مجلسی، محمدتقی: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR05055.jpg|بندانگشتی» ایجاد کرد.)
     
    (۶۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    <div class="wikiInfo">
    [[پرونده:NUR05055.jpg|بندانگشتی|مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی]]
    [[پرونده:NUR05055.jpg|بندانگشتی|مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی]]
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    |-
    |-
    ! نام!! data-type='authorName'|مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی
    ! نام!! data-type="authorName" |مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی
    |-
    |-
    |نام های دیگر  
    |نام‌های دیگر  
    |data-type='authorOtherNames'| مجلسی اول
    | data-type="authorOtherNames" | مجلسی اول
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    |data-type='authorfatherName'|
    | data-type="authorfatherName" |مقصودعلی اصفهانی
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    |data-type='authorbirthDate'|
    | data-type="authorbirthDate" |1002
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    |data-type='authorBirthPlace'|
    | data-type="authorBirthPlace" |اصفهان
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    |data-type='authorDeathDate'|1070 هـ.ق
    | data-type="authorDeathDate" |11 شعبان 1070ق
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    |data-type='authorTeachers'|
    | data-type="authorTeachers" |پدر گرامی ایشان ملا مقصودعلی اصفهانی
     
    [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|بهاءالدین محمد عاملی شیخ بهائی]]
     
    [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|میرداماد]]
     
    مولا عبدالله شوشتری
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    |data-type='authorWritings'|[[‏ریاض المومنین و حدائق المتقین و فقه الصالحین]] / نوع اثر: کتاب  / نقش: نويسنده
    | data-type="authorWritings" |[[‏ریاض المومنین و حدائق المتقین و فقه الصالحین]]  
    |-class='articleCode'
    |- class="articleCode"
    |کد مولف
    |کد مؤلف
    |data-type='authorCode'|5055
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE05055AUTHORCODE
    |}
    |}
    </div>
    </div>
    {{کاربردهای دیگر|مجلسی (ابهام‌ زدایی)}}
    '''محمدتقی بن مقصود علی اصفهانی''' (1003-1070ق)، معروف به '''مجلسی اول''' از علما و محدثان مشهور قرن یازدهم هجری، مدرس حوزه علمیه اصفهان در دوران صفویه و پدر [[مجلسی، محمدباقر|علامه محمدباقر مجلسی]] (صاحب [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحارالانوار]]) و آمنه بیگم  همسر [[مازندرانی، محمدصالح بن احمد|ملا صالح مازندرانی]] است. از جمله آثار ارزشمند وی [[روضة المتقين في شرح من‌ لايحضره‌ الفقيه|روضه المتقین]] و [[لوامع صاحبقراني المشتهر بشرح الفقيه|لوامع صاحب قرانی]]
    == اساتید ==
    از اساتید ایشان می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:
    پدر گرامی ایشان ملا مقصودعلی اصفهانی
    [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|بهاءالدین محمد عاملی شیخ بهائی]]
    [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|میرداماد]]
    مولا عبدالله شوشتری
    ميرفندرسکی
    قاضی ابوالسرور


    امير اسحاق استرآبادی


    ==زندگانى==
    شيخ عبدالله بن جابر عاملی (پسر عمه مجلسی)


    و ملا محمد قاسم عاملی(دايی مجلسی)  


    مرحوم محدّث قمى(ره)در كتاب شريف فوائد الرضوية در شرح فضائل و مناقب مرحوم علاّمه محمد تقى مجلسى چنين درج كرده:
    ==مجلسی از نگاه بزرگان==


    محمد تقى بن المقصود على الملقب بالمجلسي الاول جامع الفنون العقلية و النقلية حاوى الفضائل العلمية و العملية صاحب النفس القدسية و السمات الملكية و المقامات العلية و المنامات الصادقة الروحانية و الإلهامات الربانية ناشر الاخبار الدينية المؤيد بالفيض القدسى والد شيخنا العلامة محمد باقر المجلسي قدس اللّٰه سرّهما و رفع في الملإ الاعلى ذكرهما.
    مرحوم [[قمی، عباس|محدّث قمى]](ره) در کتاب شریف فوائد الرضویة در شرح فضائل و مناقب مرحوم علاّمه محمدتقى مجلسى چنین درج کرده:


    صاحب حدائق المقربين گفته كه ملا محمد تقى تلميذ ملا عبد اللّٰه شوشترى و شيخ بهاء الدين رحمهما اللّٰه بوده و در علم فقه و تفسير و حديث و رجال فائق اهل دهر خويش بود و در زهد و تقوى و عبادت و ورع و ترك دنيا تالى تلو استادش ملا عبد اللّٰه بوده و پيوسته در ايام حيات خود مشغول به رياضيات و مجاهدات و تهذيب اخلاق و عبادات و ترويج أحاديث و سعى در حوائج مؤمنين و هدايت خلق بوده و به يمن همتش احاديث اهل بيت عصمت عليهم السلام انتشار يافت و بنور هدايتش جمع بسيارى هدايت يافتند.
    محمدتقى بن المقصود على الملقب بالمجلسی الاول جامع الفنون العقلیة و النقلیة حاوى الفضائل العلمیة و العملیة صاحب النفس القدسیة و السمات الملکیة و المقامات العلیة و المنامات الصادقة الروحانیة و الإلهامات الربانیة ناشر الاخبار الدینیة المؤید بالفیض القدسى والد شیخنا العلامة محمدباقرالمجلسی قدس اللّٰه سرّهما و رفع فی الملإ الاعلى ذکرهما.


    و هم نقل فرموده در بعض تأليفات رائقه خويش كه اتفاق افتاد از براى من تشرف به زيارت عتبات عاليات پس زمانى كه وارد نجف اشرف شدم زمستان داخل شد پس من عزم كردم كه طول زمستان را در نجف بمانم پس مالى را كه كرايه كرده بودم رد كردم پس شبى در خواب ديدم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را كه لطف بسيار با من فرمود و فرمايش كرد كه بعد از اين در اينجا توقف مكن و برو بشهر خودت اصفهان همانا وجود تو نفعش بيشتر است و نيكوتر و چون من بسيار اشتياق داشتم در تشرف به آستان مقدس مبالغه كردم در استدعاء از آن حضرت كه رخصت توقف دهد قبول نفرمود و فرمود كه شاه عباس وفات مى‌كند در اين سال و مى‌نشيند شاه صفى به جاى او و حادث مى‌شود در بلاد شما فتنه‌هاى سخت و حق تعالى خواست كه تو در مثال اين فتنه در اصفهان باشى و بذل كنى طاقت خود را در هدايت خلق
    صاحب حدائق المقربین گفته که ملا محمدتقى تلمیذ ملا عبداللّٰه شوشترى و شیخ بهاءالدین رحمهما اللّٰه بوده و در علم فقه و تفسیر و حدیث و رجال فائق اهل دهر خویش بود و در زهد و تقوى و عبادت و ورع و ترک دنیا تالى تلو استادش ملا عبداللّٰه بوده و پیوسته در ایام حیات خود مشغول به ریاضیات و مجاهدات و تهذیب اخلاق و عبادات و ترویج أحادیث و سعى در حوائج مؤمنین و هدایت خلق بوده و به یمن همتش احادیث اهل‌بیت عصمت علیهم‌السلام انتشار یافت و بنور هدایتش جمع بسیارى هدایت یافتند.


    «أنت تريد أن تجيء إلى باب اللّٰه وحدك و اللّٰه تعالى يريد أن يجيء اليه بيمن هدايتك سبعون ألفا فارجع إليهم فانه لا بد لك من الرجوع»
    و هم نقل فرموده در بعض تألیفات رائقه خویش که اتفاق افتاد از براى من تشرف به زیارت عتبات عالیات پس زمانى که وارد نجف اشرف شدم زمستان داخل شد پس من عزم کردم که طول زمستان را در نجف بمانم پس مالى را که کرایه کرده بودم رد کردم پس شبى در خواب دیدم حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را که لطف بسیار با من فرمود و فرمایش کرد که بعد از این در اینجا توقف مکن و برو بشهر خودت اصفهان همانا وجود تو نفعش بیشتر است و نیکوتر و چون من بسیار اشتیاق داشتم در تشرف به آستان مقدس مبالغه کردم در استدعاء از آن حضرت که رخصت توقف دهد قبول نفرمود و فرمود که شاه عباس وفات مى‌کند در این سال و مى‌نشیند شاه صفى به جاى او و حادث مى‌شود در بلاد شما فتنه‌هاى سخت و حق تعالى خواست که تو در مثال این فتنه در اصفهان باشى و بذل کنى طاقت خود را در هدایت خلق


    «تو مى‌خواهى تنها بيايى بسوى باب اللّٰه و خداوند تعالى اراده كرد به يمن هدايت تو هفتاد هزار نفر بسوى او بيايند پس برگرد به درستى كه چارئى نيست از براى تو جز برگشتن»
    «أنت ترید أن تجیء إلى باب اللّٰه وحدک و اللّٰه تعالى یرید أن یجیء الیه بیمن هدایتک سبعون ألفا فارجع إلیهم فانه لا بد لک من الرجوع»


    پس رجوع كردم به اصفهان و حكايت كردم خواب خود را براى بعض خواص خود و او نقل كردم براى نواب رضوان مكان يعنى شاه صفى و اتفاقا در اين ايام در مدرسه صفويه تشريف داشت پس نگذشت مگر ايام قليلى كه خبر رسيد كه نواب خاقان شاه عباس رضوان مكان در سفر مازندران به رحمت ايزدى پيوست پس شاه صفى به جاى او بر اريكه سلطنت نشست.
    «تو مى‌خواهى تنها بیایى بسوى باب اللّٰه و خداوند تعالى اراده کرد به یمن هدایت تو هفتاد هزار نفر بسوى او بیایند پس برگرد به درستى که چارئى نیست از براى تو جز برگشتن»


    ==مصنفات==
    پس رجوع کردم به اصفهان و حکایت کردم خواب خود را براى بعض خواص خود و او نقل کردم براى نواب رضوان مکان یعنى شاه صفى و اتفاقا در این ایام در مدرسه صفویه تشریف داشت پس نگذشت مگر ایام قلیلى که خبر رسید که نواب خاقان شاه عباس رضوان مکان در سفر مازندران به رحمت ایزدى پیوست پس شاه صفى به جاى او بر اریکه سلطنت نشست.


    ==وفات==


    و از براى او مصنفات شريفه نافعه مانند شرح بر من لا يحضره الفقيه به فارسيه و شرح ديگر به عربيه و شرح او بر صحيفه كامله و بر بعض كتاب تهذيب و بر زيارت جامعه و بر حديث همام و حواشى او بر اصول كافى و رساله در افعال حج و رساله در رضاع و اجازات كثيره إلى غير ذلك،و اين بزرگوار مؤيد من عند اللّٰه و استاد علماء و مربّى فضلاء بوده و آثار او در اسلام بسيار است و اگر نباشد از آثار جز نجل جليل و فرزند نبيلش هر آينه كفايت مى‌كند تا چه رسد به ساير علماى ديگر كه تلميذ او بوده‌اند و مصنفات نافعه فائقه‌اش و نشر دادن او صحيفه كامله را در ميان مردم و غير ذلك.


    مرحوم مجلسى در بحار مى نويسد كه بعد از ائمه معصومين عليهم السلام پدرم سبب و وسيله شد كه من به درجات عاليات و راه‌هاى هدايت رسيدم.
    مجلسی در یازدهم شعبان سال 1070 ق. در اصفهان رحلت نمود و در تاریخ او گفته شد(مسجد و منبر از صفا افتاد) و ایضا (صاحب علم رفت از عالم) و ایضا (افسر شرع اوفتاد و بى‌سر و پا کشت فضل).


    ==كرامات او==
    قبر شریفش در مسجد جامع اصفهان است.


    ==آثار==
    و از براى او مصنفات شریفه نافعه مانند شرح بر من لا یحضره الفقیه به فارسیه و شرح دیگر به عربیه و شرح او بر صحیفه کامله و بر بعض کتاب تهذیب و بر زیارت جامعه و بر حدیث همام و حواشى او بر اصول کافى و رساله در افعال حج و رساله در رضاع و اجازات کثیره إلى غیر ذلک، و این بزرگوار مؤید من عند اللّٰه و استاد علماء و مربّى فضلاء بوده و آثار او در اسلام بسیار است و اگر نباشد از آثار جز نجل جلیل و فرزند نبیلش هر آینه کفایت مى‌کند تا چه رسد به سایر علماى دیگر که تلمیذ او بوده‌اند و مصنفات نافعه فائقه‌اش و نشر دادن او صحیفه کامله را در میان مردم و غیر ذلک.


    اول شيخ مرحوم ما نور اللّٰه مرقده در حكايت 64 نجم ثاقب از شرح من لا يحضره الفقيه ملا محمد تقى مذكور نقل كرده كه در ضمن احوال متوكل بن عمير كه راوى صحيفه كامله است فرموده كه من در اوايل بلوغ طالب بودم مرضات خداوندى را و ساعى بودم در طلب رضاى او و مرا از ذكر جنابش قرارى نبود تا آن كه ديدم در ميان بيدارى و خواب كه صاحب الزمان صلوات اللّٰه عليه ايستاده در مسجد جامع قديم كه در اصفهان است قريب بدر طنابى است كه الآن مدرس من است پس سلام كردم بر آن جناب و قصد كردم كه پاى مباركش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا پس بوسيدم دست مباركش را و پرسيدم از آن جناب مسائلى كه مشكل شده بود بر من كه يكى از آنها اين بود كه من وسوسه داشتم در نماز خود و مى‌گفتم كه آنها نيست به نحوى كه از من خواسته‌اند و من مشغول بودم به قضا و ميسر نبود براى من نماز شب و سؤال كردم از شيخ خود شيخ بهائى عليه الرحمة از حكم آن
    [[مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی|مرحوم مجلسى]] در بحار مى نویسد که بعد از ائمه معصومین علیهم‌السلام پدرم سبب و وسیله شد که من به درجات عالیات و راه‌هاى هدایت رسیدم.


    پس گفت: به جاى آر يك نماز ظهر و عصر و مغرب بقصد نماز شب و من چنين مى‌كردم
    ==کرامات او==


    پس سؤال كردم از حجت عليه السّلام كه من نماز شب بكنم


    فرمود نماز شب بكن و به جاى نيار مانند آن نماز مصنوعى كه مى‌كردى
    اول شیخ مرحوم ما نور اللّٰه مرقده در حکایت 64 نجم ثاقب از شرح من لا یحضره الفقیه ملا محمدتقى مذکور نقل کرده که در ضمن احوال متوکل بن عمیر که راوى صحیفه کامله است فرموده که من در اوایل بلوغ طالب بودم مرضات خداوندى را و ساعى بودم در طلب رضاى او و مرا از ذکر جنابش قرارى نبود تا آن که دیدم در میان بیدارى و خواب که صاحب الزمان صلوات اللّٰه علیه ایستاده در مسجد جامع قدیم که در اصفهان است قریب بدر طنابى است که الآن مدرس من است پس سلام کردم بر آن جناب و قصد کردم که پاى مبارکش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا پس بوسیدم دست مبارکش را و پرسیدم از آن جناب مسائلى که مشکل شده بود بر من که یکى از آنها این بود که من وسوسه داشتم در نماز خود و مى‌گفتم که آنها نیست به نحوى که از من خواسته‌اند و من مشغول بودم به قضا و میسر نبود براى من نماز شب و سؤال کردم از شیخ خود شیخ بهائى علیه الرحمة از حکم آن


    و غير اينها از مسائلى كه در خاطرم نماند
    پس گفت: به جاى آر یک نماز ظهر و عصر و مغرب بقصد نماز شب و من چنین مى‌کردم


    آن گاه گفتم اى مولاى من ميسر نمى‌شود براى من كه برسم به خدمت تو در هر وقتى پس عطا كن بمن كتابى كه هميشه عمل كنم بر آن
    پس سؤال کردم از حجت علیه‌السّلام که من نماز شب بکنم


    پس فرمود كه من عطا كردم به جهت تو كتابى به مولى محمد تاج و من در خواب او را مى‌شناختم پس فرمود برو و بگير آن كتاب را از او
    فرمود نماز شب بکن و به جاى نیار مانند آن نماز مصنوعى که مى‌کردى


    پس بيرون رفتم از در مسجدى كه مقابل روى آن جناب بود به سمت دار بطيخ كه محله‌ايست در اصفهان پس چون رسيدم به آن شخص و مرا ديد گفت ترا صاحب الامر فرستاده نزد من گفتم آرى پس بيرون آورد از بغل خود كتاب كهنه چون باز كردم آن را و ظاهر شد براى من كه آن كتاب دعا است پس بوسيدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او و متوجه شدم بسوى صاحب الأمر عليه السلام كه بيدار شدم و آن كتاب با من نبود
    و غیر اینها از مسائلى که در خاطرم نماند


    پس شروع كردم در تضرع و گريه و ناله به جهت فوت آن كتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقيب و در دلم چنين افتاده بود كه مولانا محمد همان شيخ بهائى است و ناميدن حضرت او را به تاج به جهت اشتهار اوست در ميان علماء پس چون رفتم به مدرس او كه در جوار مسجد جامع بود ديدم او را كه مشغول است به مقابله صحيفه كامله و خواننده سيد صالح أمير ذو الفقار گلپايگانى پس ساعتى نشستم تا فارغ شد از آن كار و ظاهر آن بود كه كلام ايشان در سند صحيفه بود لكن به جهت غمى كه بر من مستولى بود نفهميدم سخن او و سخن ايشان را و من گريه مى‌كردم پس رفتم نزد شيخ و خواب خود را به او گفتم و گريه مى‌كردم به جهت فوات كتاب
    آن گاه گفتم اى مولاى من میسر نمى‌شود براى من که برسم به خدمت تو در هر وقتى پس عطا کن بمن کتابى که همیشه عمل کنم بر آن


    پس شيخ گفت بشارت باد ترا به علوم الهيه و معارف يقينيه و تمام آن چه هميشه مى‌خواستى تا آن كه گفته پس قلبم ساكن نشد و بيرون رفتم با گريه و تفكر تا آن كه در دلم افتاد كه بروم به آن سمتى كه در خواب به آن جا رفتم پس چون رسيدم به محله دار بطيخ پس ديدم مرد صالحى را كه اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسيدم به او و سلام كردم بر او گفت يا فلان كتب وقفيه نزد من است كه هر طلبه كه از آن مى‌كرد عمل نمى‌كند به شروط وقف و تو عمل مى‌كنى به آن بيا و نظر كن باين كتب و هر چه را كه محتاجى به آن بگير پس با او رفتم در كتابخانه او پس اول كتابى كه بمن داد كتابى بود كه در خواب ديده بودم پس شروع كردم در گريه و ناله و گفتم مرا كفايت مى‌كند
    پس فرمود که من عطا کردم به جهت تو کتابى به مولى محمد تاج و من در خواب او را مى‌شناختم پس فرمود برو و بگیر آن کتاب را از او


    و در خاطر ندارم كه خواب را براى او گفتم يا نه و آمدم در نزد شيخ و شروع كردم در مقابله با نسخه او كه جد پدر او نوشته بود از نسخه شهيد ره و شهيد ره نسخه خود را نوشته بود از نسخه عميد الرؤساء و ابن سكون و مقابله كرده بود با نسخه ابن ادريس بدون واسطه يا به يك واسطه و نسخه كه حضرت صاحب الأمر عليه السّلام بمن عطا فرمود از خط شهيد ره نوشته شده بود و نهايت موافقت داشت با آن نسخه حتى در نسخها كه در حاشيه آن نوشته شده بود
    پس بیرون رفتم از در مسجدى که مقابل روى آن جناب بود به سمت دار بطیخ که محله‌ایست در اصفهان پس چون رسیدم به آن شخص و مرا دید گفت ترا صاحب الامر فرستاده نزد من گفتم آرى پس بیرون آورد از بغل خود کتاب کهنه چون باز کردم آن را و ظاهر شد براى من که آن کتاب دعا است پس بوسیدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او و متوجه شدم بسوى صاحب الأمر علیه‌السلام که بیدار شدم و آن کتاب با من نبود


    و بعد از آن كه فارغ شدم از مقابله شروع كردند مردم در مقابله نزد من و به بركت عطاى حجت عليه السّلام گرديد صحيفه كامله در بلاد مانند آفتاب طالع در هر خانه و سيما در اصفهان زيرا كه براى اكثر مردم صحيفه‌هاى متعدده است و اكثر ايشان صلحاء و اهل دعا شدند و بسيارى از ايشان مستجاب الدعوة و اين آثار معجزه‌ايست از حضرت صاحب عليه السّلام و آن چه خداوند عطا فرمود بمن از بركت صحيفه احصاى آن را نمى‌توانم بكنم.
    پس شروع کردم در تضرع و گریه و ناله به جهت فوت آن کتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقیب و در دلم چنین افتاده بود که مولانا محمد همان شیخ بهائى است و نامیدن حضرت او را به تاج به جهت اشتهار اوست در میان علماء پس چون رفتم به مدرس او که در جوار مسجد جامع بود دیدم او را که مشغول است به مقابله صحیفه کامله و خواننده سید صالح أمیر ذو الفقار گلپایگانى پس ساعتى نشستم تا فارغ شد از آن کار و ظاهر آن بود که کلام ایشان در سند صحیفه بود لکن به جهت غمى که بر من مستولى بود نفهمیدم سخن او و سخن ایشان را و من گریه مى‌کردم پس رفتم نزد شیخ و خواب خود را به او گفتم و گریه مى‌کردم به جهت فوات کتاب


    رؤياى دوم در فضيلت زيارت جامعه و حقانيت او پس فرمود:
    پس شیخ گفت بشارت باد ترا به علوم الهیه و معارف یقینیه و تمام آن چه همیشه مى‌خواستى تا آن که گفته پس قلبم ساکن نشد و بیرون رفتم با گریه و تفکر تا آن که در دلم افتاد که بروم به آن سمتى که در خواب به آن جا رفتم پس چون رسیدم به محله دار بطیخ پس دیدم مرد صالحى را که اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسیدم به او و سلام کردم بر او گفت یا فلان کتب وقفیه نزد من است که هر طلبه که از آن مى‌کرد عمل نمى‌کند به شروط وقف و تو عمل مى‌کنى به آن بیا و نظر کن باین کتب و هر چه را که محتاجى به آن بگیر پس با او رفتم در کتابخانه او پس اول کتابى که بمن داد کتابى بود که در خواب دیده بودم پس شروع کردم در گریه و ناله و گفتم مرا کفایت مى‌کند


    چون حضرت آفريده‌گار مرا توفيق زيارت امير المؤمنين عليه السّلام كرامت فرمود در حوالى روضه مقدسه مشغول به مجاهدات گشتم و به بركت آن بزرگوار مكاشفات بسيار بر من روى داد كه عقول ضعيفه آن را متحمل نمى‌تواند شد در آن عالم ديدم بلكه اگر بخواهم مى‌گويم كه در ميان نوم و يقظه بودم كه ناگاه ديدم كه در سرّ من رأى هستم و مشهد آنجا را در غايت ارتفاع و زينت ديدم و ديدم لباس سبزى از لباسهاى بهشت بر سر قبر امامين همامين عسكريين افكنده بودند كه در دنيا مثل آن را نديده بودم و آقاى ما حضرت صاحب الأمر صلوات اللّٰه عليه را ديدم كه نشسته و بر قبر تكيه كرده و روى آن جناب به جانب در است پس چون آن جناب را ديدم شروع كردم به خواندن زيارت جامعه به صوت بلند مانند مدح گويندگان
    و در خاطر ندارم که خواب را براى او گفتم یا نه و آمدم در نزد شیخ و شروع کردم در مقابله با نسخه او که جد پدر او نوشته بود از نسخه شهید ره و شهید ره نسخه خود را نوشته بود از نسخه عمید الرؤساء و ابن سکون و مقابله کرده بود با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا به یک واسطه و نسخه که حضرت صاحب الأمر علیه‌السّلام بمن عطا فرمود از خط شهید ره نوشته شده بود و نهایت موافقت داشت با آن نسخه حتى در نسخها که در حاشیه آن نوشته شده بود


    پس چون تمام كردم آن جناب فرمود كه خوب زيارتى است عرضه كردم كه اى آقاى من روحم به فداى تو باد اين زيارت جد تست و اشاره كردم به جانب قبر مبارك
    و بعد از آن که فارغ شدم از مقابله شروع کردند مردم در مقابله نزد من و به برکت عطاى حجت علیه‌السّلام گردید صحیفه کامله در بلاد مانند آفتاب طالع در هر خانه و سیما در اصفهان زیرا که براى اکثر مردم صحیفه‌هاى متعدده است و اکثر ایشان صلحاء و اهل دعا شدند و بسیارى از ایشان مستجاب الدعوة و این آثار معجزه‌ایست از حضرت صاحب علیه‌السّلام و آن چه خداوند عطا فرمود بمن از برکت صحیفه احصاى آن را نمى‌توانم بکنم.


    فرمود: بلى داخل شو چون داخل شدم نزديك در ايستادم آن جناب فرمود كه پيش بيا عرض كردم كه مى‌ترسم به سبب ترك ادب كافر شوم
    رؤیاى دوم در فضیلت زیارت جامعه و حقانیت او پس فرمود:


    آن جناب فرمود كه چون به اذن ما باشد باكى نيست پس اندكى پيش رفتم و حال آن كه ترسناك بودم و مى‌لرزيدم
    چون حضرت آفریده‌گار مرا توفیق زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام کرامت فرمود در حوالى روضه مقدسه مشغول به مجاهدات گشتم و به برکت آن بزرگوار مکاشفات بسیار بر من روى داد که عقول ضعیفه آن را متحمل نمى‌تواند شد در آن عالم دیدم بلکه اگر بخواهم مى‌گویم که در میان نوم و یقظه بودم که ناگاه دیدم که در سرّ من رأى هستم و مشهد آنجا را در غایت ارتفاع و زینت دیدم و دیدم لباس سبزى از لباسهاى بهشت بر سر قبر امامین همامین عسکریین افکنده بودند که در دنیا مثل آن را ندیده بودم و آقاى ما حضرت صاحب الأمر صلوات اللّٰه علیه را دیدم که نشسته و بر قبر تکیه کرده و روى آن جناب به جانب در است پس چون آن جناب را دیدم شروع کردم به خواندن زیارت جامعه به صوت بلند مانند مدح گویندگان


    پس آن جناب فرمود كه پيش بيا بنشين عرض كردم كه مى‌ترسم پس فرمود كه مترس و بنشين پس چون نشستم مانند نشستن غلامى در نزد آقاى خود
    پس چون تمام کردم آن جناب فرمود که خوب زیارتى است عرضه کردم که‌اى آقاى من روحم به فداى تو باد این زیارت جد تست و اشاره کردم به جانب قبر مبارک


    آن بزرگوار فرمود استراحت كن و مربع بنشين پس به درستى كه تو زحمت كشيده و پياده و پاى برهنه آمدى
    فرمود: بلى داخل شو چون داخل شدم نزدیک در ایستادم آن جناب فرمود که پیش بیا عرض کردم که مى‌ترسم به سبب ترک ادب کافر شوم


    بالجمله از آنجا بالنسبة باين بنده الطاف عظيمه و مكالمات لطيفه واقع شد كه اكثر آنها را فراموش نمودم پس از خواب بيدار شدم
    آن جناب فرمود که چون به اذن ما باشد باکى نیست پس اندکى پیش رفتم و حال آن که ترسناک بودم و مى‌لرزیدم


    و همان روز اسباب زيارت فراهم آمد بعد آن كه مدتى بود كه راه مسدود بود پس موانع رفع شد و با پاى برهنه و پياده به زيارت آن جناب شرفياب شدم و شبى در روضه مقدسه مكرر اين زيارت را خواندم و در راه و در روضه كرامات عظيمه و معجزات غريبه ظاهر شد.
    پس آن جناب فرمود که پیش بیا بنشین عرض کردم که مى‌ترسم پس فرمود که مترس و بنشین پس چون نشستم مانند نشستن غلامى در نزد آقاى خود


    ==وفات==
    آن بزرگوار فرمود استراحت کن و مربع بنشین پس به درستى که تو زحمت کشیده و پیاده و پاى برهنه آمدى


    بالجمله از آنجا بالنسبة باین بنده الطاف عظیمه و مکالمات لطیفه واقع شد که اکثر آنها را فراموش نمودم پس از خواب بیدار شدم


    در سن شصت و هفت سال 1070 به رحمت ايزدى پيوست و در تاريخ او گفته شد(مسجد و منبر از صفا افتاد)و ايضا(صاحب علم رفت از عالم)و ايضا(افسر شرع اوفتاد و بى‌سر و پا كشت فضل).
    و همان روز اسباب زیارت فراهم آمد بعد آن که مدتى بود که راه مسدود بود پس موانع رفع شد و با پاى برهنه و پیاده به زیارت آن جناب شرفیاب شدم و شبى در روضه مقدسه مکرر این زیارت را خواندم و در راه و در روضه کرامات عظیمه و معجزات غریبه ظاهر شد.


    قبر شريفش در مسجد جامع اصفهان است.
    {{علامتین مجلسی}}
    {{محمدتقی مجلسی}}


    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    == وابسته‌ها ==
    [[روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (طبع قدیم)]]  
    [[روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (طبع قدیم)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده


    [[یک دوره فقه کامل فارسی]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    [[یک دوره فقه کامل فارسی]]  


    [[لوامع صاحبقراني المشتهر بشرح الفقیه]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    [[لوامع صاحبقراني المشتهر بشرح الفقيه]]  


    [[رساله تشویق السالکین؛ اجوبه، لوایح، لوامع]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    [[رساله تشویق السالکین؛ اجوبه، لوایح، لوامع]]  


    [[روضه المتقین (طبع جدید)]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    [[روضه المتقین (طبع جدید)]]  


    [[ ریاض المومنین و حدائق المتقین و فقه الصالحین]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    [[ریاض المومنین و حدائق المتقین و فقه الصالحین]]  


    [[ شرح الزيارة الجامعة الکبيرة]] / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده
    [[شرح الزیارة الجامعة الکبیرة]]  


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:امامان جمعه]]
    [[رده:امامان جمعه اصفهان]]
    [[رده:شارحان صحیفه سجادیه]]

    نسخهٔ ‏۶ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۷

    مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی
    نام مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی
    نام‌های دیگر مجلسی اول
    نام پدر مقصودعلی اصفهانی
    متولد 1002
    محل تولد اصفهان
    رحلت 11 شعبان 1070ق
    اساتید پدر گرامی ایشان ملا مقصودعلی اصفهانی

    بهاءالدین محمد عاملی شیخ بهائی

    میرداماد

    مولا عبدالله شوشتری

    برخی آثار ‏ریاض المومنین و حدائق المتقین و فقه الصالحین
    کد مؤلف AUTHORCODE05055AUTHORCODE

    محمدتقی بن مقصود علی اصفهانی (1003-1070ق)، معروف به مجلسی اول از علما و محدثان مشهور قرن یازدهم هجری، مدرس حوزه علمیه اصفهان در دوران صفویه و پدر علامه محمدباقر مجلسی (صاحب بحارالانوار) و آمنه بیگم  همسر ملا صالح مازندرانی است. از جمله آثار ارزشمند وی روضه المتقین و لوامع صاحب قرانی

    اساتید

    از اساتید ایشان می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:

    پدر گرامی ایشان ملا مقصودعلی اصفهانی

    بهاءالدین محمد عاملی شیخ بهائی

    میرداماد

    مولا عبدالله شوشتری

    ميرفندرسکی

    قاضی ابوالسرور

    امير اسحاق استرآبادی

    شيخ عبدالله بن جابر عاملی (پسر عمه مجلسی)

    و ملا محمد قاسم عاملی(دايی مجلسی)  

    مجلسی از نگاه بزرگان

    مرحوم محدّث قمى(ره) در کتاب شریف فوائد الرضویة در شرح فضائل و مناقب مرحوم علاّمه محمدتقى مجلسى چنین درج کرده:

    محمدتقى بن المقصود على الملقب بالمجلسی الاول جامع الفنون العقلیة و النقلیة حاوى الفضائل العلمیة و العملیة صاحب النفس القدسیة و السمات الملکیة و المقامات العلیة و المنامات الصادقة الروحانیة و الإلهامات الربانیة ناشر الاخبار الدینیة المؤید بالفیض القدسى والد شیخنا العلامة محمدباقرالمجلسی قدس اللّٰه سرّهما و رفع فی الملإ الاعلى ذکرهما.

    صاحب حدائق المقربین گفته که ملا محمدتقى تلمیذ ملا عبداللّٰه شوشترى و شیخ بهاءالدین رحمهما اللّٰه بوده و در علم فقه و تفسیر و حدیث و رجال فائق اهل دهر خویش بود و در زهد و تقوى و عبادت و ورع و ترک دنیا تالى تلو استادش ملا عبداللّٰه بوده و پیوسته در ایام حیات خود مشغول به ریاضیات و مجاهدات و تهذیب اخلاق و عبادات و ترویج أحادیث و سعى در حوائج مؤمنین و هدایت خلق بوده و به یمن همتش احادیث اهل‌بیت عصمت علیهم‌السلام انتشار یافت و بنور هدایتش جمع بسیارى هدایت یافتند.

    و هم نقل فرموده در بعض تألیفات رائقه خویش که اتفاق افتاد از براى من تشرف به زیارت عتبات عالیات پس زمانى که وارد نجف اشرف شدم زمستان داخل شد پس من عزم کردم که طول زمستان را در نجف بمانم پس مالى را که کرایه کرده بودم رد کردم پس شبى در خواب دیدم حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را که لطف بسیار با من فرمود و فرمایش کرد که بعد از این در اینجا توقف مکن و برو بشهر خودت اصفهان همانا وجود تو نفعش بیشتر است و نیکوتر و چون من بسیار اشتیاق داشتم در تشرف به آستان مقدس مبالغه کردم در استدعاء از آن حضرت که رخصت توقف دهد قبول نفرمود و فرمود که شاه عباس وفات مى‌کند در این سال و مى‌نشیند شاه صفى به جاى او و حادث مى‌شود در بلاد شما فتنه‌هاى سخت و حق تعالى خواست که تو در مثال این فتنه در اصفهان باشى و بذل کنى طاقت خود را در هدایت خلق

    «أنت ترید أن تجیء إلى باب اللّٰه وحدک و اللّٰه تعالى یرید أن یجیء الیه بیمن هدایتک سبعون ألفا فارجع إلیهم فانه لا بد لک من الرجوع»

    «تو مى‌خواهى تنها بیایى بسوى باب اللّٰه و خداوند تعالى اراده کرد به یمن هدایت تو هفتاد هزار نفر بسوى او بیایند پس برگرد به درستى که چارئى نیست از براى تو جز برگشتن»

    پس رجوع کردم به اصفهان و حکایت کردم خواب خود را براى بعض خواص خود و او نقل کردم براى نواب رضوان مکان یعنى شاه صفى و اتفاقا در این ایام در مدرسه صفویه تشریف داشت پس نگذشت مگر ایام قلیلى که خبر رسید که نواب خاقان شاه عباس رضوان مکان در سفر مازندران به رحمت ایزدى پیوست پس شاه صفى به جاى او بر اریکه سلطنت نشست.

    وفات

    مجلسی در یازدهم شعبان سال 1070 ق. در اصفهان رحلت نمود و در تاریخ او گفته شد(مسجد و منبر از صفا افتاد) و ایضا (صاحب علم رفت از عالم) و ایضا (افسر شرع اوفتاد و بى‌سر و پا کشت فضل).

    قبر شریفش در مسجد جامع اصفهان است.

    آثار

    و از براى او مصنفات شریفه نافعه مانند شرح بر من لا یحضره الفقیه به فارسیه و شرح دیگر به عربیه و شرح او بر صحیفه کامله و بر بعض کتاب تهذیب و بر زیارت جامعه و بر حدیث همام و حواشى او بر اصول کافى و رساله در افعال حج و رساله در رضاع و اجازات کثیره إلى غیر ذلک، و این بزرگوار مؤید من عند اللّٰه و استاد علماء و مربّى فضلاء بوده و آثار او در اسلام بسیار است و اگر نباشد از آثار جز نجل جلیل و فرزند نبیلش هر آینه کفایت مى‌کند تا چه رسد به سایر علماى دیگر که تلمیذ او بوده‌اند و مصنفات نافعه فائقه‌اش و نشر دادن او صحیفه کامله را در میان مردم و غیر ذلک.

    مرحوم مجلسى در بحار مى نویسد که بعد از ائمه معصومین علیهم‌السلام پدرم سبب و وسیله شد که من به درجات عالیات و راه‌هاى هدایت رسیدم.

    کرامات او

    اول شیخ مرحوم ما نور اللّٰه مرقده در حکایت 64 نجم ثاقب از شرح من لا یحضره الفقیه ملا محمدتقى مذکور نقل کرده که در ضمن احوال متوکل بن عمیر که راوى صحیفه کامله است فرموده که من در اوایل بلوغ طالب بودم مرضات خداوندى را و ساعى بودم در طلب رضاى او و مرا از ذکر جنابش قرارى نبود تا آن که دیدم در میان بیدارى و خواب که صاحب الزمان صلوات اللّٰه علیه ایستاده در مسجد جامع قدیم که در اصفهان است قریب بدر طنابى است که الآن مدرس من است پس سلام کردم بر آن جناب و قصد کردم که پاى مبارکش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا پس بوسیدم دست مبارکش را و پرسیدم از آن جناب مسائلى که مشکل شده بود بر من که یکى از آنها این بود که من وسوسه داشتم در نماز خود و مى‌گفتم که آنها نیست به نحوى که از من خواسته‌اند و من مشغول بودم به قضا و میسر نبود براى من نماز شب و سؤال کردم از شیخ خود شیخ بهائى علیه الرحمة از حکم آن

    پس گفت: به جاى آر یک نماز ظهر و عصر و مغرب بقصد نماز شب و من چنین مى‌کردم

    پس سؤال کردم از حجت علیه‌السّلام که من نماز شب بکنم

    فرمود نماز شب بکن و به جاى نیار مانند آن نماز مصنوعى که مى‌کردى

    و غیر اینها از مسائلى که در خاطرم نماند

    آن گاه گفتم اى مولاى من میسر نمى‌شود براى من که برسم به خدمت تو در هر وقتى پس عطا کن بمن کتابى که همیشه عمل کنم بر آن

    پس فرمود که من عطا کردم به جهت تو کتابى به مولى محمد تاج و من در خواب او را مى‌شناختم پس فرمود برو و بگیر آن کتاب را از او

    پس بیرون رفتم از در مسجدى که مقابل روى آن جناب بود به سمت دار بطیخ که محله‌ایست در اصفهان پس چون رسیدم به آن شخص و مرا دید گفت ترا صاحب الامر فرستاده نزد من گفتم آرى پس بیرون آورد از بغل خود کتاب کهنه چون باز کردم آن را و ظاهر شد براى من که آن کتاب دعا است پس بوسیدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او و متوجه شدم بسوى صاحب الأمر علیه‌السلام که بیدار شدم و آن کتاب با من نبود

    پس شروع کردم در تضرع و گریه و ناله به جهت فوت آن کتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقیب و در دلم چنین افتاده بود که مولانا محمد همان شیخ بهائى است و نامیدن حضرت او را به تاج به جهت اشتهار اوست در میان علماء پس چون رفتم به مدرس او که در جوار مسجد جامع بود دیدم او را که مشغول است به مقابله صحیفه کامله و خواننده سید صالح أمیر ذو الفقار گلپایگانى پس ساعتى نشستم تا فارغ شد از آن کار و ظاهر آن بود که کلام ایشان در سند صحیفه بود لکن به جهت غمى که بر من مستولى بود نفهمیدم سخن او و سخن ایشان را و من گریه مى‌کردم پس رفتم نزد شیخ و خواب خود را به او گفتم و گریه مى‌کردم به جهت فوات کتاب

    پس شیخ گفت بشارت باد ترا به علوم الهیه و معارف یقینیه و تمام آن چه همیشه مى‌خواستى تا آن که گفته پس قلبم ساکن نشد و بیرون رفتم با گریه و تفکر تا آن که در دلم افتاد که بروم به آن سمتى که در خواب به آن جا رفتم پس چون رسیدم به محله دار بطیخ پس دیدم مرد صالحى را که اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسیدم به او و سلام کردم بر او گفت یا فلان کتب وقفیه نزد من است که هر طلبه که از آن مى‌کرد عمل نمى‌کند به شروط وقف و تو عمل مى‌کنى به آن بیا و نظر کن باین کتب و هر چه را که محتاجى به آن بگیر پس با او رفتم در کتابخانه او پس اول کتابى که بمن داد کتابى بود که در خواب دیده بودم پس شروع کردم در گریه و ناله و گفتم مرا کفایت مى‌کند

    و در خاطر ندارم که خواب را براى او گفتم یا نه و آمدم در نزد شیخ و شروع کردم در مقابله با نسخه او که جد پدر او نوشته بود از نسخه شهید ره و شهید ره نسخه خود را نوشته بود از نسخه عمید الرؤساء و ابن سکون و مقابله کرده بود با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا به یک واسطه و نسخه که حضرت صاحب الأمر علیه‌السّلام بمن عطا فرمود از خط شهید ره نوشته شده بود و نهایت موافقت داشت با آن نسخه حتى در نسخها که در حاشیه آن نوشته شده بود

    و بعد از آن که فارغ شدم از مقابله شروع کردند مردم در مقابله نزد من و به برکت عطاى حجت علیه‌السّلام گردید صحیفه کامله در بلاد مانند آفتاب طالع در هر خانه و سیما در اصفهان زیرا که براى اکثر مردم صحیفه‌هاى متعدده است و اکثر ایشان صلحاء و اهل دعا شدند و بسیارى از ایشان مستجاب الدعوة و این آثار معجزه‌ایست از حضرت صاحب علیه‌السّلام و آن چه خداوند عطا فرمود بمن از برکت صحیفه احصاى آن را نمى‌توانم بکنم.

    رؤیاى دوم در فضیلت زیارت جامعه و حقانیت او پس فرمود:

    چون حضرت آفریده‌گار مرا توفیق زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام کرامت فرمود در حوالى روضه مقدسه مشغول به مجاهدات گشتم و به برکت آن بزرگوار مکاشفات بسیار بر من روى داد که عقول ضعیفه آن را متحمل نمى‌تواند شد در آن عالم دیدم بلکه اگر بخواهم مى‌گویم که در میان نوم و یقظه بودم که ناگاه دیدم که در سرّ من رأى هستم و مشهد آنجا را در غایت ارتفاع و زینت دیدم و دیدم لباس سبزى از لباسهاى بهشت بر سر قبر امامین همامین عسکریین افکنده بودند که در دنیا مثل آن را ندیده بودم و آقاى ما حضرت صاحب الأمر صلوات اللّٰه علیه را دیدم که نشسته و بر قبر تکیه کرده و روى آن جناب به جانب در است پس چون آن جناب را دیدم شروع کردم به خواندن زیارت جامعه به صوت بلند مانند مدح گویندگان

    پس چون تمام کردم آن جناب فرمود که خوب زیارتى است عرضه کردم که‌اى آقاى من روحم به فداى تو باد این زیارت جد تست و اشاره کردم به جانب قبر مبارک

    فرمود: بلى داخل شو چون داخل شدم نزدیک در ایستادم آن جناب فرمود که پیش بیا عرض کردم که مى‌ترسم به سبب ترک ادب کافر شوم

    آن جناب فرمود که چون به اذن ما باشد باکى نیست پس اندکى پیش رفتم و حال آن که ترسناک بودم و مى‌لرزیدم

    پس آن جناب فرمود که پیش بیا بنشین عرض کردم که مى‌ترسم پس فرمود که مترس و بنشین پس چون نشستم مانند نشستن غلامى در نزد آقاى خود

    آن بزرگوار فرمود استراحت کن و مربع بنشین پس به درستى که تو زحمت کشیده و پیاده و پاى برهنه آمدى

    بالجمله از آنجا بالنسبة باین بنده الطاف عظیمه و مکالمات لطیفه واقع شد که اکثر آنها را فراموش نمودم پس از خواب بیدار شدم

    و همان روز اسباب زیارت فراهم آمد بعد آن که مدتى بود که راه مسدود بود پس موانع رفع شد و با پاى برهنه و پیاده به زیارت آن جناب شرفیاب شدم و شبى در روضه مقدسه مکرر این زیارت را خواندم و در راه و در روضه کرامات عظیمه و معجزات غریبه ظاهر شد.


    وابسته‌ها