هشام بن حکم: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲ ژوئن ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - ' »' به '» '
جز (جایگزینی متن - ' »' به '» ')
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
ابن ابی الحدید می‌گوید: «کسانی از شیعه که در عقیده خود تعصب دارند و در زمان ما هستند، معتقدند که هشام قائل به تجسیم معنوی و حقیقی نبوده و گفته است: او جسمی است به معنایی که از یونس و از سکاک و دیگران بیان کردیم».  مقصودش از آنچه از یونس و سکاک نقل کرده این است که جمله «جسم لا کالاجسام» جسمی است نه مثل سایر اجسام، یعنی چیزی است نه مثل سایر چیزها و این جمله عربی اول در آن وقت به جای جمله دوم، استعمال می‌شده است.  
ابن ابی الحدید می‌گوید: «کسانی از شیعه که در عقیده خود تعصب دارند و در زمان ما هستند، معتقدند که هشام قائل به تجسیم معنوی و حقیقی نبوده و گفته است: او جسمی است به معنایی که از یونس و از سکاک و دیگران بیان کردیم».  مقصودش از آنچه از یونس و سکاک نقل کرده این است که جمله «جسم لا کالاجسام» جسمی است نه مثل سایر اجسام، یعنی چیزی است نه مثل سایر چیزها و این جمله عربی اول در آن وقت به جای جمله دوم، استعمال می‌شده است.  


شهرستانی نیز گفته این دسته را تأیید می‌کند و می‌گوید: «این هشام بن حکم، کسی است که در اصول غور و عمق فراوانی داشته است و ممکن نیست که استدلالهای خود را در مقام معارضه با معتزله، از نظر دور داشته و از آنها غافل باشد. او مردی است که دنبال و پشتیبان استدلالهای خود بر ضد معتزله بوده است و کسی نیست که در مورد خدا به تشبیه قائل شود. هشام کسی است که ابوالهذیل علاف را ملزم و مجاب کرده و به او گفت: «تو می‌گویی خدا به علم خود عالم است و علم او ذات اوست، در این صورت او را با حادثات شریک دانسته و می‌گویی به علم خود عالم است و این حرف مباین است با گفته «علم او ذات او است» و او در این صورت مثل سایر عالمان خواهد بود، پس چرا نمی‌گویی جسم است نه مثل سایر اجسام و صورتی است نه مثل سایر صورتها و قدری است نه مثل سایر قدرها . . . »  
شهرستانی نیز گفته این دسته را تأیید می‌کند و می‌گوید: «این هشام بن حکم، کسی است که در اصول غور و عمق فراوانی داشته است و ممکن نیست که استدلالهای خود را در مقام معارضه با معتزله، از نظر دور داشته و از آنها غافل باشد. او مردی است که دنبال و پشتیبان استدلالهای خود بر ضد معتزله بوده است و کسی نیست که در مورد خدا به تشبیه قائل شود. هشام کسی است که ابوالهذیل علاف را ملزم و مجاب کرده و به او گفت: «تو می‌گویی خدا به علم خود عالم است و علم او ذات اوست، در این صورت او را با حادثات شریک دانسته و می‌گویی به علم خود عالم است و این حرف مباین است با گفته «علم او ذات او است» و او در این صورت مثل سایر عالمان خواهد بود، پس چرا نمی‌گویی جسم است نه مثل سایر اجسام و صورتی است نه مثل سایر صورتها و قدری است نه مثل سایر قدرها . . .»


از طرف دیگر دانستیم که شاگردان هشام مثل سکاک و علی بن منصور و یونس بن‌ عبد الرحمن و فضل بن شاذان همگی می‌گفتند که او جسمی است نه مثل سایر اجسام، به این معنی که او برخلاف عرضی است که محال است توهم فعلی از او شود و جسمیت را از او نفی کرده و جمله «جسمی است نه مثل سایر اجسام» را، به جای جمله «چیزی است نه مثل سایر چیزها»، استعمال می‌کردند.  و عادتا پذیرفته می‌شود، اگر بگوییم شاگرد، نماینده آراء استاد خود باشد و ما در عین حال شکی نداریم که هشام نوعی تمایل به حیات داشت و این تمایل بر افکار او غلبه می‌کرد و آراء او رنگ آراء رواقیون را نشان می‌داد و شاید تحت تأثیر آراء آنها از طریق دیصانیه رهاویه، قرار گرفته بود و برای کسی که معتقد است عرضها جسمند و حتی شکلهای هندسی هم‌جسم هستند، مشکل نیست بگوید، خالق جسم است! زیرا اساس اولیه فلسفه رواقیون این است که عالم وجود غیر از ماده چیز دیگری نیست و هر موجودی به نظر آنها ماده است حتی روح و حتی خدای متعال.  و ممکن است تصور کنیم، این فکر او از آراء و افکاری است که قبل از تشیع و قبل از پیروی از امام صادق(ع) داشته است. »
از طرف دیگر دانستیم که شاگردان هشام مثل سکاک و علی بن منصور و یونس بن‌ عبد الرحمن و فضل بن شاذان همگی می‌گفتند که او جسمی است نه مثل سایر اجسام، به این معنی که او برخلاف عرضی است که محال است توهم فعلی از او شود و جسمیت را از او نفی کرده و جمله «جسمی است نه مثل سایر اجسام» را، به جای جمله «چیزی است نه مثل سایر چیزها»، استعمال می‌کردند.  و عادتا پذیرفته می‌شود، اگر بگوییم شاگرد، نماینده آراء استاد خود باشد و ما در عین حال شکی نداریم که هشام نوعی تمایل به حیات داشت و این تمایل بر افکار او غلبه می‌کرد و آراء او رنگ آراء رواقیون را نشان می‌داد و شاید تحت تأثیر آراء آنها از طریق دیصانیه رهاویه، قرار گرفته بود و برای کسی که معتقد است عرضها جسمند و حتی شکلهای هندسی هم‌جسم هستند، مشکل نیست بگوید، خالق جسم است! زیرا اساس اولیه فلسفه رواقیون این است که عالم وجود غیر از ماده چیز دیگری نیست و هر موجودی به نظر آنها ماده است حتی روح و حتی خدای متعال.  و ممکن است تصور کنیم، این فکر او از آراء و افکاری است که قبل از تشیع و قبل از پیروی از امام صادق(ع) داشته است.»  


به هشام بن حکم آراء و مطالب بسیار دیگری هم نسبت داده‌اند که صحت انتساب آنها به او ثابت نشده است<ref>نعمه، عبدالله، ص517-531</ref>.
به هشام بن حکم آراء و مطالب بسیار دیگری هم نسبت داده‌اند که صحت انتساب آنها به او ثابت نشده است<ref>نعمه، عبدالله، ص517-531</ref>.