين به فراگيرى زبان همّت مى‌گمارد و پنج زبان: روسى، تركى استانبولى، نمساوى(اطريشى)، فرانسوى و انگليسى را مى‌آموزد. با چند تن از پادشاهان آن عصر ملاقات مى‌كند و.... به هر شهرى كه وارد مى‌شود از مساجد، كليساها، موزه‌ها، مدرسه‌ها، دارالفنون‌ها، چاپ‌خانه‌ها، كتاب‌خانه‌ها، آثار باستانى و.... ديدن مى‌كند. كارخانجات و نيز كليه عوامل پيشرفت و ترقى كشورها را از نظر دور نمى‌دارد و در سفرنامه خود آن‌ها را معرفى مى‌كند.
    == تحصیلات ==
    در عنفوان جوانى براى تحصیل علوم متداوله آن زمان به طهران و بعد با کمک مالى عموى خود به اعتاب مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علماى عصر خویش بهره‌مند شد. نزدیک صد سال زندگى کرده، و بیست سال از عمر را خارج از ایران بوده است. دو سه سالى از تنگ و تبعید قجرى طعمى چشیده و در چهل و دو سه سالگى به خاطر مادر پیر و به توصیه حاج ملاعلى کنى، ازدواج کرده و فرزندانش، همایون و حمید و محسن هر کدام پس از وى مصدر امورى شده‌اند.


    او با ويژگى كه دارد، در طى هيجده سال سياحت غرب در حوزه مسائل سياسى نيز شخص كاردانى مى‌شود.
    او براى تحصیل علوم متداول زمان تا کربلا و نجف هم مى‌رود. چند سالى طلبگى مى‌کند. در محرم سال 1276ق از حوزه تحصیل به محلات بازگشته، و شیوه معمولى طلبگى به ارشاد و تبلیغ اشتغال مى‌یابد.


    از بدو ورود به ايران ظاهراً يادداشت روزانه برداشت، كه متن تدوين شده آن كتاب خاطرات او را تشكيل مى‌دهد. از همان نخستين يادداشت‌ها احساس او درباره ايران و تأسفى كه بر تنزّل احوال مى‌خورد، نمايان است. از بوشهر به شيراز و اصفهان و كاشان و محلات رفت، وصف طبيعت ايران آن زمان، اوضاع اجتماعى - سياسى، چگونگى راه‌ها، رگه‌هايى از زندگى طبقات مردم، سرشناسان، رجال سياسى و چگونگى اداره دولتى در يادداشت‌هاى او، تراويده قلم مردى جهانديده، سرد و گرم چشيده و اهل مقايسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنايان با خامه‌اى مؤثر بيان كرده است. حدود يك ماه بعد به تهران رفت. شمارى از رجال كه آوازه او را شنيده بودند، به ديدارش رفتند، پاى نقل و حديث‌هايش نشستند و عده‌اى هم به او اندرز يا هشدار دادند كه «مبادا از آبادى و عدل و نظم فرنگستان و خرابى و بى‌نظمى ايران»، كلمه‌اى بگويد يا «در ايران حرف تمدن به زبان» بياورد كه براى وى خطر جانى از پى دارد.
    حاج سیاح با ار‌اده‌اى قابل تحسین به فراگیرى زبان همّت مى‌گمارد و پنج زبان: روسى، ترکى استانبولى، نمساوى(اطریشى)، فرانسوى و انگلیسى را مى‌آموزد. با چند تن از پادشاهان آن عصر ملاقات مى‌کند و.... به هر شهرى که وارد مى‌شود از مساجد، کلیساها، موزه‌ها، مدرسه‌ها، دارالفنون‌ها، چاپ‌خانه‌ها، کتاب‌خانه‌ها، آثار باستانى و.... دیدن مى‌کند. کارخانجات و نیز کلیه عوامل پیشرفت و ترقى کشورها را از نظر دور نمى‌دارد و در سفرنامه خود آن‌ها را معرفى مى‌کند.


    حاج سيّاح را به حضور ناصرالدين شاه بردند. شاه از سفرهايش پرسيد و همان جا در حضور وى چند تن با زبان‌هاى مختلف صحبت كردند و وى را محك زدند. سكه‌هايى كه از اكناف جهان آورده بود، عرضه كرد كه به موزه سلطنتى اهدا شد. پس از اين ديدار، شمار بيشترى از رجال به ديدنش رفتند و مدتى بعد همسر ناصرالدين شاه و مادر مظفرالدين ميرزا «سياحت نامه»(سفرنامه)ى او را خواست و حاج سياح آن را نزد ملكه فرستاد كه با توضيح حاج سياح به نظر مى‌رسد، يادداشت‌هاى سفر اروپا در آن وقت مدوّن بوده است. حاج سيّاح پس از اين ديدارها و آشنايى‌ها هيچ گونه مسؤوليتى در حكومت نپذيرفت و به سير و سياحت در نقاط مختلف ايران ادامه داد، باز هم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهاى ديگر سفر و مشاهدات خود را يادداشت كرد.
    او با ویژگى که دارد، در طى هیجده سال سیاحت غرب در حوزه مسائل سیاسى نیز شخص کاردانى مى‌شود.


    در 1319ق باز راهى سفر شد و از راه جنوب، به جيبوتى و عربستان رفت. جمعاً نه بار مكه را زيارت كرد. از راه مصر به اروپا و از آن جا به روسيه و عثمانى رفت و در 1320ق به ايران بازگشت، اما از آن سال تا 1324ق اطّلاع در خور توجهى، درباره خود او از خاطرات به دست نمى‌آيد.
    از بدو ورود به ایران ظاهراً یادداشت روزانه برداشت، که متن تدوین شده آن کتاب خاطرات او را تشکیل مى‌دهد. از همان نخستین یادداشت‌ها احساس او درباره ایران و تأسفى که بر تنزّل احوال مى‌خورد، نمایان است. از بوشهر به شیراز و اصفهان و کاشان و محلات رفت، وصف طبیعت ایران آن زمان، اوضاع اجتماعى - سیاسى، چگونگى راه‌ها، رگه‌هایى از زندگى طبقات مردم، سرشناسان، رجال سیاسى و چگونگى اداره دولتى در یادداشت‌هاى او، تراویده قلم مردى جهاندیده، سرد و گرم چشیده و اهل مقایسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با خامه‌اى مؤثر بیان کرده است. حدود یک ماه بعد به تهران رفت. شمارى از رجال که آوازه او را شنیده بودند، به دیدارش رفتند، پاى نقل و حدیث‌هایش نشستند و عده‌اى هم به او اندرز یا هشدار دادند که «مبادا از آبادى و عدل و نظم فرنگستان و خرابى و بى‌نظمى ایران»، کلمه‌اى بگوید یا «در ایران حرف تمدن به زبان» بیاورد که براى وى خطر جانى از پى دارد.


    در 1325ق، در دوره حكومت محمدعلى شاه به روسيه سفر كرد. در 1326ق ظاهراً با مخالفان استبداد تماس مستقيم و مخفيانه داشت. در جريان استبداد صغير (1327ق) كه خود و خانواده را با تهديد از سوى محمدعلى شاه رو به‌رو ديد، از دوستانش كمك خواست و به يارى يكى از نزدیک ان كامران ميرزا، عمو و پدر زن محمدعلى شاه، ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش همايون آسوده كرد و در واقعه قيام بختيارى‌ها، از سوى مشروطه‌خواهان پيامى نزد سرداراسعد بختيارى برد، وى را به عزيمت به سوى تهران ترغيب كرد. چند روزى هم در منطقه بختيارى همراه و ملتزم او بود. پسرش همايون در جريان فتح تهران (1327ق) مسؤوليت تحريرات محرمانه سردار اسعد را به عهده داشت. پس از عزل محمدعلى شاه از سلطنت، عضدالملك از او خواست نديمى احمدشاه را بپذيرد. حاج سيّاح چند بار با احمد شاه ديدار كرد، ولى به دلايلى كه چندان روشن نيست و ظاهراً به سبب اختلاف نظر با اطرافيان شاه، مصلحت خود را در كناره‌گيرى ديد، خانه‌نشين شد و سرانجام در مهر ماه 1344ق در جعفرآباد شميران درگذشت.
    حاج سیّاح را به حضور ناصرالدین شاه بردند. شاه از سفرهایش پرسید و همان جا در حضور وى چند تن با زبان‌هاى مختلف صحبت کردند و وى را محک زدند. سکه‌هایى که از اکناف جهان آورده بود، عرضه کرد که به موزه سلطنتى اهدا شد. پس از این دیدار، شمار بیشترى از رجال به دیدنش رفتند و مدتى بعد همسر ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین میرزا «سیاحت نامه»(سفرنامه)ى او را خواست و حاج سیاح آن را نزد ملکه فرستاد که با توضیح حاج سیاح به نظر مى‌رسد، یادداشت‌هاى سفر اروپا در آن وقت مدوّن بوده است. حاج سیّاح پس از این دیدارها و آشنایى‌ها هیچ گونه مسؤولیتى در حکومت نپذیرفت و به سیر و سیاحت در نقاط مختلف ایران ادامه داد، باز هم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهاى دیگر سفر و مشاهدات خود را یادداشت کرد.


    حاج سيّاح از نسل نوگرايان دگرانديش در عصر قاجار و از افراد مؤثر در ترويج انديشه مشروطه‌خواهى، و دو كتابش در شمار منابع تاريخ روشنفكرى ايران است. على فردوسى كه مطالعات گسترده‌اى درباره آراء و آثار حاج سيّاح دارد، احتمال داده است كه او نخستين كسى در ايران باشد كه اصطلاح «حقوق بشر» را در معناى امروزى آن به كار برده است. او مى‌گويد حتى آخوندزاده، ملكم‌خان و سيّد جمال هم اين اصطلاح را در اين معنا به كار نبرده‌اند.
    در 1319ق باز راهى سفر شد و از راه جنوب، به جیبوتى و عربستان رفت. جمعاً نه بار مکه را زیارت کرد. از راه مصر به اروپا و از آن جا به روسیه و عثمانى رفت و در 1320ق به ایران بازگشت، اما از آن سال تا 1324ق اطّلاع در خور توجهى، درباره خود او از خاطرات به دست نمى‌آید.


    در 1325ق، در دوره حکومت محمدعلى شاه به روسیه سفر کرد. در 1326ق ظاهراً با مخالفان استبداد تماس مستقیم و مخفیانه داشت. در جریان استبداد صغیر (1327ق) که خود و خانواده را با تهدید از سوى محمدعلى شاه رو به‌رو دید، از دوستانش کمک خواست و به یارى یکى از نزدیک ان کامران میرزا، عمو و پدر زن محمدعلى شاه، ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش همایون آسوده کرد و در واقعه قیام بختیارى‌ها، از سوى مشروطه‌خواهان پیامى نزد سرداراسعد بختیارى برد، وى را به عزیمت به سوى تهران ترغیب کرد. چند روزى هم در منطقه بختیارى همراه و ملتزم او بود. پسرش همایون در جریان فتح تهران (1327ق) مسؤولیت تحریرات محرمانه سردار اسعد را به عهده داشت. پس از عزل محمدعلى شاه از سلطنت، عضدالملک از او خواست ندیمى احمدشاه را بپذیرد. حاج سیّاح چند بار با احمد شاه دیدار کرد، ولى به دلایلى که چندان روشن نیست و ظاهراً به سبب اختلاف نظر با اطرافیان شاه، مصلحت خود را در کناره‌گیرى دید، خانه‌نشین شد.
    == وفات ==
    سرانجام در مهر ماه 1344ق برابر با ۱۳۰۴ش در جعفرآباد شمیران درگذشت.
    حاج سیّاح از نسل نوگرایان دگراندیش در عصر قاجار و از افراد مؤثر در ترویج اندیشه مشروطه‌خواهى، و دو کتابش در شمار منابع تاریخ روشنفکرى ایران است. على فردوسى که مطالعات گسترده‌اى درباره آراء و آثار حاج سیّاح دارد، احتمال داده است که او نخستین کسى در ایران باشد که اصطلاح «حقوق بشر» را در معناى امروزى آن به کار برده است. او مى‌گوید حتى آخوندزاده، ملکم‌خان و سیّد جمال هم این اصطلاح را در این معنا به کار نبرده‌اند.


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۲

    شجاع السلطنه
    نام شجاع السلطنه
    نام‎های دیگر ح‍اج‌ س‍ی‍اح‌

    ح‍اج‍ی‌ س‍ی‍اح‌

    س‍ی‍اح‌ م‍ح‍لات‍ی‌، م‍ح‍م‍د ع‍ل‍ی

    نام پدر ملا محمدرضاى محلاتى 
    متولد 1252ق
    محل تولد محلات
    رحلت 1344ق
    اساتید
    برخی آثار سفرنامه حاج سیاح به فرنگ
    کد مؤلف AUTHORCODE03611AUTHORCODE

    میرزا محمدعلی محلاتی (1252-1344ق)، ملقب به حاج سیاح، نویسنده سفرنامه و خاطرات و از روشنفکران دوره قاجار.

    ولادت

    او فرزند مرحوم حاج محمدرضا، در سال 1252ق برابر با  ۱۲۱۵ش در خانواده‌اى دوست‌دار علم و ادب در محلات به دنیا آمد.

    تحصیلات

    در عنفوان جوانى براى تحصیل علوم متداوله آن زمان به طهران و بعد با کمک مالى عموى خود به اعتاب مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علماى عصر خویش بهره‌مند شد. نزدیک صد سال زندگى کرده، و بیست سال از عمر را خارج از ایران بوده است. دو سه سالى از تنگ و تبعید قجرى طعمى چشیده و در چهل و دو سه سالگى به خاطر مادر پیر و به توصیه حاج ملاعلى کنى، ازدواج کرده و فرزندانش، همایون و حمید و محسن هر کدام پس از وى مصدر امورى شده‌اند.

    او براى تحصیل علوم متداول زمان تا کربلا و نجف هم مى‌رود. چند سالى طلبگى مى‌کند. در محرم سال 1276ق از حوزه تحصیل به محلات بازگشته، و شیوه معمولى طلبگى به ارشاد و تبلیغ اشتغال مى‌یابد.

    حاج سیاح با ار‌اده‌اى قابل تحسین به فراگیرى زبان همّت مى‌گمارد و پنج زبان: روسى، ترکى استانبولى، نمساوى(اطریشى)، فرانسوى و انگلیسى را مى‌آموزد. با چند تن از پادشاهان آن عصر ملاقات مى‌کند و.... به هر شهرى که وارد مى‌شود از مساجد، کلیساها، موزه‌ها، مدرسه‌ها، دارالفنون‌ها، چاپ‌خانه‌ها، کتاب‌خانه‌ها، آثار باستانى و.... دیدن مى‌کند. کارخانجات و نیز کلیه عوامل پیشرفت و ترقى کشورها را از نظر دور نمى‌دارد و در سفرنامه خود آن‌ها را معرفى مى‌کند.

    او با ویژگى که دارد، در طى هیجده سال سیاحت غرب در حوزه مسائل سیاسى نیز شخص کاردانى مى‌شود.

    از بدو ورود به ایران ظاهراً یادداشت روزانه برداشت، که متن تدوین شده آن کتاب خاطرات او را تشکیل مى‌دهد. از همان نخستین یادداشت‌ها احساس او درباره ایران و تأسفى که بر تنزّل احوال مى‌خورد، نمایان است. از بوشهر به شیراز و اصفهان و کاشان و محلات رفت، وصف طبیعت ایران آن زمان، اوضاع اجتماعى - سیاسى، چگونگى راه‌ها، رگه‌هایى از زندگى طبقات مردم، سرشناسان، رجال سیاسى و چگونگى اداره دولتى در یادداشت‌هاى او، تراویده قلم مردى جهاندیده، سرد و گرم چشیده و اهل مقایسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با خامه‌اى مؤثر بیان کرده است. حدود یک ماه بعد به تهران رفت. شمارى از رجال که آوازه او را شنیده بودند، به دیدارش رفتند، پاى نقل و حدیث‌هایش نشستند و عده‌اى هم به او اندرز یا هشدار دادند که «مبادا از آبادى و عدل و نظم فرنگستان و خرابى و بى‌نظمى ایران»، کلمه‌اى بگوید یا «در ایران حرف تمدن به زبان» بیاورد که براى وى خطر جانى از پى دارد.

    حاج سیّاح را به حضور ناصرالدین شاه بردند. شاه از سفرهایش پرسید و همان جا در حضور وى چند تن با زبان‌هاى مختلف صحبت کردند و وى را محک زدند. سکه‌هایى که از اکناف جهان آورده بود، عرضه کرد که به موزه سلطنتى اهدا شد. پس از این دیدار، شمار بیشترى از رجال به دیدنش رفتند و مدتى بعد همسر ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین میرزا «سیاحت نامه»(سفرنامه)ى او را خواست و حاج سیاح آن را نزد ملکه فرستاد که با توضیح حاج سیاح به نظر مى‌رسد، یادداشت‌هاى سفر اروپا در آن وقت مدوّن بوده است. حاج سیّاح پس از این دیدارها و آشنایى‌ها هیچ گونه مسؤولیتى در حکومت نپذیرفت و به سیر و سیاحت در نقاط مختلف ایران ادامه داد، باز هم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهاى دیگر سفر و مشاهدات خود را یادداشت کرد.

    در 1319ق باز راهى سفر شد و از راه جنوب، به جیبوتى و عربستان رفت. جمعاً نه بار مکه را زیارت کرد. از راه مصر به اروپا و از آن جا به روسیه و عثمانى رفت و در 1320ق به ایران بازگشت، اما از آن سال تا 1324ق اطّلاع در خور توجهى، درباره خود او از خاطرات به دست نمى‌آید.

    در 1325ق، در دوره حکومت محمدعلى شاه به روسیه سفر کرد. در 1326ق ظاهراً با مخالفان استبداد تماس مستقیم و مخفیانه داشت. در جریان استبداد صغیر (1327ق) که خود و خانواده را با تهدید از سوى محمدعلى شاه رو به‌رو دید، از دوستانش کمک خواست و به یارى یکى از نزدیک ان کامران میرزا، عمو و پدر زن محمدعلى شاه، ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش همایون آسوده کرد و در واقعه قیام بختیارى‌ها، از سوى مشروطه‌خواهان پیامى نزد سرداراسعد بختیارى برد، وى را به عزیمت به سوى تهران ترغیب کرد. چند روزى هم در منطقه بختیارى همراه و ملتزم او بود. پسرش همایون در جریان فتح تهران (1327ق) مسؤولیت تحریرات محرمانه سردار اسعد را به عهده داشت. پس از عزل محمدعلى شاه از سلطنت، عضدالملک از او خواست ندیمى احمدشاه را بپذیرد. حاج سیّاح چند بار با احمد شاه دیدار کرد، ولى به دلایلى که چندان روشن نیست و ظاهراً به سبب اختلاف نظر با اطرافیان شاه، مصلحت خود را در کناره‌گیرى دید، خانه‌نشین شد.

    وفات

    سرانجام در مهر ماه 1344ق برابر با ۱۳۰۴ش در جعفرآباد شمیران درگذشت.

    حاج سیّاح از نسل نوگرایان دگراندیش در عصر قاجار و از افراد مؤثر در ترویج اندیشه مشروطه‌خواهى، و دو کتابش در شمار منابع تاریخ روشنفکرى ایران است. على فردوسى که مطالعات گسترده‌اى درباره آراء و آثار حاج سیّاح دارد، احتمال داده است که او نخستین کسى در ایران باشد که اصطلاح «حقوق بشر» را در معناى امروزى آن به کار برده است. او مى‌گوید حتى آخوندزاده، ملکم‌خان و سیّد جمال هم این اصطلاح را در این معنا به کار نبرده‌اند.

    وابسته‌ها