طوق الحمامة في الألفة و الألّاف: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - '‏.' به '.')
    خط ۳۳: خط ۳۳:


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    از مجموع 75 حکایت طوق الحمامة، 23 حکایت تک‌شخصیتی (عاشق) است و 29 حکایت دوشخصیتی (عاشق و معشوق) و 23 حکایت بیش از دو شخصیت دارد. در تمام حکایت‌های تک‌شخصیتی، عاشق تنها نقش‌آفرین داستان است و در حکایت‌های دوشخصیتی، عاشق در کنار معشوق در داستان حضور دارد؛ بنابراین، علاوه بر محدود بودن شمار شخصیت‌ها، تیپ‌های شخصیتی نیز تکراری و ثابت‌اند. نویسنده در هر باب درباره یکی از مسائل مرتبط با عشق سخن می‌گوید و اگر حکایت را با توضیحات خود در می‌آمیزد ازآن‌روست که درستی کلام او را تأیید کند؛ بنابراین حتماً موضوع حکایت با موضوع باب (عشق) مرتبط است. علاوه بر این، حجم کم داستان اجازه نمی‌دهد که نویسنده چندین شخصیت را وارد فضای حکایت کند. پس او ناچار است حتماً شخصیتی را که با موضوع حکایت مرتبط است، یعنی عاشق و معشوق را در حکایت‌های خود بگنجاند. بدین سبب، در حکایت‌های تک‌شخصیتی، همواره عاشق و در حکایت دوشخصیتی، عاشق در کنار معشوق نقش‌آفرینی می‌کند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/174 ر.ک: صالح‌بک، مجید؛ طباطبایی، سمیه‌السادات، ص174]</ref>.
    از مجموع 75 حکایت طوق الحمامة، 23 حکایت تک‌شخصیتی (عاشق) است و 29 حکایت دوشخصیتی (عاشق و معشوق) و 23 حکایت بیش از دو شخصیت دارد. در تمام حکایت‌های تک‌شخصیتی، عاشق تنها نقش‌آفرین داستان است و در حکایت‌های دوشخصیتی، عاشق در کنار معشوق در داستان حضور دارد؛ بنابراین، علاوه بر محدود بودن شمار شخصیت‌ها، تیپ‌های شخصیتی نیز تکراری و ثابت‌اند. نویسنده در هر باب درباره یکی از مسائل مرتبط با عشق سخن می‌گوید و اگر حکایت را با توضیحات خود در می‌آمیزد ازآن‌روست که درستی کلام او را تأیید کند؛ بنابراین حتماً موضوع حکایت با موضوع باب (عشق) مرتبط است. علاوه بر این، حجم کم داستان اجازه نمی‌دهد که نویسنده چندین شخصیت را وارد فضای حکایت کند. پس او ناچار است حتماً شخصیتی را که با موضوع حکایت مرتبط است، یعنی عاشق و معشوق را در حکایت‌های خود بگنجاند. بدین سبب، در حکایت‌های تک‌شخصیتی، همواره عاشق و در حکایت دوشخصیتی، عاشق در کنار معشوق نقش‌آفرینی می‌کند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/174 ر.ک: صالح‌بک، مجید؛ طباطبایی، سمیه‌السادات، ص174]</ref>.


    تمام شخصیت‌های طوق الحمامة ساده‌اند؛ زیرا ما فقط با یک بعد از ابعاد شخصیتی آن‌ها آشنا می‌شویم. پس از خواندن حکایت‌ها متوجه می‌شویم شخصیت‌ها اغلب عاشقانی هستند آشفته‌حال که دل به معشوق سپرده‌اند و چیزی بیش از این نمی‌بینیم. برای مثال، در تک حکایت باب سوم، از فردی به نام ابوالسری عمار بن زیاد یاد می‌شود که از دوستان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] است. روزی [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] به دیدار وی می‌رود و او را پریشان‌خاطر می‌یابد. جویای علت می‌شود و در پاسخ می‌شنود که او در عالم رؤیا عاشق کنیزکی گشته و اکنون در عالم بیداری سخت از دوری وی بی‌تاب است. عاشق شیدا چندین روز را بدین گونه می‌گذراند تا آن‌که، پس از پندهای فراوان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]]، کم‌کم کنیزک را فراموش می‌کند. همان‌گونه که می‌بینیم، در این حکایت فقط از دلدادگی ابوالسری و شرایط روحی‌اش پس از عاشق شدن آگاه می‌شویم و بیش از این چیزی درنمی‌یابیم. افزون بر این، در شصت حکایت با شخصیت ایستا و در پانزده حکایت با شخصیت پویا مواجه می‌شویم؛ بنابراین اغلب شخصیت‌ها متحول نمی‌شوند و از آغاز تا پایان حکایت ثابت و بدون تغییر می‌مانند. جالب است بدانیم حکایت‌های اندکی که در آن شخصیت دچار دگرگونی می‌شود از سرگذشت عالمان عابدی سخن می‌گویند که پس از دل باختن، به هر بی‌آبرویی و ننگ در راه وصال معشوق تن داده‌‌اند؛ پس دگرگونی شخصیت در مسیر منفی است، نه مثبت و سازنده<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/174 ر.ک: همان، ص175-174]</ref>.
    تمام شخصیت‌های طوق الحمامة ساده‌اند؛ زیرا ما فقط با یک بعد از ابعاد شخصیتی آن‌ها آشنا می‌شویم. پس از خواندن حکایت‌ها متوجه می‌شویم شخصیت‌ها اغلب عاشقانی هستند آشفته‌حال که دل به معشوق سپرده‌اند و چیزی بیش از این نمی‌بینیم. برای مثال، در تک حکایت باب سوم، از فردی به نام ابوالسری عمار بن زیاد یاد می‌شود که از دوستان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] است. روزی [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] به دیدار وی می‌رود و او را پریشان‌خاطر می‌یابد. جویای علت می‌شود و در پاسخ می‌شنود که او در عالم رؤیا عاشق کنیزکی گشته و اکنون در عالم بیداری سخت از دوری وی بی‌تاب است. عاشق شیدا چندین روز را بدین گونه می‌گذراند تا آن‌که، پس از پندهای فراوان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]]، کم‌کم کنیزک را فراموش می‌کند. همان‌گونه که می‌بینیم، در این حکایت فقط از دلدادگی ابوالسری و شرایط روحی‌اش پس از عاشق شدن آگاه می‌شویم و بیش از این چیزی درنمی‌یابیم. افزون بر این، در شصت حکایت با شخصیت ایستا و در پانزده حکایت با شخصیت پویا مواجه می‌شویم؛ بنابراین اغلب شخصیت‌ها متحول نمی‌شوند و از آغاز تا پایان حکایت ثابت و بدون تغییر می‌مانند. جالب است بدانیم حکایت‌های اندکی که در آن شخصیت دچار دگرگونی می‌شود از سرگذشت عالمان عابدی سخن می‌گویند که پس از دل باختن، به هر بی‌آبرویی و ننگ در راه وصال معشوق تن داده‌‌اند؛ پس دگرگونی شخصیت در مسیر منفی است، نه مثبت و سازنده<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/174 ر.ک: همان، ص175-174]</ref>.


    [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در 35 حکایت توصیف مستقیم و غیرمستقیم را درهم می‌آمیزد و در دیگر موارد فقط با تکیه بر رفتار و گفتار شخصیت‌ها، آن‌ها را به تصویر می‌کشد. شایان ذکر است که تأکید [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] بر رفتار شخصیت‌ها بیش از گفتار است؛ زیرا او کمتر از عنصر گفت‌وگو در حکایت استفاده می‌کند. علاوه بر این، در توصیف‌های مستقیم، توصیف معنوی (توصیف ویژگی‌های اخلاقی)، در قیاس با توصیف ظاهری، حجم بیشتری را به خود اختصاص داده است که علت این امر به موضوع کتاب باز می‌گردد. نکته مهم در توصیف‌های مستقیم، مجمل و درعین‌حال پرمعنا بودن است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/175 ر.ک: همان، ص176-175]</ref>.
    [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در 35 حکایت توصیف مستقیم و غیرمستقیم را درهم می‌آمیزد و در دیگر موارد فقط با تکیه بر رفتار و گفتار شخصیت‌ها، آن‌ها را به تصویر می‌کشد. شایان ذکر است که تأکید [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] بر رفتار شخصیت‌ها بیش از گفتار است؛ زیرا او کمتر از عنصر گفت‌وگو در حکایت استفاده می‌کند. علاوه بر این، در توصیف‌های مستقیم، توصیف معنوی (توصیف ویژگی‌های اخلاقی)، در قیاس با توصیف ظاهری، حجم بیشتری را به خود اختصاص داده است که علت این امر به موضوع کتاب باز می‌گردد. نکته مهم در توصیف‌های مستقیم، مجمل و درعین‌حال پرمعنا بودن است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/175 ر.ک: همان، ص176-175]</ref>.


    شخصیت‌های طوق الحمامة همگی واقعی‌اند نه خیالی. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در آغاز و پایان کتابش بر این نکته تأکید می‌کند. تمام اشخاص حکایت‌ها معاصر [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم‌]]<nowiki/>اند و فقط پنج حکایت تاریخی در کتاب وجود دارد: یک حکایت درباره بقراط، یک حکایت درباره افلاطون، دو حکایت درباره یعقوب نبی و یک حکایت درباره یکی از ملوک بربر. به‌استثنای این پنج مورد، حکایت‌ها همگی به افراد معاصر [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] مربوط‌اند و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] آنان را می‌شناسد. از لحاظ طبقاتی نیز در 51 حکایت از شخصیت‌های منسوب به طبقه اشرافی جامعه و در هفده حکایت از شخصیت‌های منتسب به طبقات پایین جامعه یاد شده است. افزون بر این، در 24 حکایت نمی‌توان بر اساس مضمون حکایت در خصوص طبقه اجتماعی شخصیت قضاوت کرد. اگر [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] بیشتر درباره افراد منتسب به طبقه اشرافی و حتی خاندان سلطنتی سخن می‌گوید جای تعجب ندارد؛ زیرا او خود یکی از افراد این طبقه بود و به‌واسطه وزارت پدر، با خلفای اموی اندلس و اطرافیانش مراوده داشت. واقعی بودن شخصیت‌ها سبب شده است ارزش تاریخی کتاب چندین برابر شود. به همین سبب، لیوی پروونسال، مستشرق فرانسوی، آن‌چنان کتاب را گران‌سنگ می‌داند که معتقد است باید هم‌وزن آن طلا داده شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/176 ر.ک: همان، ص177-176]</ref>.
    شخصیت‌های طوق الحمامة همگی واقعی‌اند نه خیالی. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در آغاز و پایان کتابش بر این نکته تأکید می‌کند. تمام اشخاص حکایت‌ها معاصر [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم‌]]<nowiki/>اند و فقط پنج حکایت تاریخی در کتاب وجود دارد: یک حکایت درباره بقراط، یک حکایت درباره افلاطون، دو حکایت درباره یعقوب نبی و یک حکایت درباره یکی از ملوک بربر. به‌استثنای این پنج مورد، حکایت‌ها همگی به افراد معاصر [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] مربوط‌اند و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] آنان را می‌شناسد. از لحاظ طبقاتی نیز در 51 حکایت از شخصیت‌های منسوب به طبقه اشرافی جامعه و در هفده حکایت از شخصیت‌های منتسب به طبقات پایین جامعه یاد شده است. افزون بر این، در 24 حکایت نمی‌توان بر اساس مضمون حکایت در خصوص طبقه اجتماعی شخصیت قضاوت کرد. اگر [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] بیشتر درباره افراد منتسب به طبقه اشرافی و حتی خاندان سلطنتی سخن می‌گوید جای تعجب ندارد؛ زیرا او خود یکی از افراد این طبقه بود و به‌واسطه وزارت پدر، با خلفای اموی اندلس و اطرافیانش مراوده داشت. واقعی بودن شخصیت‌ها سبب شده است ارزش تاریخی کتاب چندین برابر شود. به همین سبب، لیوی پروونسال، مستشرق فرانسوی، آن‌چنان کتاب را گران‌سنگ می‌داند که معتقد است باید هم‌وزن آن طلا داده شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/176 ر.ک: همان، ص177-176]</ref>.


    [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در قرن پنجم هجری می‌زیست؛ دوره‌ای که در آن، سبک نگارش متصنع رواج داشت. در این دوره، ترسل ادبی و نوشتن اخوانیات، مناظرات، مناقشات، مقامات و دیگر گونه‌های ادبی بسیار رایج بود. در این آثار، از سجع‌پردازی، ذکر امثال و اشارات تاریخی و علمی، تضمین، حل منظوم، اقتباس از قرآن و آراستن کلام به انواع صنایع بیانی و بدیعی به کثرت استفاده می‌شد؛ اما زبان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در نقل حکایت، برخلاف آنچه رایج بود، زبانی است توصیفی، موجز، روان و به‌دوراز صنعت‌پردازی. این سخن درباره بیشتر حکایت‌ها صادق است؛ درحالی‌که حکایت‌های اندکی هم وجود دارد که از این قاعده کلی تبعیت نمی‌کنند؛ مثلاً [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در باب بیست‌ونهم از عشق زنی یاد می‌کند که محبتش به نفرت تبدیل شده؛ چراکه «فی غیر ذات الله عزوجل» بوده است... البته نباید گمان کرد که زبان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] از زبان فاخر ادبی فاصله گرفته و فهم آسان حکایت‌ها به علت نزدیک شدن به زبان عامیانه است. هرگز چنین نیست. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] توانسته با تکیه بر قدرت ادبی خود زبانی را خلق کند که در عین دوری از تکلف، همچنان فاصله خود را با زبان عامیانه حفظ کند. به نظر می‌رسد موضوع کتاب در نثر نویسنده تأثیر گذاشته است. همان‌گونه که آزادانه درباره عشق سخن می‌گوید و از عقیده خود در این زمینه پرده بر‌می‌دارد، به‌تناسب می‌کوشد نثری را برگزیند که، در عین برخورداری از زیبایی‌های ادبی، از قیود تصنع آزاد و رها باشد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/182 ر.ک: همان، ص 182]</ref>.
    [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در قرن پنجم هجری می‌زیست؛ دوره‌ای که در آن، سبک نگارش متصنع رواج داشت. در این دوره، ترسل ادبی و نوشتن اخوانیات، مناظرات، مناقشات، مقامات و دیگر گونه‌های ادبی بسیار رایج بود. در این آثار، از سجع‌پردازی، ذکر امثال و اشارات تاریخی و علمی، تضمین، حل منظوم، اقتباس از قرآن و آراستن کلام به انواع صنایع بیانی و بدیعی به کثرت استفاده می‌شد؛ اما زبان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در نقل حکایت، برخلاف آنچه رایج بود، زبانی است توصیفی، موجز، روان و به‌دوراز صنعت‌پردازی. این سخن درباره بیشتر حکایت‌ها صادق است؛ درحالی‌که حکایت‌های اندکی هم وجود دارد که از این قاعده کلی تبعیت نمی‌کنند؛ مثلاً [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] در باب بیست‌ونهم از عشق زنی یاد می‌کند که محبتش به نفرت تبدیل شده؛ چراکه «فی غیر ذات الله عزوجل» بوده است... البته نباید گمان کرد که زبان [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] از زبان فاخر ادبی فاصله گرفته و فهم آسان حکایت‌ها به علت نزدیک شدن به زبان عامیانه است. هرگز چنین نیست. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] توانسته با تکیه بر قدرت ادبی خود زبانی را خلق کند که در عین دوری از تکلف، همچنان فاصله خود را با زبان عامیانه حفظ کند. به نظر می‌رسد موضوع کتاب در نثر نویسنده تأثیر گذاشته است. همان‌گونه که آزادانه درباره عشق سخن می‌گوید و از عقیده خود در این زمینه پرده بر‌می‌دارد، به‌تناسب می‌کوشد نثری را برگزیند که، در عین برخورداری از زیبایی‌های ادبی، از قیود تصنع آزاد و رها باشد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/86272/182 ر.ک: همان، ص 182]</ref>.


    [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] یک باب را به یاد مرگ اختصاص داده و در ابتدای آن با نام باب موت چنین می‌نویسد: در منابع آمده است: «کسی که عاشق شود و عفت بورزد، اگر بمیرد شهید مرده است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39746/1/143 ر.ک: متن کتاب، ص143]</ref>. پس‌ازآن در باب بعد چنین می‌نویسد: «و بسیاری از مردم از هوای نفس پیروی کرده و از عقلشان سر می‌پیچند و با پروردگارشان مخالفت می‌کنند. این گروه با ابلیس موافقت کرده و در محبت خود در معصیت داخل می‌شوند...»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39746/1/149 ر.ک: همان، ص149]</ref>. در آخرین باب نیز باز تأکید بر رعایت عفت و پاک‌دامنی در عشق و محبت و ترک معصیت و گناه کرده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39746/1/167 ر.ک: همان، ص167]</ref>.
    [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] یک باب را به یاد مرگ اختصاص داده و در ابتدای آن با نام باب موت چنین می‌نویسد: در منابع آمده است: «کسی که عاشق شود و عفت بورزد، اگر بمیرد شهید مرده است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39746/1/143 ر.ک: متن کتاب، ص143]</ref>. پس‌ازآن در باب بعد چنین می‌نویسد: «و بسیاری از مردم از هوای نفس پیروی کرده و از عقلشان سر می‌پیچند و با پروردگارشان مخالفت می‌کنند. این گروه با ابلیس موافقت کرده و در محبت خود در معصیت داخل می‌شوند...»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39746/1/149 ر.ک: همان، ص149]</ref>. در آخرین باب نیز باز تأکید بر رعایت عفت و پاک‌دامنی در عشق و محبت و ترک معصیت و گناه کرده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39746/1/167 ر.ک: همان، ص167]</ref>.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==

    نسخهٔ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۴۴

    ‏طوق الحمامة في الألفة و الألّاف
    طوق الحمامة في الألفة و الألّاف
    پدیدآورانابن حزم، علی بن احمد (نويسنده)
    ناشرمؤسسة هنداوي للتعليم و الثقافة
    مکان نشرمصر - قاهره
    سال نشرمجلد1: 2016م,
    شابک978-977-768-504-7
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    طوق الحمامة في الألفة و الألّاف، تألیف علی بن حزم اندلسی (متوفی 456ق) مشهور به ابن حزم، ادیب و شاعر قرن چهارم و پنجم هجری است. این کتاب از جمله آثار کلاسیک ادبیات عربی- اسلامی است که حکایت‌های عاشقانه فراوانی را در بر دارد. وی این کتاب را به توصیه عبیدالله بن عبدالله بن مغیره در موضوع عشق و محبت و معانی و اسباب و تبعات آن نوشته است.

    ساختار

    کتاب مشتمل بر یک مقدمه و سی باب است. در هر یک از ابواب چندین حکایت و در مجموع 75 حکایت ذکر شده است.

    نویسنده برخلاف شیوه رایج در نثر ادبی دوران خود که با تکلف و تصنع بسیار همراه بوده برای نقل حکایت‌هایی زبانی ساده و شیوا را برگزیده است. وی از اشعار و قطعات نیز فراوان استفاده می‌کند.

    گزارش محتوا

    از مجموع 75 حکایت طوق الحمامة، 23 حکایت تک‌شخصیتی (عاشق) است و 29 حکایت دوشخصیتی (عاشق و معشوق) و 23 حکایت بیش از دو شخصیت دارد. در تمام حکایت‌های تک‌شخصیتی، عاشق تنها نقش‌آفرین داستان است و در حکایت‌های دوشخصیتی، عاشق در کنار معشوق در داستان حضور دارد؛ بنابراین، علاوه بر محدود بودن شمار شخصیت‌ها، تیپ‌های شخصیتی نیز تکراری و ثابت‌اند. نویسنده در هر باب درباره یکی از مسائل مرتبط با عشق سخن می‌گوید و اگر حکایت را با توضیحات خود در می‌آمیزد ازآن‌روست که درستی کلام او را تأیید کند؛ بنابراین حتماً موضوع حکایت با موضوع باب (عشق) مرتبط است. علاوه بر این، حجم کم داستان اجازه نمی‌دهد که نویسنده چندین شخصیت را وارد فضای حکایت کند. پس او ناچار است حتماً شخصیتی را که با موضوع حکایت مرتبط است، یعنی عاشق و معشوق را در حکایت‌های خود بگنجاند. بدین سبب، در حکایت‌های تک‌شخصیتی، همواره عاشق و در حکایت دوشخصیتی، عاشق در کنار معشوق نقش‌آفرینی می‌کند[۱].

    تمام شخصیت‌های طوق الحمامة ساده‌اند؛ زیرا ما فقط با یک بعد از ابعاد شخصیتی آن‌ها آشنا می‌شویم. پس از خواندن حکایت‌ها متوجه می‌شویم شخصیت‌ها اغلب عاشقانی هستند آشفته‌حال که دل به معشوق سپرده‌اند و چیزی بیش از این نمی‌بینیم. برای مثال، در تک حکایت باب سوم، از فردی به نام ابوالسری عمار بن زیاد یاد می‌شود که از دوستان ابن حزم است. روزی ابن حزم به دیدار وی می‌رود و او را پریشان‌خاطر می‌یابد. جویای علت می‌شود و در پاسخ می‌شنود که او در عالم رؤیا عاشق کنیزکی گشته و اکنون در عالم بیداری سخت از دوری وی بی‌تاب است. عاشق شیدا چندین روز را بدین گونه می‌گذراند تا آن‌که، پس از پندهای فراوان ابن حزم، کم‌کم کنیزک را فراموش می‌کند. همان‌گونه که می‌بینیم، در این حکایت فقط از دلدادگی ابوالسری و شرایط روحی‌اش پس از عاشق شدن آگاه می‌شویم و بیش از این چیزی درنمی‌یابیم. افزون بر این، در شصت حکایت با شخصیت ایستا و در پانزده حکایت با شخصیت پویا مواجه می‌شویم؛ بنابراین اغلب شخصیت‌ها متحول نمی‌شوند و از آغاز تا پایان حکایت ثابت و بدون تغییر می‌مانند. جالب است بدانیم حکایت‌های اندکی که در آن شخصیت دچار دگرگونی می‌شود از سرگذشت عالمان عابدی سخن می‌گویند که پس از دل باختن، به هر بی‌آبرویی و ننگ در راه وصال معشوق تن داده‌‌اند؛ پس دگرگونی شخصیت در مسیر منفی است، نه مثبت و سازنده[۲].

    ابن حزم در 35 حکایت توصیف مستقیم و غیرمستقیم را درهم می‌آمیزد و در دیگر موارد فقط با تکیه بر رفتار و گفتار شخصیت‌ها، آن‌ها را به تصویر می‌کشد. شایان ذکر است که تأکید ابن حزم بر رفتار شخصیت‌ها بیش از گفتار است؛ زیرا او کمتر از عنصر گفت‌وگو در حکایت استفاده می‌کند. علاوه بر این، در توصیف‌های مستقیم، توصیف معنوی (توصیف ویژگی‌های اخلاقی)، در قیاس با توصیف ظاهری، حجم بیشتری را به خود اختصاص داده است که علت این امر به موضوع کتاب باز می‌گردد. نکته مهم در توصیف‌های مستقیم، مجمل و درعین‌حال پرمعنا بودن است[۳].

    شخصیت‌های طوق الحمامة همگی واقعی‌اند نه خیالی. ابن حزم در آغاز و پایان کتابش بر این نکته تأکید می‌کند. تمام اشخاص حکایت‌ها معاصر ابن حزم‌اند و فقط پنج حکایت تاریخی در کتاب وجود دارد: یک حکایت درباره بقراط، یک حکایت درباره افلاطون، دو حکایت درباره یعقوب نبی و یک حکایت درباره یکی از ملوک بربر. به‌استثنای این پنج مورد، حکایت‌ها همگی به افراد معاصر ابن حزم مربوط‌اند و ابن حزم آنان را می‌شناسد. از لحاظ طبقاتی نیز در 51 حکایت از شخصیت‌های منسوب به طبقه اشرافی جامعه و در هفده حکایت از شخصیت‌های منتسب به طبقات پایین جامعه یاد شده است. افزون بر این، در 24 حکایت نمی‌توان بر اساس مضمون حکایت در خصوص طبقه اجتماعی شخصیت قضاوت کرد. اگر ابن حزم بیشتر درباره افراد منتسب به طبقه اشرافی و حتی خاندان سلطنتی سخن می‌گوید جای تعجب ندارد؛ زیرا او خود یکی از افراد این طبقه بود و به‌واسطه وزارت پدر، با خلفای اموی اندلس و اطرافیانش مراوده داشت. واقعی بودن شخصیت‌ها سبب شده است ارزش تاریخی کتاب چندین برابر شود. به همین سبب، لیوی پروونسال، مستشرق فرانسوی، آن‌چنان کتاب را گران‌سنگ می‌داند که معتقد است باید هم‌وزن آن طلا داده شود[۴].

    ابن حزم در قرن پنجم هجری می‌زیست؛ دوره‌ای که در آن، سبک نگارش متصنع رواج داشت. در این دوره، ترسل ادبی و نوشتن اخوانیات، مناظرات، مناقشات، مقامات و دیگر گونه‌های ادبی بسیار رایج بود. در این آثار، از سجع‌پردازی، ذکر امثال و اشارات تاریخی و علمی، تضمین، حل منظوم، اقتباس از قرآن و آراستن کلام به انواع صنایع بیانی و بدیعی به کثرت استفاده می‌شد؛ اما زبان ابن حزم در نقل حکایت، برخلاف آنچه رایج بود، زبانی است توصیفی، موجز، روان و به‌دوراز صنعت‌پردازی. این سخن درباره بیشتر حکایت‌ها صادق است؛ درحالی‌که حکایت‌های اندکی هم وجود دارد که از این قاعده کلی تبعیت نمی‌کنند؛ مثلاً ابن حزم در باب بیست‌ونهم از عشق زنی یاد می‌کند که محبتش به نفرت تبدیل شده؛ چراکه «فی غیر ذات الله عزوجل» بوده است... البته نباید گمان کرد که زبان ابن حزم از زبان فاخر ادبی فاصله گرفته و فهم آسان حکایت‌ها به علت نزدیک شدن به زبان عامیانه است. هرگز چنین نیست. ابن حزم توانسته با تکیه بر قدرت ادبی خود زبانی را خلق کند که در عین دوری از تکلف، همچنان فاصله خود را با زبان عامیانه حفظ کند. به نظر می‌رسد موضوع کتاب در نثر نویسنده تأثیر گذاشته است. همان‌گونه که آزادانه درباره عشق سخن می‌گوید و از عقیده خود در این زمینه پرده بر‌می‌دارد، به‌تناسب می‌کوشد نثری را برگزیند که، در عین برخورداری از زیبایی‌های ادبی، از قیود تصنع آزاد و رها باشد[۵].

    ابن حزم یک باب را به یاد مرگ اختصاص داده و در ابتدای آن با نام باب موت چنین می‌نویسد: در منابع آمده است: «کسی که عاشق شود و عفت بورزد، اگر بمیرد شهید مرده است»[۶]. پس‌ازآن در باب بعد چنین می‌نویسد: «و بسیاری از مردم از هوای نفس پیروی کرده و از عقلشان سر می‌پیچند و با پروردگارشان مخالفت می‌کنند. این گروه با ابلیس موافقت کرده و در محبت خود در معصیت داخل می‌شوند...»[۷]. در آخرین باب نیز باز تأکید بر رعایت عفت و پاک‌دامنی در عشق و محبت و ترک معصیت و گناه کرده است[۸].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر شده است. این نسخه از کتاب فاقد تحقیق و پاورقی است.

    پانویس

    منابع مقاله

    1. متن کتاب.
    2. صالح‌بک، مجید؛ طباطبایی، سمیه‌السادات؛ «داستان مینی مال و حکایت‌های طوق الحمامه»، پژوهشنامه نقد ادب عربی، بهار و تابستان 1392، شماره 6، ص163 تا 190.

    وابسته‌ها