مدرس، سید حسن: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
     
    (۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۱: خط ۱:
    <div class='wikiInfo'>
    <div class="wikiInfo">
    [[پرونده:NUR00358.jpg|بندانگشتی|مدرس، حسن]]
    [[پرونده:NUR00358.jpg|بندانگشتی|مدرس، حسن]]
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
    |-
    |-
    ! نام!! data-type='authorName'|مدرس، حسن
    ! نام!! data-type="authorName" |مدرس، حسن
    |-
    |-
    |نام های دیگر  
    |نام‌های دیگر  
    |data-type='authorOtherNames'| سیدحسن مدرس
    | data-type="authorOtherNames" | سیدحسن مدرس
    |-
    |-
    |نام پدر  
    |نام پدر  
    |data-type='authorfatherName'|سیداسماعیل طباطبائی
    | data-type="authorfatherName" |سیداسماعیل طباطبایی
    |-
    |-
    |متولد  
    |متولد  
    |data-type='authorbirthDate'|1249 ش  
    | data-type="authorbirthDate" |1249 ش  
    |-
    |-
    |محل تولد
    |محل تولد
    |data-type='authorBirthPlace'|روستای سرابه (از توابع اصفهان)
    | data-type="authorBirthPlace" |روستای سرابه (از توابع اصفهان)
    |-
    |-
    |رحلت  
    |رحلت  
    |data-type='authorDeathDate'|1316 ش یا 27 رمضان 1356 ق یا 1937 م
    | data-type="authorDeathDate" |1316 ش یا 27 رمضان 1356 ق یا 1937 م
    |-
    |-
    |اساتید
    |اساتید
    |data-type='authorTeachers'|[[فشارکی اصفهانی، محمد بن امیرقاسم|سيد محمد فشاركى]]، [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شريعت اصفهانى]]، سيد محمدباقر درچه‌اى، شيخ مرتضى ريزى
    | data-type="authorTeachers" |[[فشارکی اصفهانی، سید محمد بن امیرقاسم|سید محمد فشارکى]]، [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شریعت اصفهانى]]، سید محمدباقر درچه‌اى، شیخ مرتضى ریزى
    |-
    |-
    |برخی آثار
    |برخی آثار
    |data-type='authorWritings'|# تعليقه بر [[كفاية الأصول]] [[آخوند خراسانى]]؛ الرسائل الفقهية؛ رساله‌اى در ترتّب؛ رساله‌اى در شرط متأخر؛ رساله‌اى در عقود و ايقاعات؛
    | data-type="authorWritings" |تعلیقه بر [[كفاية الأصول|کفایة الأصول]] [[آخوند خراسانى]]؛ [[الرسایل الفقهیه (للشهید المدرس)|الرسائل الفقهیة]]؛ رساله‌اى در ترتّب؛ رساله‌اى در شرط متأخر؛ رساله‌اى در عقود و ایقاعات؛
    |-class='articleCode'
    |- class="articleCode"
    |کد مؤلف
    |کد مؤلف
    |data-type='authorCode'|AUTHORCODE358AUTHORCODE
    | data-type="authorCode" |AUTHORCODE00358AUTHORCODE
    |}
    |}
    </div>
    </div>
    {{کاربردهای دیگر|مدرس (ابهام زدایی)}}


    '''سيد حسن مدرس'''، از سادات طباطبايى زواره كه نسبش پس از سى و يك پشت به امام حسن مجتبى(ع) مى‌رسد، در دهكده ييلاقى «سرابه»، در سال 1278ق، متولد شد و در سال 1293 به قمشه نزد جدش مير عبدالباقى مهاجرت نمود<ref>غلامرضا گلى زواره، ص562 و 563</ref>
    '''سید حسن قمشه‌ای اسفه‌ای''' (1249- 1316ش)، معروف به مدرس، مجتهد، فقیه، سیاستمدار، نماینده مجلس، ضد استبداد و استعمار
     
    == ولادت ==
    او از سادات طباطبایى زواره که نسبش پس از سى و یک پشت به امام حسن مجتبى(ع) مى‌رسد، در دهکده ییلاقى «سرابه»، در سال 1278ق، متولد شد و در سال 1293 به قمشه نزد جدش میر عبدالباقى مهاجرت نمود<ref>غلامرضا گلى زواره، ص562 و 563</ref>


    == تحصیلات ==
    == تحصیلات ==
    سيد عبدالباقى بيشترين نقش را در تعليم سيد حسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ، در ضمن وصيت‌نامه‌اى سيد حسن را بر ادامه تحصيل علوم دينى تشويق و سفارش نمود. زمانى كه سيد عبدالباقى دار فانى را وداع گفت، مدرس چهارده ساله بود. وى در سال 1298ق، به‌منظور ادامه تحصيل علوم دينى، رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سى استاد را درك كرد. ابتدا به خواندن «جامع المقدمات» در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدى چون ميرزا عبدالعلى هرندى آموخت. در محضر آخوند ملا محمد كاشى كتاب «شرح لمعه» در فقه و پس از آن «قوانين» و «فصول» را در علم اصول تحصيل نمود. يكى از اساتيدى كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت، حكيم نامدار ميرزا [[قشقایی، جهانگیر|جهانگيرخان قشقايى]] است<ref>غلامرضا گلى زواره، ص563</ref>
    سید عبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ، در ضمن وصیت‌نامه‌اى سید حسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود. زمانى که سید عبدالباقى دار فانى را وداع گفت، مدرس چهارده ساله بود. وى در سال 1298ق، به‌منظور ادامه تحصیل علوم دینى، رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد. ابتدا به خواندن «جامع المقدمات» در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت. در محضر آخوند ملا محمد کاشى کتاب «شرح لمعه» در فقه و پس از آن «قوانین» و «فصول» را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت، حکیم نامدار میرزا [[قشقایی، جهانگیر|جهانگیرخان قشقایى]] است<ref>غلامرضا گلى زواره، ص563</ref>
     
    مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سید محمدباقر درچه‌اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول، به درجه اجتهاد رسید و در اصول آن‌چنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگى‌نامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه «شرح رسائل» که به زبان عربى نگاشته، آورده است.
     
    وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان، در شعبان 1311ق، وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیت‌الله [[میرزای شیرازی، سید محمدحسن|میرزاى شیرازى]]، در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى [حسنعلى] اصفهانى هم‌حجره گردید<ref>غلامرضا گلى زواره، ص563</ref>
     
    مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام [[فشارکی اصفهانی، سید محمد بن امیرقاسم|سید محمد فشارکى]] و [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شریعت اصفهانى]] بهره برد و با [[اصفهانی، سید ابوالحسن|سید ابوالحسن اصفهانى]]، سید محمدصادق طباطبائى و شیخ [[حائری یزدی، عبدالکریم|عبدالکریم حائرى]]، سید هبةالدین شهرستانى و سید مصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه‌هاى دروس خارج را با آیت‌الله حاج سید ابوالحسن و آیت‌الله حاج سید على کازرونى انجام مى‌داد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>


    مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيد محمدباقر درچه‌اى و شيخ مرتضى ريزى و ديگر اساتيد در فقه و اصول، به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آن‌چنان مهارتى يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزى را كه حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگى‌نامه تحصيلى خود را در حوزه علميه اصفهان در مقدمه «شرح رسائل» كه به زبان عربى نگاشته، آورده است.
    مدرس به هنگام اقامت در نجف، روزهاى پنج‌شنبه و جمعه هر هفته به کار مى‌پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى‌نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر، به سال 1318ق (در چهل سالگى) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>


    وى پس از اتمام تحصيلات در اصفهان، در شعبان 1311ق، وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آيت‌الله [[میرزای شیرازی، محمدحسن بن محمود|ميرزاى شيرازى]]، در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شيخ حسينعلى [حسنعلى] اصفهانى هم‌حجره گرديد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص563</ref>
    مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه، خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وى صبح‌ها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس)، درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ، درس منطق و شرح منظومه مى‌گفت و در روزهاى پنج‌شنبه طلاب را با چشمه‌هاى زلال حکمت «نهج‌البلاغة» آشنا مى‌نمود. تسلط وى به هنگام تدریس در حدّى بود که از این زمان به «مدرس» مشهور گشت. وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>


    مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام [[فشارکی اصفهانی، محمد بن امیرقاسم|سيد محمد فشاركى]] و [[شریعت اصفهانی، فتح‌الله|شريعت اصفهانى]] بهره برد و با [[اصفهانی، ابوالحسن|سيد ابوالحسن اصفهانى]]، سيد محمدصادق طباطبائى و شيخ [[حائری یزدی، عبدالکریم|عبدالكريم حائرى]]، سيد هبةالدين شهرستانى و سيد مصطفى كاشانى ارتباط داشت و مباحثه‌هاى دروس خارج را با آيت‌الله حاج سيد ابوالحسن و آيت‌الله حاج سيد على كازرونى انجام مى‌داد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>
    زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد. صمصام السلطنه که به‌عنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى، نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت، در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر، مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود، به‌عنوان غرامت از مردم اصفهان، آن‌هم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده‌دار بود با شنیدن این خبر، به‌شدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعى است، پس در صلاحیت مجتهد مى‌باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مى‌زنند<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>


    مدرس به هنگام اقامت در نجف، روزهاى پنج‌شنبه و جمعه هر هفته به كار مى‌پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگى خود مى‌نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأييد مقام اجتهاد او از سوى علماى اين شهر، به سال 1318ق (در چهل سالگى) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختيارى راهى اصفهان گرديد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>
    صمصام السلطنه با مشاهده این وضع، دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد، امّا وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید، کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع، کارگزاران صمصام را به‌شدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهاى پرخروش مردم که مى‌گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.


    مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه، خصوصا روستاى اسفه و ديدار با فاميل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وى صبح‌ها در مدرسه جده كوچك (مدرسه شهيد مدرس)، درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ، درس منطق و شرح منظومه مى‌گفت و در روزهاى پنج‌شنبه طلاب را با چشمه‌هاى زلال حكمت «نهج‌البلاغة» آشنا مى‌نمود. تسلط وى به هنگام تدريس در حدّى بود كه از اين زمان به «مدرس» مشهور گشت. وى همراه با تدريس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>
    آیت‌الله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هرچند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص565</ref>


    زمانى پس از شكست كامل قواى دولت در درگيرى با نيروهاى مردمى، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتى سپرده شد. صمصام السلطنه كه به‌عنوان فرمانده نيروهاى مسلح عشاير بختيارى، نقش مهمى در ماجراى مشروطيت داشت، در رأس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر، مخارج قوا و خساراتى را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشان وارد آورده بود، به‌عنوان غرامت از مردم اصفهان، آن‌هم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولايتى اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده‌دار بود با شنيدن اين خبر، به‌شدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعى است، پس در صلاحيت مجتهد مى‌باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد و اينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك مى‌زنند<ref>غلامرضا گلى زواره، ص564</ref>
    مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت، درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) آغاز نمود و تأکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است. وى در 27 تیرماه 1304ش که عهده‌دار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى نموده و با جدیت افزون‌ترى به کار درس و مباحثه بپردازند، براى اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به‌منظور حسن اداره این مدرسه، نظام‌نامه‌اى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازه‌هاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص565</ref>


    صمصام السلطنه با مشاهده اين وضع، دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارز را صادر كرد، امّا وقتى ماجراى تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد، كسب و كار خود را تعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع، كارگزاران صمصام را به‌شدت نگران كرد و خشم مردم، حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ ماليات و ديگر رفتارهاى خود تجديد نظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاى پرخروش مردم كه مى‌گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
    مدرس در اصفهان و در سنین جوانى، کتابى تحقیقى در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهى او را به ثبوت مى‌رساند. از آن شهید، رساله‌اى در فقه استدلالى به‌جاى مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى کنند، تصدیق مى‌نمایند که در صورت تکمیل، این کتاب هم‌تراز کتاب [[كتاب المكاسب|مکاسب]] [[شيخ انصارى|شیخ انصارى]] است<ref>غلامرضا گلى زواره، ص565</ref>


    آيت‌الله شهيد سيد حسن مدرس در سنين جوانى به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هرچند حاضر به چاپ رساله عمليه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم دينى آثارى مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص565</ref>
    مدرس اولین کسى بود که تدریس «نهج‌البلاغة» را در حوزه‌هاى علمیه رسمی‎کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصیتى چون حاج میرزا آقا على [على آقا] شیرازى - استاد شهید مطهرى - و آیت‌الله بروجردى «نهج‌البلاغة» را نزد شهید مدرس آموختند. از کارهاى مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه، تدوین تفسیرى جامع براى قرآن بود که علاوه بر جمع‌آورى تفاسیر خطى و چاپى، عده‌اى از دانشمندان را براى نیل بدین مقصود به همکارى دعوت نمود و در صورتى که این طرح تفصیلى جامع به اجرا درمى‌آمد، روشى بسیار عالى و سبکی تازه و عمیق بود<ref>غلامرضا گلى زواره، ص566</ref>


    مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت، درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهرى كنونى) آغاز نمود و تأكيد كرد كه كار اصلى من تدريس است و سياست كار دوم من است. وى در 27 تيرماه 1304ش كه عهده‌دار توليت اين مدرسه گشت براى اينكه طلاب علوم دينى از اوقات خود استفاده بيشترى نموده و با جديت افزون‌ترى به كار درس و مباحثه بپردازند، براى اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به‌منظور حسن اداره اين مدرسه، نظام‌نامه‌اى تدوين كرد و امور تحصيلى طلاب را مورد رسيدگى قرار داد و براى احيا و آبادانى روستاها و مغازه‌هاى موقوفه مدرسه زحمات زيادى را تحمل كرد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص565</ref>
    مدرس مدت‌ها فلسفه تدریس مى‌کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده‌اى از مأموران قلعه‌اى که در آن بسرمى‌برد، مثنوى را تفسیر مى‌کرد.


    مدرس در اصفهان و در سنين جوانى، كتابى تحقيقى در فقه و اصول نگاشت كه مقام فقهى او را به ثبوت مى‌رساند. از آن شهيد، رساله‌اى در فقه استدلالى به‌جاى مانده كه اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى كنند، تصديق مى‌نمايند كه در صورت تكميل، اين كتاب هم‌تراز كتاب [[كتاب المكاسب|مكاسب]] [[شيخ انصارى]] است<ref>غلامرضا گلى زواره، ص565</ref>
    شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذى‌حجه 1328ق، در مجلس حضور یافت و جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت. ایشان تا پایان دوره ششم مجلس شوراى ملى در مجلس حضور داشت و در این مدت زندان، تبعید، ترور و بغض‌هاى رضاخانى را چندین بار تجربه کردند<ref>غلامرضا گلى زواره، ص566 - 570</ref>


    مدرس اولين كسى بود كه تدريس «نهج‌البلاغة» را در حوزه‌هاى علميه رسمی‎كرد و نخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصيتى چون حاج ميرزا آقا على [على آقا] شيرازى - استاد شهيد مطهرى - و آيت‌الله بروجردى «نهج‌البلاغة» را نزد شهيد مدرس آموختند. از كارهاى مهم و درخور توجه اين فقيه فرزانه، تدوين تفسيرى جامع براى قرآن بود كه علاوه بر جمع‌آورى تفاسير خطى و چاپى، عده‌اى از دانشمندان را براى نيل بدين مقصود به همكارى دعوت نمود و در صورتى كه اين طرح تفصيلى جامع به اجرا درمى‌آمد، روشى بسيار عالى و سبک ى تازه و عميق بود<ref>غلامرضا گلى زواره، ص566</ref>
    با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307، رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملا فرمایشى برگزار کرد؛ به‌نحوى که حتى یک رأى به نام مدرس از صندوق‌ها بیرون نیامد. به همین علت، مدرس در مجلس درس خود گفت: اگر 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من رأى دادند همگى مرده باشند یا رأى نداده باشند پس آن یک رأى را که خودم به خودم دادم چه شده است<ref>غلامرضا گلى زواره، ص570</ref>


    مدرس مدت‌ها فلسفه تدريس مى‌كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده‌اى از مأموران قلعه‌اى كه در آن بسرمى‌برد، مثنوى را تفسير مى‌كرد.
    سرتیپ درگاهى، رئیس شهربانى تهران که عداوتى خاص با مدرس داشت، در پى فرصتى مى‌گشت تا عقرب‌صفت زهر خود را فروریزد.


    == آثار ==
    به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به‌همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس، وى را سربرهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید نمودند. آن شهید والامقام دوران تبعید را على‌رغم اوضاع مشقت‌بار با روحى شاداب و قیافه‌اى ملکوتى سپرى کرد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص570</ref>


    == شهادت ==
    آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف، به دنبال اجراى نقشه رضا شاه روانه کاشمر گردید و در حوالى غروب 27 رمضان 1356ق، مطابق با دهم آذر 1316ش، سه نفر جنایتکار به نام‌هاى جهانسوزى، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چاى سمّى را به‌اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبرى نیست، عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند<ref>غلامرضا گلى زواره، ص570</ref>


    # تعليقه بر [[كفاية الأصول]] [[آخوند خراسانى]]؛
    == آثار ==
    # الرسائل الفقهية؛
    # تعلیقه بر [[كفاية الأصول|کفایة الأصول]] [[آخوند خراسانى]]؛
    # الرسائل الفقهیة؛
    # رساله‌اى در ترتّب؛
    # رساله‌اى در ترتّب؛
    # رساله‌اى در شرط متأخر؛
    # رساله‌اى در شرط متأخر؛
    # رساله‌اى در عقود و ايقاعات؛
    # رساله‌اى در عقود و ایقاعات؛
    # رساله‌اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه؛
    # رساله‌اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه؛
    # كتاب حجية الظن؛
    # کتاب حجیة الظن؛
    # شرح رسائل [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شيخ مرتضى انصارى]]؛
    # شرح رسائل [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ مرتضى انصارى]]؛
    # حاشيه بر كتاب النكاح مرحوم شيخ محمدرضا نجفى مسجدشاهى؛
    # حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم شیخ محمدرضا نجفى مسجدشاهى؛
    # دوره تقريرات اصول [[میرزای شیرازی، محمدحسن بن محمود|ميرزاى شيرازى]]؛
    # دوره تقریرات اصول [[میرزای شیرازی، سید محمدحسن|میرزاى شیرازى]]؛
    # رساله‌اى در شرط امام و مأموم؛
    # رساله‌اى در شرط امام و مأموم؛
    # كتابى در باب استصحاب؛
    # کتابى در باب استصحاب؛
    # كتاب أحوال الظن في أصول‌الدين؛
    # کتاب أحوال الظن فی أصول‌الدین؛
    # شرح روان بر نهج‌البلاغة؛
    # شرح روان بر نهج‌البلاغة؛
    # اصول تشكيلات عدليه با (همكارى ديگران
    # اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران
    # زندگى‌نامه «خودنوشت» كه براى روزنامه اطلاعات فرستاده است (غلامرضا گلى زواره، ص566</ref>
    # زندگى‌نامه «خودنوشت» که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است <ref>غلامرضا گلى زواره، ص566</ref>


    شهيد مدرس پس از 194 جلسه كه از مجلس دوم گذشت در تاريخ 28 ذى‌حجه 1328ق، در مجلس حضور يافت و جلسه دويستم به ايراد نطق پرداخت. ايشان تا پايان دوره ششم مجلس شوراى ملى در مجلس حضور داشت و در اين مدت زندان، تبعيد، ترور و بغض‌هاى رضاخانى را چندين بار تجربه كردند<ref>غلامرضا گلى زواره، ص566 - 570</ref>


    با فرارسيدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307، رضاخان تصميم گرفت به هر نحو ممكن از ورود مدرس و يارانش به مجلس جلوگيرى كند و به همين دليل انتخاباتى كاملا فرمايشى برگزار كرد؛ به‌نحوى كه حتى يك رأى به نام مدرس از صندوق‌ها بيرون نيامد. به همين علت، مدرس در مجلس درس خود گفت: اگر 20 هزار نفر از مردمى كه در دوره گذشته به من رأى دادند همگى مرده باشند يا رأى نداده باشند پس آن يك رأى را كه خودم به خودم دادم چه شده است<ref>غلامرضا گلى زواره، ص570</ref>
    ==پانویس==
     
    <references />
    سرتيپ درگاهى، رئيس شهربانى تهران كه عداوتى خاص با مدرس داشت، در پى فرصتى مى‌گشت تا عقرب‌صفت زهر خود را فروريزد.
     
    به همين منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به‌همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته، پس از مضروب و مجروح كردن اهل خانه و زير كتك گرفتن شهيد مدرس، وى را سربرهنه و بدون عبا دستگير كردند و به قلعه خواف تبعيد نمودند. آن شهيد والامقام دوران تبعيد را على‌رغم اوضاع مشقت‌بار با روحى شاداب و قيافه‌اى ملكوتى سپرى كرد<ref>غلامرضا گلى زواره، ص570</ref>
     
    آن فقيه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف، به دنبال اجراى نقشه رضا شاه روانه كاشمر گرديد و در حوالى غروب 27 رمضان 1356ق، مطابق با دهم آذر 1316ش، سه نفر جنايتكار به نام‌هاى جهانسوزى، خلج و مستوفيان نزد مدرس آمده و چاى سمّى را به‌اجبار به او دادند و چون ديدند از اثر سم خبرى نيست، عمامه سيد را در حين نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقيه بزرگوار را به شهادت رساندند<ref>غلامرضا گلى زواره، ص570</ref>


    == منابع مقاله ==
    == منابع مقاله ==


    جمعى از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم، نشر معروف، 1379، جلد دوم، غلامرضا گلى زواره.
    جمعى از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم، نشر معروف، 1379، جلد دوم، غلامرضا گلى زواره.


    ==پانویس==
    {{الگو:شهیدان}}
    <references/>
     


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}
    {{وابسته‌ها}}
    [[الرسایل الفقهیه (للشهید المدرس)]]  
    [[الرسایل الفقهیه (للشهید المدرس)]]  


    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:زندگی‌نامه]]
    [[رده:شهیدان]]
    [[رده:مرداد(1400)]]
    [[رده:شاگردان آیت‌الله شیخ‌الشریعه اصفهانى]]
    [[رده:فقیهان شیعه]]
    [[رده:شاگردان صاحب جواهر]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۲۲

    مدرس، حسن
    نام مدرس، حسن
    نام‌های دیگر سیدحسن مدرس
    نام پدر سیداسماعیل طباطبایی
    متولد 1249 ش
    محل تولد روستای سرابه (از توابع اصفهان)
    رحلت 1316 ش یا 27 رمضان 1356 ق یا 1937 م
    اساتید سید محمد فشارکى، شریعت اصفهانى، سید محمدباقر درچه‌اى، شیخ مرتضى ریزى
    برخی آثار تعلیقه بر کفایة الأصول آخوند خراسانى؛ الرسائل الفقهیة؛ رساله‌اى در ترتّب؛ رساله‌اى در شرط متأخر؛ رساله‌اى در عقود و ایقاعات؛
    کد مؤلف AUTHORCODE00358AUTHORCODE

    سید حسن قمشه‌ای اسفه‌ای (1249- 1316ش)، معروف به مدرس، مجتهد، فقیه، سیاستمدار، نماینده مجلس، ضد استبداد و استعمار

    ولادت

    او از سادات طباطبایى زواره که نسبش پس از سى و یک پشت به امام حسن مجتبى(ع) مى‌رسد، در دهکده ییلاقى «سرابه»، در سال 1278ق، متولد شد و در سال 1293 به قمشه نزد جدش میر عبدالباقى مهاجرت نمود[۱]

    تحصیلات

    سید عبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ، در ضمن وصیت‌نامه‌اى سید حسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود. زمانى که سید عبدالباقى دار فانى را وداع گفت، مدرس چهارده ساله بود. وى در سال 1298ق، به‌منظور ادامه تحصیل علوم دینى، رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد. ابتدا به خواندن «جامع المقدمات» در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت. در محضر آخوند ملا محمد کاشى کتاب «شرح لمعه» در فقه و پس از آن «قوانین» و «فصول» را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت، حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است[۲]

    مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سید محمدباقر درچه‌اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول، به درجه اجتهاد رسید و در اصول آن‌چنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگى‌نامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه «شرح رسائل» که به زبان عربى نگاشته، آورده است.

    وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان، در شعبان 1311ق، وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیت‌الله میرزاى شیرازى، در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى [حسنعلى] اصفهانى هم‌حجره گردید[۳]

    مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سید محمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى، سید محمدصادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى، سید هبةالدین شهرستانى و سید مصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه‌هاى دروس خارج را با آیت‌الله حاج سید ابوالحسن و آیت‌الله حاج سید على کازرونى انجام مى‌داد[۴]

    مدرس به هنگام اقامت در نجف، روزهاى پنج‌شنبه و جمعه هر هفته به کار مى‌پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى‌نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر، به سال 1318ق (در چهل سالگى) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید[۵]

    مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه، خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وى صبح‌ها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس)، درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ، درس منطق و شرح منظومه مى‌گفت و در روزهاى پنج‌شنبه طلاب را با چشمه‌هاى زلال حکمت «نهج‌البلاغة» آشنا مى‌نمود. تسلط وى به هنگام تدریس در حدّى بود که از این زمان به «مدرس» مشهور گشت. وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد[۶]

    زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد. صمصام السلطنه که به‌عنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى، نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت، در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر، مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود، به‌عنوان غرامت از مردم اصفهان، آن‌هم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده‌دار بود با شنیدن این خبر، به‌شدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعى است، پس در صلاحیت مجتهد مى‌باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مى‌زنند[۷]

    صمصام السلطنه با مشاهده این وضع، دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد، امّا وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید، کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع، کارگزاران صمصام را به‌شدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهاى پرخروش مردم که مى‌گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.

    آیت‌الله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هرچند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد[۸]

    مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت، درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) آغاز نمود و تأکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است. وى در 27 تیرماه 1304ش که عهده‌دار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى نموده و با جدیت افزون‌ترى به کار درس و مباحثه بپردازند، براى اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به‌منظور حسن اداره این مدرسه، نظام‌نامه‌اى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازه‌هاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد[۹]

    مدرس در اصفهان و در سنین جوانى، کتابى تحقیقى در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهى او را به ثبوت مى‌رساند. از آن شهید، رساله‌اى در فقه استدلالى به‌جاى مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى کنند، تصدیق مى‌نمایند که در صورت تکمیل، این کتاب هم‌تراز کتاب مکاسب شیخ انصارى است[۱۰]

    مدرس اولین کسى بود که تدریس «نهج‌البلاغة» را در حوزه‌هاى علمیه رسمی‎کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصیتى چون حاج میرزا آقا على [على آقا] شیرازى - استاد شهید مطهرى - و آیت‌الله بروجردى «نهج‌البلاغة» را نزد شهید مدرس آموختند. از کارهاى مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه، تدوین تفسیرى جامع براى قرآن بود که علاوه بر جمع‌آورى تفاسیر خطى و چاپى، عده‌اى از دانشمندان را براى نیل بدین مقصود به همکارى دعوت نمود و در صورتى که این طرح تفصیلى جامع به اجرا درمى‌آمد، روشى بسیار عالى و سبکی تازه و عمیق بود[۱۱]

    مدرس مدت‌ها فلسفه تدریس مى‌کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده‌اى از مأموران قلعه‌اى که در آن بسرمى‌برد، مثنوى را تفسیر مى‌کرد.

    شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذى‌حجه 1328ق، در مجلس حضور یافت و جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت. ایشان تا پایان دوره ششم مجلس شوراى ملى در مجلس حضور داشت و در این مدت زندان، تبعید، ترور و بغض‌هاى رضاخانى را چندین بار تجربه کردند[۱۲]

    با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307، رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملا فرمایشى برگزار کرد؛ به‌نحوى که حتى یک رأى به نام مدرس از صندوق‌ها بیرون نیامد. به همین علت، مدرس در مجلس درس خود گفت: اگر 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من رأى دادند همگى مرده باشند یا رأى نداده باشند پس آن یک رأى را که خودم به خودم دادم چه شده است[۱۳]

    سرتیپ درگاهى، رئیس شهربانى تهران که عداوتى خاص با مدرس داشت، در پى فرصتى مى‌گشت تا عقرب‌صفت زهر خود را فروریزد.

    به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به‌همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس، وى را سربرهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید نمودند. آن شهید والامقام دوران تبعید را على‌رغم اوضاع مشقت‌بار با روحى شاداب و قیافه‌اى ملکوتى سپرى کرد[۱۴]

    شهادت

    آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف، به دنبال اجراى نقشه رضا شاه روانه کاشمر گردید و در حوالى غروب 27 رمضان 1356ق، مطابق با دهم آذر 1316ش، سه نفر جنایتکار به نام‌هاى جهانسوزى، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چاى سمّى را به‌اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبرى نیست، عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند[۱۵]

    آثار

    1. تعلیقه بر کفایة الأصول آخوند خراسانى؛
    2. الرسائل الفقهیة؛
    3. رساله‌اى در ترتّب؛
    4. رساله‌اى در شرط متأخر؛
    5. رساله‌اى در عقود و ایقاعات؛
    6. رساله‌اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه؛
    7. کتاب حجیة الظن؛
    8. شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى؛
    9. حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم شیخ محمدرضا نجفى مسجدشاهى؛
    10. دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى؛
    11. رساله‌اى در شرط امام و مأموم؛
    12. کتابى در باب استصحاب؛
    13. کتاب أحوال الظن فی أصول‌الدین؛
    14. شرح روان بر نهج‌البلاغة؛
    15. اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران)؛
    16. زندگى‌نامه «خودنوشت» که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است [۱۶]


    پانویس

    1. غلامرضا گلى زواره، ص562 و 563
    2. غلامرضا گلى زواره، ص563
    3. غلامرضا گلى زواره، ص563
    4. غلامرضا گلى زواره، ص564
    5. غلامرضا گلى زواره، ص564
    6. غلامرضا گلى زواره، ص564
    7. غلامرضا گلى زواره، ص564
    8. غلامرضا گلى زواره، ص565
    9. غلامرضا گلى زواره، ص565
    10. غلامرضا گلى زواره، ص565
    11. غلامرضا گلى زواره، ص566
    12. غلامرضا گلى زواره، ص566 - 570
    13. غلامرضا گلى زواره، ص570
    14. غلامرضا گلى زواره، ص570
    15. غلامرضا گلى زواره، ص570
    16. غلامرضا گلى زواره، ص566

    منابع مقاله

    جمعى از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم، نشر معروف، 1379، جلد دوم، غلامرضا گلى زواره.

    وابسته‌ها