التقديسات

    از ویکی‌نور
    مصنفات میرداماد مشتمل بر ده عنوان از کتاب‏ها و رساله‏‌ها و اجازه‏‌ها و نامه‏‌ها
    التقديسات
    پدیدآورانمیرداماد، سید محمدباقر بن محمد (نویسنده)

    محقق، مهدی (مقدمه‌نويس)

    نورانی، عبدالله (گردآورنده)
    ناشرانجمن آثار و مفاخر فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1381 ش
    چاپ1
    موضوعفلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانعربی
    تعداد جلد2
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏1146‎‏ ‎‏1381
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    التقديسات كه طبق آنچه در تفريط مرحوم صدر المتألهين آمده عرش التقديس نيز ناميده شده است

    ميرداماد اين كتاب فلسفى را در حوالى سال 1020 نوشته است البته برخلاف بسيارى از آثار ديگرش تاريخ دقيق تأليف را ننوشته است ولى از آمار ديگر آثارش اين تاريخ تقريبى به دست مى‌آيد.

    مؤلف اين كتاب را براى تبيين واجب‌الوجود و صفات او نوشته است.

    این کتاب یکی از کتاب‌هایی است که در مجموعه‌ای به نام مصنفات میرداماد مشتمل بر ده عنوان از کتاب‌ها و رساله‌ها و اجازه‌ها و نامه‌ها نگارش یافته است.

    گزارش محتوا

    ميرداماد وجوب وجود بالذات را از براهین توحيد دانسته است چرا كه واجب بودن وجود در بيش از يك موجود متصور نيست.او سپس به وحدت علت معلول واحد پرداخته و با دلائلى عقلى و قطعى اين مطلب را از جنبه‌هاى مختلف اثبات كرده است.

    تقدس واجب

    در بخش بعدى تقدس واجب از انحلال و جزء داشتن را مورد بحث قرار مى‌دهد و او را مسبب الاسباب مى‌داند ايشان ما سوى اللّه را زوج تركيبى مى‌داند و قائل به تخصص وجود مى‌باشد

    میرداماد در جايى كه موجود حق را واحد قيوم واجب بالذات معرفى مى‌كند و ماسوى الواجب را مجازات در تقرر و ذاوت مجازيّه، اين اعتقاد را معنى واقعى كفر به طاغوت و حقيقت ايمان باللّه كه در آيۀ 256 بقره آمده است مى‌داند جايى كه مى‌فرمايد:فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها.مرحوم میرداماد مى‌گويد شايد منظور از طاغوت كل عالم امكان با نظام جملى خود مى‌باشد.عروة الوثقى نيز نور يقين حق خالصى است كه شكوك در آن راهى ندارند و به اين مدّعا نيز به آيۀ:لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفهاستشهاد مى‌كند.

    ايشان واجب را كمال مطلق و واجب حق مى‌داند و علت آن را فعليت محض بودن حيثيت وجوب بالذات از تمام جهات مى‌داند كه هيچ شائبه بالقوه بودن در آن راه ندارد.او هيچ حيثيت كماليه‌اى را نيز از واجب بالذات جدا نمى‌داند بلكه او را مجموعه حيثيات كماليّه و تماميّه و فوق تماميّه مى‌داند.میرداماد همچنين در حقيقت وجوب معتقد است كه نمى‌شود حقيقت وجوب ماهيت نوعيه گردد

    زيرا هرچيزى را كه مختص حدّ نوعى باشد قبول كنند.اشخاص كثيره نمى‌داند مگر از جهت مادّه در حاليكه او در ذات خود برئ از شائبه‌هاى مادّى مى‌باشد.وى حقيقت وجوب را ماهيت مبهمه نيز نمى‌داند كه با يك برهان فلسفى اين مدعاى خود را نيز ثابت كرده است.از جمله مواردى كه براى وجوب بالذات اثبات مى‌كند عدم قبول اشتراك توسط اوست.

    ميرداماد حقيقت وجود متوحّد را بدون علت و بدون شریک و بدون حدّ معرفى مى‌كند كه اين جهات باعث نداشتن كم و كيف و أين و متى و وضع و ضد براى آن حقيقت وجود گرديده است.


    از جمله مطالب استدلالى كه مرحوم میرداماد بدان مى‌پردازد اين است كه او وقوف بر حقائق اشياء را خارج از قدرت بشر مى‌داند او مى‌گويد حتى به بسائط اشياء نيز بشر امكان دسترسى ندارد و تنها از لوازم اشياء است كه مى‌تواند به شناخت اشياء برسد مثلاًدر مورد حيوان چيزى كه بشر مى‌تواند بدان علم پيدا كند اين است كه او خاصیت ادراك و فعل دارد در حاليكه مدرک فعال حقيقت حيوان نبوده بلكه از خواص يا لوازم حيوان مى‌باشد.

    او به نقل از ابن سينا مى‌گويد بشر حتى توان شناخت حقيقت جسم را نيز ندارد بلكه شناخت ما از جسم فقط سه جنبۀ طول و عرض و عمق از آن مى‌باشد.


    صفات كماليه

    ميرداماد تمام صفات كماليه در ماهيات را سايه‌اى از كمالات قيوم بالذات مى‌داند در نتيجه وحدت وجود انتزاعى را ظلّ وحدت حقۀ واجب مى‌داند وى در مورد تعريفاتى كه فلاسفه يا به تعبير خودش متفلسفين از توحيد ارائه كرده‌اند را نمى‌پذيرد و آنها را به سفسطه شبيهتر مى‌داند تا فلسفه و به مغالطه نزدیک ‌تر مى‌داند تا برهان در همين راستا به چهار تعريف از تعاريف ارائه شده در مورد توحيد نيز اشاره كرده و در سدد ابطال آنان برمى‌آيد.

    او كلامى از بزرگان فلاسفه كه مى‌گويند وحدت بارى اول وحدت عددى نمى‌باشد را بازگو نموده و به اثبات آن مى‌پردازد وى در علم واجب به چند نكته رسيده است كه عبارتند از:

    1. علم واجب اكمل علوم است.
    2. عاقل مجرّد معقول نفس خود و عقل ذات خويش مى‌باشد.
    3. علم و كمالات عين حقيقت حقه مى‌باشند.
    4. خداوند علم محض بوده و از جهت علم كثرتى در آن راه ندارد.

    ايشان در ادامه علم را به فعلى و انفعالى تقسيم مى‌كند و مى‌فرمايد:وقتى جوهر معلوم مسبوق بر بصورت علميه‌اش گرديد و از آن منبعث شده بر آن مترتب گشت علم فعلى شده وجود ذى صورتى را افاده مى‌كند و وقتى صورت علميّه‌اى كه معلوم بالذات است و مستفاد از جوهر معلوم متقرر و متأخر از آن به تأخر ذاتى در آن موقع نيز علم انفعالى خواهد بود.

    ميرداماد از ديگر مطالبى كه در مورد علم بيان مى‌نمايد اين است كه علوم عقول همه از علم حق تعالى مى‌باشد و همچنين علم بسيط حق تعالى به لحاظ تجرد ابلغ علوم مى‌باشد.وى تعقل واجب تعالى را نيز بر تمام اشياء تعقل غير زمانى مى‌شمارد.

    مرحوم ميرداماد علم به شخصى جسمانى كه به شخصيتش ادراك مى‌گردد و همچنين به جسمیتش تصور مى‌شود را به دو صورت:

    1. آثارى احساسى انفعالى كه از وضع و أين و متى و خصوصيت وضع و مكان و زمانش ادراك مى‌شود و اين ادراك متغيّر به تغيّر معلومش مى‌باشد كه در اصطلاح صناعى به علم زمانى هر علم جزئى مشهور است.
    2. علم تعقلّى فعلى از جهت علم به تمام علل و احاطه به جميع اسباب متسلسله بر ترتيب و تدرّج حاصل مى‌شود اين علم در اصطلاح صناعى به عقل تام غير زمانى و علم جزئى بر وجه كلى مشهور است.او واجب تعالى را اقدس از اين مى‌داند كه زمانى يا مكانى باشد زيرا او خالق زمان و مكان مى‌باشد و همينطور ابداع‌كننده علل آندو مى‌فرمايد وقتى چنين است چطور مى‌تواند چنين موجودى در تحت زمان و مكان قرار گیرد؟!

    مصنف بزرگوار معناى علم را در آيۀ شريفۀيعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يحيطون بشىء من علمه الا بما شاءبه علم به ملكيات و ملكوتيات و مستقبلات و ماضيات و حاضرات تفسير مى‌كند و مى‌گويد«بشىء من علمه»نيز به شيئ از هويات موجودات كه به عين ذواتش و وجوداتش مى‌باشد كه آخرين مرتبه از علم تفصيلى واجب تعالى مى‌باشد وى در ادامه علم بارى تعالى را غير قابل زيادت و شدت در علم تامّش به ماهيات مى‌داند.

    عالم بزرگوار مرحوم ميرداماد در اين كتاب به مناسبت بحث از علم خداوند اقدام به پاسخگويى به شبهۀ مشهور اشاعره كه علم واجب به اعمال باعث رفع اختيار از انسان مى‌گردد را نموده است

    او روايت پيغمبر(ص) را كه مى‌فرمايد:ان فعل العبدمسبوق بارادته و مستند إلى اختياره را نيز بيان كرده مى‌فرمايد اين بدان معنا نيست كه چون خدا علم به افعال بندگان دارد پس از قبل افعال بندگان معيّن و قطعى گرديده و بشر هم اختيارى از خود براى انجام افعال خوب و بد ندارد.

    وى در مقام جواب به اين شبهه به روايت نورانى امام صادق(ع)كه مى‌فرمايد:لا جبر و لا تفويض بل امر بين امرين اشاره كرده و اختيار را وديعتى از جانب خداى متعال در وجود انسان مى‌داند.

    میرداماد در آخر اين كتاب علم الهى را در سه مرتبه تصور نموده و ارادۀ خدا را نيز جزئى از علمش مى‌داند.

    معرفى نسخه

    اين كتاب در ضمن جلد اول مصنفات ميرداماد كه توسط جناب آقاى مهدى محقق مقدّمه بر آن نوشته شده است و به اهتمام آقاى عبداللّه نورانى جمع‌آورى گرديده و در قطع وزيرى بوسيلۀانتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگى در تهران و در سال 1381 به چاپ رسيده است كه شمارۀ شابك آن 3-07-7874-964 مى‌باشد.

    وابسته‌ها